#کرامتی_از_شیخ_رجبعلی_خیاط
🔆یکی از ارادتمندان شیخ میگوید: شبی خوابی مهیج و شهوانی دیدم که در روز هم ذهنم را به خود مشغول کرده بود،صبح خدمت شیخ رسیدم، تا مرا دید سرش را پایین انداخت.
🔆فهمیدم خبری هست مدتی نشستم.
شیخ سرش پایین بود و به کار خیاطی مشغول.
🔆آنگاه عرض کردم: مطلبی هست؟
فرمود :((چه کار کردی که قیافه ات قیافه زن شده))
🔆عرض کردم :زن زیبایی را در خواب دیدم و داستانش در ذهن من مانده.
🔆فرمود: همان است، استغفار کن.
کتاب کیمیای محبت ص163 داستان خلاصه شد.