فرازی از وصیت نامه امام خمینی (3):
اکنون ببینیم چه گذشته است بر #کتاب_خدا، این ودیعه الهی و ماترک پیامبر اسلام (ص)؛ مسائل أسفانگیزی که باید برای آن #خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی (ع) شروع شد.
خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیلهای کردند برای حکومت های ضد قرآنی؛ و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم (ص) دریافت کرده بودند و ندای "اِنّی تارکٌ فیکُمُ الثقلان" در گوش شان بود، با بهانههای مختلف وتوطئههای از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقیقت قرآن را ـ که برای بشریت تا ورود به حوض بزرگ ترین دستور زندگانی مادی ومعنوی بود و است ـ از صحنه خارج کردند؛ و بر #حکومت_عدل_الهی ـ که یکی از آرمان های این کتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان کشیدند و #انحراف از دین خدا وکتاب و سنت الهی را پایه گذاری کردند، تا کار به جایی رسید که قلم از شرح آن شرمسار است
#وصیت_نامه_امام
احسان؛ اولین فرزندمان تازه به دنیا آمده بود. فرصت #استخدامی برای من پیش آمده بود. حمید خودش رفت فرم ثبت نام را برایم گرفت. روز امتحان احسان را نگه داشت تا بروم و برگردم.
از امتحان که برگشتم، گفت: ببین فاطمه! درست است که رفتی امتحان دادی؛ ولی فکر میکنم در این شرایط جدید، وظیفه تو فقط #مادری است. اصلا با تو ازدواج کردم تا بچه ام خوب #تربیت شود. راضی نیستم آن را #مهد_کودک یا خانه اقوام بگذاری. سعی کن این ها را بفهمی.
مدام تاکید داشت: مادر حتما باید چشمش روی بچه اش باشد.
شاید به خاطر همه این تأکید ها بود که از سپاه آمدم بیرون و تمام هوش و حواسم را سپردم به احسان و بودن و نبودن های حمید.
#شهید_حمید_باکری
#اشتغال_زنان
#تربیت_فرزند
کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ صفحه ۱۱ و ۱۲.
یزد آن موقع کوچکتر بود. مردم بیشتر همدیگر را میشناختند. هرچه میشد همه جا میپیچید.
محمد هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبانها افتاده بود.
در یک روز دیدم دستهایش را #حنا بسته. به مسخره گفتم «محمد! این دیگر چه کاری است؟»
گفت «این طوری کردم که از شرّ این دختر مدرسهایها راحت شوم. بگویند اُمُّل است و کاری به کارم نداشته باشند.»
#شهید_محمد_علی_رهنمون
#سیره_تهذیبی_شهدا
#برخورد_با_نامحرم
#کتاب_یادگاران؛ جلد ۱۶؛ کتاب رهنمون، نویسنده: محمد رضا پور، ناشر: روایت فتح،تاریخ چاپ: چهارم- ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۱۴.
نیمه ی پنهان ماه 3: حمید باکری به روایت همسر شهید
این کتاب، جلد سوم از مجموعه «نیمه ی پنهان ماه» می باشد که به بیان زندگی نامه و خاطرات شهید حمید باکری از زبان همسرشان می پردازد.
نقد و بررسی کتاب
🍂سلسله مباحث: #زیِّ_طلبگی
شماره 40
🌺 شاخصها و ملاكهای كلی |
رفتار اجتماعی طلبه🌺
🔅مباحات خلاف شأن (قسمت سوم)
در روایتی آمده است:
عَبد اللَّهِ بن خالد الكنَانِی قَالَ استَقبَلَنِی أَبُو الحَسَنِ علیهالسلام وَ قَد عَلَّقْتُ سَمَكةً فِی یدِی فَقَالَ اقذِفهَا إِنَّنِی لَأَكرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِی أَن یحْمِلَ الشَّیءَ الدَّنِی بِنَفسِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّكم قَومٌ أَعدَاؤكم كثِیرَةٌ عَادَاكمُ الخَلقُ یا مَعشَرَ الشِّیعَةِ إِنَّكم قَد عَادَاكمُ الْخَلقُ فَتَزَینُوا لَهُم بِمَا قَدَرتُم عَلَیهِ؛
عبد اللّه بن خالد كنانی میگوید: ماهیای تهیه كرده بودم و در دست آویخته و به همراه میبردم. در این حال امام كاظم علیهالسلام مرا دید و فرمود: رهایش كن. من دوست ندارم كه یك فرد شریف نامدار چیز پستی را به دست خود حمل كند. سپس فرمود: ای جماعت شیعه! شما گروهی هستید كه دشمنان فراوان دارید. مردم با شما دشمناند. پس تا آنجا كه میتوانید برای آنان خود را بیارایید.
