آیت الله العظمی بهجت (رحمت الله علیه) فرموده اند:
«اهل تهران اگرهفتهای یک مرتبه به زیارت عبدالعظیم(ع) نروند جفا کرده اند.»
#سالروز_ولادت_عبدالعظیم_حسنی_گرامیباد
#ندای_تهذیب
🌼 @nedaye_tahzib
🍀 tahzib-howzeh.com
#اطلاعیه_مهم_فوری
📡 با توجه به مجازی شدن دروس حوزوی، کاملترین مجموعه (علمی-آموزشی-دیجیتالی) برای رفاه حال طلاب تاسیس گردید.
🏷 طلابی که تلخیص تمام دروس رو میخواهند
📝 doros howze-majazi
🏷 طلابی که اصوات تمام دروس رو میخواهند
🎧 sote asatid howze
🏷 طلابی که pdf تمام دروس را میخواهند
📔 pdf doroos howze
🏷 طلابی که کتاب هدیه و ارزان میخواهند
📚 kotob howze-tollab
Mix201121135311.mp3
1.73M
📲 #کلیپ_صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #عالی
🔖 برکات تلاوت قرآن 🔖
#ندای_تهذیب
🌹 @nedaye_tahzib
☘️ tahzib-howzeh.com
سلام ، شب بخیر
مقاله آقای خسروپناه در مورد طب سنتی خواندنی است .👎👎👎
بسم الله الرحمن الرحیم
نظریه مقاومت طب سنتی؛ سخنی با مخالفان
مدتی است بازار مخالفت با طب سنتی رونق گرفته و بسیاری از منتقدان بدون اطلاع و آگاهی از طب سنتی ایرانی به نقدهای غیر علمی و گاه غیر اخلاقی و طعن گونه می پردازند.
شاید توجه به فلسفه طب و تبیین پارادایمهای آن پاسخ به چالش را روشن سازد.
پارادایم طب مدرن در برابر باکتریها و ویروسها، عبارت از تولید داروهای دفاعی از جمله داروهای آنتی باکتریال و آنتی ویرال برای نابودی آنها است یعنی رویکرد تهاجم را در پیش گرفتند و لکن ویروس ها و باکتری ها هوشمندانه جهش یافته و در برابر داروهای آنتی باکتریال و آنتی ویرال مقاومت نشان می دادند و خطرناکتر وارد صحنه مبارزه با انسان می شدند.
پاستور، پارادایم دیگری در برابر این آسیبها پیش گرفت و آن پارادایم مقاوم سازی بدن از طریق واکسن و ورود باکتری و ویروس ضعیف به بدن بود. این رویکرد به دنبال مرگ و نابودی ویروس نبود و لکن ویروس جدید، زحمت دیگری در تولید واکسن جدید برای بشر فراهم می ساخت.
پارادایم طب سنتی بدون جنگ با ویروس و باکتری، مقاوم سازی بدن از هر گونه آسیب است؛ با توصیه های سبک زندگی و چگونگی خوردن و آشامیدن و تجویز داروهای گیاهی تقویت و کمک کننده طبیعت مدبره بدن که هم توان و مقاومت بدن را مقابل هر گونه آسیب میکروبی بالا می برد و هم عفونت ها را زایل می سازد.
این سه پارادایم مبتنی بر مبانی هستی شناختی و طبیعت شناختی و معرفت شناختی و انسان شناختی است. (رک به: فلسفه علوم انسانی و روش شناسی علوم اجتماعی)
این مبانی در طب سنتی اجازه نابودی مخلوقات الهی را نمی دهد و همزیستی مسالمت آمیز بین همه موجودات زنده را با نظریه مقاومت فراهم میسازد و از جنگ و ستیز با طبیعت و حتی شرور طبیعی پرهیز می کند. این رویکرد، نوعی تسخیر طبیعت است که باعث کنار آمدن موجودات طبیعی با بدن انسان می شود. نقش دعا هم در کنترل امور طبیعی و تقویت روحیه انسان در برابر بیماری در چارچوب این مبانی معنا پیدا می کند.
طب سنتی در برابر آسیب ها نه تساهل را می پسندد و نه تهاجم را ؛ بلکه مقاوم سازی کلان را از طریق کمک به طبیعت مدبره بدن دنبال می کند.
غلبه طبیعت گرایی و تجربه گرایی در طب مدرن، باعث شده نه تنها تصرف بلکه به تعبیر هایدگر، تعرض و تهاجم بر طبیعت بالا رود و طبیعت هم جنگ جهانی علیه بشریت راه بیندازد.
نظریه مقاومت در طب سنتی از مبانی عقلانی و اسلامی بدست آمده است و جا دارد در باب آن گفتگوی بیشتری صورت گیرد.
