کتاب آه 1.mp3
8.55M
بارخوانی مقتل امام حسین (ع) را در #کتاب_گویای_آه بشنوید.
کتاب آه براساس ترجمه مقتل «نفس المهموم » نوشته ی محدث قمی، مصیبتهای واقعه جانگداز کربلا و مقتل امام حسین (ع ) را روایت می کند.
دوستانی که خیلی فرصت خواندن کتاب ندارند، این کتاب را در 19 فصل بشنوند.
فصل اول/مرگ معاويه، به خلافت رسيدن يزيد و خروج امام حسين (ع) از مدينه
#کتاب_گویای_آه
.
🔰شورش به خانه طوعه و سنگباران کردن وآتش زدن خانه
🔺منابع:
تاريخ طبري/ ج 5 ص 371
الإرشاد شیخ مفید/ ج 2 ص 54.
لَمّا رَأى [مُسلِمٌ] أَنَّهُ قَد أمسى ولَيسَ مَعَهُ إلّا اولئِكَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ كِندَةَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَةٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَيسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا يُحِسُّ أحَدا يَدُلُّهُ عَلَى الطَّريقِ، ولا يَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا يُواسيهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ يَتَلَدَّدُ في أزِقَّةِ الكوفَةِ، لا يَدري أينَ يَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَني جَبَلَةَ مِن كِندَةَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَةٍ يُقالُ لَها: طَوعَةُ...فَسَلَّمَ عَلَيهَا ابنُ عَقيلٍ، فَرَدَّت عَلَيهِ. فَقالَ لَها: يا أمَةَ اللّهِ اسقيني ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِكَ! فَسَكَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِكَ، فَسَكَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ يا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِكَ عافاكَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلوسُ عَلى بابي، ولا احِلُّهُ لَكَ. فَقامَ فَقالَ: يا أمَةَ اللّهِ، ما لي في هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشيرَةٌ، فَهَل لَكِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّي مُكافِئُكِ بِهِ بَعدَ اليَومِ؟ فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ وما ذاكَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هؤُلاءِ القَومُ وغَرّوني. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم.
قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَيتا في دارِها غَيرَ البَيتِ الَّذي تَكونُ فيهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَيهِ العَشاءَ...
ترجمه: مسلم، چون ديد شب شده و جز سى نفر با او كسى نمانده، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، ديگر كسى با او نبود. توجّه كرد. ديد كسى نيست تا به او راه را نشان دهد و او را به خانهاى ببرد و اگر دشمن بر او حمله كرد، با او همدردى نمايد و از او دفاع كند. همان گونه سرگردان در كوچههاى كوفه مىگشت و نمىدانست كجا مىرود، تا به خانههاى بنى جَبَله (از قبيله كِنْده) رسيد. رفت تا به درِ خانه زنى رسيد كه نامش طَوعه بود. آن زن، كنيز اشعث بن قيس بود و چون از او بچّهدار شده بود، او را آزاد كرده بود. آن گاه اسَيدِ حضرمى، با او ازدواج كرد و فرزندى به نام بلال از او داشت. بلال به همراه مردم، بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مىكشيد. پسر عقيل بر زن، سلام كرد و زن، جواب داد. مسلم به زن گفت: بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. زن، ظرف آب را بُرد و باز گشت و گفت: مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا. زن گفت: پس نزد خانوادهات باز گرد. مسلم، سكوت كرد. زن، دو مرتبه حرفهايش را تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه زن گفت: به خاطر خدا باز گرد، سبحان اللّه! اى بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانوادهات باز گرد. شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمىدارم. مسلم برخاست و گفت: اى بنده خدا! من در اين شهر، خانه و خانوادهاى ندارم. آيا مىخواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت: اى بنده خدا! جريان چيست؟ گفت: من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت: تو مسلم هستى؟ گفت: آرى. زن گفت: داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد
🔺تاريخ طبري: ج 5 ص 350؛ لهوف، سید بن طاووس: ص 120
كانَ ابنُها [أيِ ابنُ طَوعَةَ] مَولىً لِمُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ، فَلَمّا عَلِمَ بِهِ [أي بِمُسلِمٍ] الغُلامُ، انطَلَقَ إلى مُحَمَّدٍ فَأَخبَرَهُ، فَانطَلَقَ مُحَمَّدٌ إلى عُبَيدِ اللّهِ فَأَخبَرَه
پسر طوعه، از ياران محمّد بن اشعث بود و چون از وجود مسلم باخبر شد، نزد محمّد آمد و به وى گزارش داد و محمّد هم به سرعت نزد عبيد اللّه رفت و به وى خبر داد.
