eitaa logo
معاونت تهذیب حوزه علمیه کرمان
720 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
728 فایل
جهت ارتباط با معاون تهذیب @Amomen313 جهت ارتباط در مورد فعالیتها و شبهات قرآنی @ghadirmohyi جهت ارتباط با ادمین محتوایی کانال @boreshha_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
10.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 معرفی شخصیت برجسته شیعه "بریده بن حصیب" کسی که تا آخرین لحظات عمرش به دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخت دکتر رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 بهشت زیر پای مادران است «و اوصیه بالبر بامّه فانّ الجنة تحت اقدام الامّهات و اوصیه بالبرّ باخیه قّرة عینی «مجتبی» و باخته و بالبرّ باخوانه و ارحامه و جیرانه و اکرام اساتذته لا سیّما من یتعلّم منهم علم التوحید و الاخلاق.» ✅ فرزندم را به خوش رفتاری با مادرش سفارش می کنم؛ که بهشت، زیر پای مادران است. و او را به خوش رفتاری با نور چشمم مجتبی و خواهرش، و نیکی با برادران و ارحام و همسایگان، و گرامی داشتن استادان خود به ویژه استادان علم توحید و اخلاق توصیه می‌کنم. 🔺برشی از وصیت نامه حضرت آیت الله مصباح یزدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️روایت زینب سلیمانی از دقت پدرش(حاج قاسم) در رعایت بیت المال
🌱 ـشھیدمحمدهـآدۍذولفقآرۍ: ●من مُـطمئن‌هسٺم چشمۍکہ بہ نگاھ حرام عآدٺ‌کُند،خیلۍچیـزهآ رآ ازدسٺ‌میدهَـد.. 🥀 چشم‌گُنھکآرلآیق|شھآدٺ|نیسٺ✋🏻
من با خودم عهد کرده ام سفری که فایده دینی و تبلیغی نداشته باشد، نروم. کتاب سید مجتبی نواب صفوی صفحه 46. ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 📌یک حرف از هزاران
عبدالله معتقد بود که غذای زندان از وارداتی که شرایط ذبح اسلامی درش لحاظ نشده تهیه می شود. به همین خاطر می گفت: «من در اضطرار نیستم تا خوردن این غذا بر من مباح باشد، جلوی خودم را می گیرم». تقریبا هر روز روزه می گرفت و غذایش مختصر نان و ماستی بود که از فروشگاه زندان تهیه می کرد، بود. روزی خانواده ام که برای ملاقات آمده بودند، مقداری برایم غذای خانگی آوردند. میثمی را هم دعوت کردم، تا با هم هم غذا شویم. وقتی نشست؛ گفت: «مدت مدیدی بود که گوشت نخورده بودم». کم بود از این همه مظلومیت بغضم بترکد. پدر و مادرش هم تازه بعد از سه ماه، فهمیده بودند برده اندش زندان قصر. رفتند ملاقات. پدر وقتی دید از عبدالله پوست و استخوانی بیش نمانده ناراحت شد؛ اما عبدالله می خندید و بحث را عوض می کرد. موقع رفتن، از مسئول زندان پرسید: چرا عبدالله این قدر لاغر شده که می شوند دنده هایش را شمرد؟ گفت تقصیر خودش است که غذای زندان را نمی خورد. می گوید نجس است. روای:دکتر ابراهیم اسفندیاری ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ صفحه ۵۴-۵۵٫ ، جلد ۵، کتاب میثمی؛ چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۲۲ و ۲۶.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.mp3
2.63M
حکایت عاشقی فال حافظ برای شهادت