مخالفان طب سنتی به جهت ناآگاهی از فلسفه طب و حتی فلسفه طب مدرن، خود و جامعه را از بهره طب سنتی محروم می سازند.
یک حوزوی معممی گمان می کند مدرن یعنی جدید و سنت یعنی قدیم و لذا استفاده از طب سنتی را بازگشت به عصر بوق می خواند؛ در حالیکه نه مدرن به معنای جدید است و نه سنتی به معنای قدیم است. معنای مدرن و سنت را باید در مبانی پیش گفته یافت (ر.ک به: کلام نوین اسلامی و تاریخ فلسفه کاپلستون) و به همین جهت بین علم به معنی ساینس و حکمت تفاوت هست.(رک به: فلسفه فلسفه اسلامی)
سیاستمداری از مسئولان نظام پزشکی با تمسخر و بدون دانستن ظرفیت های طب سنتی، آن را تجویز علفی می نامد و اما چشم بر قراردادهای جنایتبار مافیای دارو و درمان و پولهای زیرمیزی می بندد.
مدیر دیگری هم بی باکانه از تجویز پیوند مدفوع انسان دم می زند و در ادامه ی سیاست دولت منحوس پهلوی اول و با همکاری افراد مدعی علم و فقیر در فلسفه علم به ستیز حداکثری با طب سنتی می پردازد و نسبت به قرارداد کلان و ورود داروهای غیر مصوب جهانی به کشور جهت تست بر مردم مظلوم ایران ساکت می ماند و مشارکت می کند و ننگ بهداشتی بر پیشانی بهداشت ایران می زند و اما همین مدیر اجازه تحقیق و هزینه کرد نسبت به داروهای طب سنتی را نمی دهد و بعد با ترفند فرار به جلو و با ادبیات متبخترانه و ظاهراً بعد از عزل، استعفا می دهد.
این وقایع اخیر نشان از فقدان حکمرانی طب و طبابت در کشور دارد که باید مجمع تشخیص مصلحت نظام آن را جدی بگیرد.
ناگفته نماند بشر باید از تجربه بشری بهره ببرد و مجموعه دستاوردهای مثبت طب مدرن و سنتی ایرانی و غیرایرانی را برای پیشگیری و درمان بکار گیرد.
میدان کرسی های نظریه پردازی و نقد و مناظره برای گفتگوی علمی و آزاد باز است و هیأت حمایت از کرسیها آمادگی دارد جلسات گفتگو بر پا کند تا حقیقت برای طالبان معرفت روشن گردد.
خداوندا منجی بشریت را برسان که به شدت منتظر و محتاجیم.
عبدالحسین خسروپناه
اول آذر ۱۳۹۹
همنشینی با خانواده.mp3
1.33M
🚨تهذیبی
📢حجت الاسلام حسینی قمی:
📃همنشینی با خانواده⬆️
باقیات و صالحات.mp3
624.5K
🚨تهذیبی
📢حجتالاسلام نظافت یزدی:
📃بهترین باقیات و صالحات از دیدگاه اسلام چیست؟⬆️
Mix201123152308.mp3
3.59M
#کلیپ_صوتی #ندای_تهذیب
🎙واعظ: حاج آقا #قرائتی
🔖 توجه به طبقه ضعیف جامعه 🔖
🌷 @nedaye_tahzib
✅ tahzib-howzeh.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥زندگی به سبک #عمو_راستگو
دوست دارم شب اول قبرم موقع رفع خستگی ام باشد....
#مجاهدتهای_خاموش_فرهنگی
متن دلنوشته استاد مصطفی رحمان دوست درباره حاج آقا راستگو :
من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمی شناختم. یک روز دیدم آخوند جوان کوتاه قدی یک راست آمد کنارم نشست و سلام علیکم و بعد گفت من آمده ام برای بچه ها برنامه اجرا کنم. آن روز ها کاملا اوضاع انقلابی بود.
منشی داشتم ولی قاعده بر این بود که منشی مانع ورود کسی نشود.
من که دل خوشی از آخوند های جوان و بی تجربه نداشتم که به نام انقلاب مدعی هر کار و تخصصی شده بودند؛ گفتم آقاجان سن و سالی هم نداری که بگویم حاج آقا این کار ها به شما نیامده.
تلویزیون و تولید در آن دستگاه ، حرفه ای تخصصی است .
همین که دوربین را از استودیو خارج کرده اید و جلو منبر گذاشته اید کافی است.
لطفا بروید به جنگ زید و عمر ادامه دهید و درستان را بخوانید.
اما راستگو میدان را خالی نکرد و گفت من حاضرم با بهترین هنر پیشه ها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فی البداهه برنامه اجرا کنم.
پیشنهاد تفریحی خوبی بود .
تا چشم باز کنم دیدم همکارانِ قرتی تور تکس گروه کودک
توی اتاق جمع شده اند تا به آخوند جوانی که ادعای فلان و بهمان دارد بخندند.