🔺مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي: ج 1 ص 208
أمَرَ ابنُ زِيادٍ خَليفَتَهُ عَمرَو بنَ حُرَيثٍ المَخزوِميَّ أن يَبعَثَ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ ثَلاثَمِئَةِ رَجُلٍ مِن صَناديدِ أصحابِهِ، فَرَكِبَ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ حَتّى وافَى الدّارَ الّتي فيها مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، فَسَمِعَ مُسلِمٌ وَقعَ حَوافِرِ الخَيلِ و أصواتَ الرِّجالِ، فَعَلِمَ أنَّهُ قَد اتِيَ، فَبادَرَ مُسرِعا إلى فَرَسِهِ، فَأَسرَجَهُ و ألجَمَهُ وصَبَّ عَلَيهِ دِرعَهُ، وَاعتَجَرَ بِعِمامَتِهِ وتَقَلَّدَ سَيفَهُ، وَالقَومُ يَرمونَ الدّارَ بِالحِجارَةِ، ويُلهِبونَ النّارَ في هوارِي القَصَبِ، فَتَبَسَّمَ مُسلِمٌ ثُمَّ قالَ: يا نَفسِي! اخرُجي إلَى المَوتِ الَّذي لَيسَ مِنهُ مَحيصٌ ولا مَحيدٌ. ثُمَّ قالَ لِلمَرأَةِ: رَحِمَكِ اللّهُ وجَزاكِ خَيرا، اعلَمي إنّي ابتُليتُ مِن قِبَلِ ابنِكِ، فَافتَحِي البابَ، فَفَتَحَتهُ، وخَرَجَ مُسلِمٌ في وُجوهِ القَومِ كَالأَسَدِ المُغضَبِ، فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ حَتّى قَتَلَ جَماعَة
ابن زياد به جانشين خود، عمرو بن حُرَيث مخزومى، دستور داد كه سيصد مرد دلاور را از ياران خود، به همراه محمّد بن اشعث بفرستد. محمّد بن اشعث، سوار شد و به خانهاى كه مسلم در آن بود، رسيد. مسلم، صداى سُم اسبان و سر و صداى مردان را شنيد و دانست كه به سراغش آمدهاند. با سرعت به سمت اسبش رفت و آن را زين كرد و زره پوشيد و عمامه بر سر نهاد و شمشير به كمر بست. سپاهيان، خانه را سنگباران مىكردند و با نىهاى آتش گرفته، آتش مىافكندند. مسلم، لبخندى زد و گفت: اى جان! به سمت مرگ بشتاب كه از آن، چاره و گريزى نيست. آن گاه به زن گفت: خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خير دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا. زن، در را گشود و مسلم مانند شير خشمگين در برابر سپاهيان، قرار گرفت و با شمشير بر آنان حمله بُرد و گروهى را كُشت.
🔰جریان آتش زدن درب خانه حضرت زهرا و اهانت به ایشان از زبان خلیفه دوم
🔺بحارالانوار علامه مجلسی، جلد 30 ص294
... إِنْ لَمْ یَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِیهِ وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْت...
گفتم:اگر علی بیرون نیاید هیزم فراوانی می آورم و خانه را با هر که در آن است می سوزانم تا اینکه برای بیعت بیاید.پس تازیانة قنفذ را گرفته بر او زدم.