مشابه این موضوع را معاویه بن وهب نیز، از امام صادق علیهالسلام نقل كرده است:
مُعَاوِیة بن وَهبٍ قَالَ رَآنِی أَبُو عَبدِ اللَّهِ علیهالسلام بِالمَدِینَةِ وَ أَنَا أَحمِلُ بَقلا فَقَالَ إِنَّهُ یكرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِی أَن یحمِلَ الشَّیءَ الدَّنِی فَیجتَرَأَ عَلَیهِ؛
امام صادق علیهالسلام مرا در حالی كه مقداری سبزی با خود میبردم در مدینه دید و فرمود: برای یك فرد شریف نامدار شایسته نیست كه كالای پستی را با خود حمل كند؛ زیرا بر او جرأت پیدا میكنند.
توجه به تعلیلی كه در این دو حدیث بیان شده است، بسیار آموزنده است. در روایت اول، امام كاظم علیهالسلام میفرماید: چون شیعیان دشمن دارند باید ابهت و جلال خود را در مقابل دشمن پاس دارند و انجام كارهای پست، این جلال و شكوه را از آنان میگیرد و آنان را از اجرای بهینه وظایف خود باز میدارد. در روایت دوم نیز، امام صادق علیهالسلام به شأن اجتماعی كسی مانند معاویه بن وهب توجه كرده و به او تذكر دادهاند كه انجام كارهای پست مردم را بر او گستاخ و جری میگرداند و ضریب تأثیر اجتماعی او را پایین میآورد.
◀️بدیهی است در شرایطی كه این علت وجود نداشته باشد هر كس موظّف است كارهای شخصی خود را به دست خود انجام دهد. در توصیف اخلاق پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است:
كانَ لایمْنَعُهُ اَنْ یحْمِلَ حَاجَتَهُ مِن السوق اِلی أهلِهِ؛ پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به دست خود مایحتاج خود را از بازار به سوی خانوادهاش حمل مینمود.
بسیاری از عالمانِ بنام نیز، همین شیوه را دارند و در تأمین نیازهای شخصی و خانوادگی خود از دیگران كمك نمیگیرند و این تواضع كه به تأسی از رفتار پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله شكل گرفته موجب جلب اعتماد مردم و محبوبیت آنها نیز شده است.
در روایتی آمده است:
نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قَدِ اشْتَرَی لِعِیالِهِ شَیئاً وَ هُوَ یحْمِلُهُ. فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْیا مِنْهُ. فَقَالَ علیهالسلام اشْتَرَیتَهُ لِعِیالِك وَ حَمَلْتَهُ إِلَیهِمْ. أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لاَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِی لِعِیالِی الشَّیءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَیهِمْ؛
امام صادق علیهالسلام مردی از اهل مدینه را دید كه برای خانوادهاش چیزی خریده و آن را حمل میكند. وقتی چشم او به امام افتاد، خجالت كشید. حضرت فرمود: برای خانوادهات خریدهای و میبری. به خدا قسم! اگر مردم مدینه نبودند (و در میان آنها شناخته شده نبودم) دوست داشتم كه من هم برای خانوادهام چیزی خرید كنم و برایشان ببرم.
بنابراین، ضمن اینكه روحانیت باید بیتكلف و بیآلایش باشد، باید اعتبار و پرستیژ صنفی خود را پاس دارد و به گونهای عمل نكند كه فرد او در نظر جامعه خُرد، پست، حقیر و ضعیف، یا صنف روحانیت به عنوان قشری كمارزش، بیمقدار و دونپایه تلقی شود.
پیامبر اكرم ـ اسوه مهربانی و اخلاق كه كارهای شخصی خود را به دست خود انجام میداد ـ به تعبیر امام علی علیهالسلام از هیبت و جلالت خاصی برخوردار بود و این رفتارها باعث خرد شدن عظمت و شخصیت او در میان جمع نبود .
بنابراین، هر كاری كه باعث سبكی شأن طلبه در نگاه مردم شود و او را در ایفای نقش اجتماعی و رسالت خود ضعیف گرداند، اخلاقا برای طلبه جایز نیست.
#ویژه_طلاب
#رفتار_اجتماعی
#راه_و_رسم_طلبگی