یک ربع نگذشته بود که راستگو کار خودش را کرد .
آنهایی که برای مسخره کردنش آمده بودند هر کدام برای
" بهتر" شدن برنامه اش پیشنهادی می دادند...
راستگو هم کم نمی آورد و در باره پیشنهاد ها اظهار نظر می کرد.
راستگو دلش می خواست با عبا و عمامه برنامه اش را اجرا کند ، آنهم هفتگی و مرتب و با حضور بچه ها و پخش مستقیم.
من می گفتم که فقط یک بار اجرا کن آنهم تولیدی نه پخش مستقیم که فیلمش امکان ویراش داشته باشد و حتما با لباس عادی.
اختلاف نظر ما باعث شد که برنامه ای تولید نشود.
دو سه هفته بعد آمد و به اجرای بدون عبا و قبا و عمامه و همچنین به تولیدی بودن برنامه نه پخش مستقیم آن تن در داد.
من و همراهانم هم قول دادیم که اگر برنامه اش را پخش کردیم و گرفت "چند برنامه دیگر !" هم ادامه بدهیم...
چند جلسه با پیراهن شلوار اجرا کرد..
یواش یواش وسط برنامه نصف لباسش را پوشید و خلاصه در برنامه اعلام کرد که روحانی است و ...
باهم دوست شدیم . خیلی هم دعوا می کردیم چون اختلاف سلیقه داشتیم .
همدیگر را دوست داشتیم.
مرا دعوت می کرد برای طلبه ها ی نو آموز کلاس هایش ادبیات کودکا ن یا قصه گویی درس بدهم. به خانه هم می رفتیم. در روزگاری که بازی های کامپیوتری جرم بود ، با هم تا صبح آتاری و... بازی می کردیم.
جز این روزگار اخیر که پس از درگذشت ناگهانی همسرش دل و دماغی نداشت ، با هم زیاد درد دل می کردیم و به خاطر اختلاف سلیقه های سیاسی و مذهبی به پر وپای هم می پیچیدیم.
حیف شد که رفت .
حالا حالاها جای کار داشت . این سالهای اخیر خیلی اذیتش کردند .
خدا لعنتشان کند ، آسیب زیادی از دست هم لباس هایش خورد.
کارش به آن جا رسید که محتاج کار شده بود.
بی معرفت ها حتی بعضی از شاگردانش چوب لا چرخش می گذاشتند.
او که کار خدا پسندانه اش را کرد و رفت ؛ اما این ها را برای آنهایی می گویم که از امروز در اندوه از دست رفتنش اشک تمساح می ریزند و دیروز در پی این بودند نام و نانش را آجر کنند.
خوب است کرونا هست و مراسمی برای جولان این گونه ها اتفاق نمی افتد.
بگذریم و با یک خاطره تمامش کنم.
بیست و چند سال پیش خانه ما نزدیک فرودگاه مهرآباد بود.
شب بود و آماده خواب بودم که تلفن خانه زنگ زد. راستگو بود.
گفت میایی مرا از فرود گاه به خانه ات ببری؟
سر به سرش گذاشتم که ای بابا تاکسی بگیر و بیا ...
بگذار آقایان علما و شخصیت ها یک بار هم شده سوار تاکسی شوند و از این حرفها .
شوخی هایم که تمام شد گفت بابا جیب علما خالی است , پول ندارم .
زود بیا و منتظر جواب من نشد و تلفن را قطع کرد.
سوار پیکان جوانانم شدم و رفتم فرودگاه .
آوردمش خانه.شام هم نخورده بود .
نیمرویی روبه راه کردیم و تا اذان صبح تعریف کردیم. صبح پرواز داشت به مشهد .
در آنجا هم برنامه داشت .
ماجرا از این قرار بود که از قم آمده بود مهرآباد تهران از آنجا پرواز به شهری و سه روز اجرای برنامه و حاج آقا لطف کردید و خوش آمدید و پرواز به شهر دیگر و شهر بعدی.
در هیچ یک از شهر ها به او پول نداده بودند. یک جا یک کیلو چای داده بودند .
یک جا یک تخته پتو و... آن روز ها پول دادن به معلم مدرس و سخنران جماعت زشت بود و این جور نبود که پیش از منبر پاکت داده شده باشد !
خلاصه چای و پتو را که هر دو بسیار به درد بخور بودند و در زمان جنگ نایاب ، به ما داد و رفت.
بردمش فرودگاه تا به مشهد برود و کلاس هایش را اداره کند و حاج آقا خدافظی بشنود و برگردد.
بله. حاج آقا خداحافظ.
آنچه را هم که گرفته بودی نبردی.
حاج آقا خدا حافظ.
خوش به حالت که اندوخته های نگرفته بسیاری را بردی.
حاج آقا خدا حافظ.