#شعر_انتظار
از مرز ابرهای بهاری عبور کرد
چشمی که رد پای شما را مرور کرد
تنها به شوق لمس شما ابر بیامان
یک شهر را به وسعت باران نمور کرد
روزی هزار مرتبه تقویم ناامید
تاریخِ روز آمدنت را مرور کرد
تأثیر یک غروب غمانگیز جمعه بود
مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد
اصلاً خیال روی شما سالهای سال
دیوان شاعران جهان را قطور کرد
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
#شعر_انتظار
انگار انتظار به پایان نمیرسد
داغ فراق یار به پایان نمیرسد
پاییزها دو مرتبه تکرار میشوند
این سال بی بهار به پایان نمیرسد
باران عشق تا که نباری به هیچ وجه
قحطی در این دیار به پایان نمیرسد
خورشید پشت پرده غیبت طلوع کن
چون بی تو شام تار به پایان نمیرسد
سردرگم است بی تو زمان و عجیب نیست
مرکب که بی سوار به پایان نمیرسد
هر جمعه ندبه خوانده ام اما بدون تو
این جمعه های زار به پایان نمیرسد
«عجّل فرج»به روی لب وتوشه ها سیاه
هجران که با شعار به پایان نمیرسد
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#شعر_انتظار
ای آخرين مسافر و ای آخرين سوار!
تا کی در انتظار تو؟... تا کی در انتظار؟...
در ايستگاه آخر دنيا نشستهايم
تا کی میآيد از سفر آن آخرين قطار
تا کی پياده میشوی و میتکانی از
شال بلند يشمیات ـ ای مهربان! ـ غبار
✍ صفایی بروجنی
📌معاونت تهذیب حوزه علمیه کرمان
@tahzibkerman