روضه مسلم. میثم مطیعی.mp3
6.46M
مقاومت غریبانه شهید حسین قُجه ای و غربت و تنهایی مسلم بن عقیل در کوفه (مقتل)
...◾️یکی از نمایندگان حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه میگوید:یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی لباسهای زیر و جوراب های ایشان نیز سیاه بود.
.
◾️من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم که آیا فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا،ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟!!!
.
◾️ایشان در پاسخ فرمودند:فلانی من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.پرسیدم:چطور؟؟فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم.
.
◾️سپس اینگونه برایم تعریف نمود: پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند.
.
◾️روزی پدرم بالای منبر این جمله را به مردم میگوید:...که ایهاالناس دستتان را از دست امام حسین و اهلبیت علیهم السلام رها نکنید که اینها خاندان کرامت و بخشش اند،و هر حاجت یا مشکل بزرگی که دارید جز درب خانه ی ایشان جای دیگری نروید که این خانواده حلال مشکلات اند....
.
◾️پس از آنکه پدرم از منبر پائین میاید زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید تا برای حل مشکلات و گرفتن حوائجمان درب خانه ی اهلبیت و امام حسین علیهم السلام برویم،چرا خودت از امام حسین علیه السلام نمیخواهی تا به تو فرزندی عنایت فرماید؟؟!!
.
◾️ایشان درحالیکه به شدت ناراحت میشوند به خانه میرود.همسرشان (مادربنده)میپرسد آقا چرا اینقدر ناراحتید؟؟؟و ایشان قضیه ی منبر و صحبت آن زن را بازگو میکنند.
.
◾️مادرم میگوید خب راست گفته،چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمیکنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟؟پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟؟ مادرم در جواب میگوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،اصلا شما نذر کن که امسال تمام ۲ ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا،حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.
.
◾️در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپاسیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و ۷ ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمیشود.یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید.
.
◾️وقتی پدرم درب را باز میکند پس از سلام و احوال پرسی عرض میکند که من یک سوال دارم.
.
◾️پدرم که گمان میکند سوال او یک مساله ی علمی و یا فقهی باشد میگوید بپرس.اما در کمال ناباوری آن طلبه میپرسد آیا همسرشما باردار است؟؟؟ایشان با تعجب میگوید بله،تو از کجا میدانی؟
.
◾️کسی از این قضیه اطلاع ندارد. باز میپرسد ایشان ۷ ماهه باردارند؟؟پدرم با تعجب بیشتری پاسخ مثبت میدهد. ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و میگوید:آسیدعلی اکبر من الآن خواب بودم،در خواب وجود مبارک پیامبراکرم صل الله علیه و آله را زیارت کردم.
.
◾️حضرت فرمودند:برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و ۲ ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی این بچه ای را که ۷ ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم. و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار. ....حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟؟؟.....
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ﮺استقامت مسلم﮺
🎙 عینصاد
@dars_akhlaq.mp3
450.7K
🔊 #کلیپ_صوتی بسیار تاثیر گذار
🎙🌸 آيت الله حاج آقا #مرتضی تهرانی (ره)
🏴موضوع : کسانی که کار دنیا رو بر عزاداری #سیدالشهدا (سلام الله علیه)مقدم می کنند و فقط یک #شب_عاشورا یا دو شب یا سه شب میرن عزاداری حتما تو این دنیا چوبش رو میخورند
27.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
💐 حضرت آیتالله مصباح یزدی (ره)
🏴 #عزاداری و #سوگواری به معنای عام آن، چه جایگاهی در زندگی انسان دارد؟
1️⃣ قسمت اول
@dars_akhlaq.mp3
1.57M
🔊 #کلیپ_صوتی
🎙🌸 آيت الله استاد #مجتبی تهرانی (ره)
🏴 موضوع : بهره گیری از ماه محرم