هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
« سفارش کرده بود که کنار حسین خرازی دفنش کنند؛ جایی که می گفت: «اینجا دری از درهای بهشته» و این در برایش، باز شد. قاسم سلیمانی هم به درون قبر رفت و درون گوش احمد زمزمه کرد. قسمش داد به حضرت زهرا (س) : «تویی که عشق حسین (علیهالسلام) داری! از خدا برای من هم بخواه! احمد! قرارمون که یادت نرفته؟! احمد! مَرده و قولش، منتظر خبرت میمونم. قول میدم راهت رو ادامه بدم و دست فرمانده رو از همیشه پرتر کنم. فقط براتِ شهادت منو هم از آقا امام حسین، بگیر!»»
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#حاج_احمد
🌹 با این شهید، بیشتر آشنا شوید
https://manvaketab.com/book/348467/
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔 https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
آن روزها دانشگاه شهید چمران در دست تیپ بود و از حاج آقا حسناتی خواست که با هم به بازدید خط بروند. احمد موتور را برداشت و با هم، بیخبر به سمت خط، رفتند. حاج آقا با لباس روحانیت، ترک موتور احمد، نشسته بود. به پاسگاه زید و خط مربوط به آن سر زدند. همه جا نیروها، مشغول کارهای روزمرهشان بودند. احمد بسیار متواضع بود. دردِدل میکرد و نکته میگفت، از اوضاع شهر و وضعیت پشتیبانی، میگفت. در بعضی از عملیاتها مجروح و شهید زیاد داده بودند و او نگران عکس العمل مردم بود.
#حاج_احمد
#شهید_احمد_کاظمی
🌹 با این شهید، بیشتر آشنا شوید
https://manvaketab.com/book/348467/
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔 https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1