eitaa logo
بانک تجربه ها
39 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
6 فایل
بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه شما هم تجربه های مفیدتون رو برامون بفرستید @eynnoonalef
مشاهده در ایتا
دانلود
بدون تو هرگز (شهید سید علی حسینی).pdf
876.5K
رمان واقعی و جذاب بی توهرگز... اثر سید طاها ایمانی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
فرار از جهنم.pdf
600.9K
رمان واقعی از سرگذشتی عجیب فرار از جهنم اثر سید طاها ایمانی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
تمام زندگی من.pdf
589.1K
رمانی از سرگذشت عجیب یک دختر تمام زندگی من اثر سید طاها ایمانی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
4_5798694324820510150.pdf
1.09M
رمان واقعی و قابل تامل سرزمین زیبای من کمی از استرالیای زیبا بخوانیم اثر سید طاها ایمانی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
جنگ با دشمنان خدا.pdf
2.14M
یک رمان جذاب دیگر از سرگذشتی واقعی جنگ با دشمنان خدا اثر سید طاها ایمانی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
نسل سوخته.pdf
3.48M
رمان نسل سوخته آخرین اثر سید طه ایمانی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
توصیه می کنم رمان های سید طه ایمانی رو به ترتیب منتشر شدنشون بخونید اول رمان بدون تو هرگز بعد رمان فرار از جهنم بعد رمان تمام زندگی من بعد رمان سرزمین زیبای من بعد رمان جنگ با دشمنان خدا و آخر رمان نسل سوخته 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
وقتی چیزی واقعا برامون مهم باشه... این مدت که به مسجد میریم یکی از همسایه ها رو میبینم که هرشب تو مسجد با دوتا دختر دوقلوش که حدودا ۶ سالشونه میبنمشون. جالبیش اینجاست که با اینکه مسافتی از خونه مون تا مسجد راه نیست ولی بخاطر عارضه ای که دارن هرشب اسنپ میگیره و انقدر برای دختراش وقت میذاره و بازی و نقاشی که حد نداره . من بعد از دیدن ایشون تو مسجد و با این شرایط رفت و امد واقعا از خودم خجالت کشیدم که چرا قبل از این مدت مداومت بر مسجد نداشتم. اگه من باشم شاید هر شب اسنپ نگیرم برا مسجد ولی این خانم این کار رو میکنه و تنها چیزی که تو ذهنم مرور میشه این جمله هست که اگر چیزی برای کسی مهم باشه براش هزینه هم میکنه حتی اگر اون هزینه براش سنگین هم باشه. خدایا ما رو روز قیامت شرمنده نکن و ما رو در این دنیا از غافلین قرار مده 🤲 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 شما هم تجربه های تلخ و شیرین زندگی خودتون یا اطرافیانتون که فکر می کنید می تونه به دیگران کمک کنه رو برامون بفرستید از این طریق: https://eitaa.com/tajrobeha/6 شاید تجربه شما برای افراد زیادی مفید باشه 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
قانون های خوب یه کلیپ اینروزا شبکه ی پویا پخش می‌کنه و قسمتی از اون میگه که نماز اول وقت تو خونه ی ما یه قانونه...قریب به این مضمون☺️... خیلی مهمه از بچگی پدر و مادر فریضه ی نماز رو برای بچه چطور جا بیندازند و شکل نماز خواندن اونها و اهمیتی که به این واجب میدن رو بچه کاملا درک می‌کنه و در ذهنش نهادینه میشه. تو بچگی ما هم نماز اول وقت برای پدر و مادرم خیلی اهمیت داشت و نه تنها نماز اول وقت بلکه در مسجد نماز خواندن رو واجب می دانستند و می دانند، طوری که خونه ی پدری ما وقت نماز همیشه خالی از سکنه است😁و کل فامیل هم این قضیه رو میدونند و معمولا همه احترام می‌گذارند و اون ساعت تشریف نمیارن.( اهمیت برنامه داشتن و اینکه دیگران خودشون رو کم کم و به مرور زمان با شرایط شما وفق میدن). اوایل ازدواج و تازه وارد شدنم به جمع های مختلف و مهمونی ها خیلیییییی برام عجیب بود که چرا اینا پا نمیشن نمازشون رو بخونن، آخه دارن اذان میگن، اینا راحت نشستن دارن حرف میزنن... مادرم همیشه با برنامه کارهاشون رو پیش میبرن، غذاشون رو درست می‌کنن، و چای رو دم می‌کنن و وقت اذان که شد می‌رن مسجد، دیگه کاری ندارن دخترشون اونجاست، عروسا یا نوه ها اونجان، البته محترمانه یه لبخند ملیح میزنند و میگن اشکال نداره من برم مسجد؟ زود میام😊🤗❤️ همیشه هم به خانمای اطرافشون توصیه می‌کنند که از صبح تا شب خودتون و مشغول کارهای خونه نکنید، برید مسجد، دست بچه هاتون رو بگیرید برید مسجد تا آینده شون خوب بشه. 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 شما هم تجربه های تلخ و شیرین زندگی خودتون یا اطرافیانتون که فکر می کنید می تونه به دیگران کمک کنه رو برامون بفرستید از این طریق: https://eitaa.com/tajrobeha/6 شاید تجربه شما برای افراد زیادی مفید باشه 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
سال ۹۹ بود که بعد از مدتها که با کتاب خوندن فاصله گرفته بودم ،دوباره به پیشنهاد خواهرم و دوستم با کتابخوانی آشتی کردم ... قبلا بیشتر رمان میخوندم با شخصیت های خیالی🙃ولی اینبار با کتاب شهدا شروع کردم و اولین کتابی هم که خوندم یادت باشه بود ...راستش برای خوندن این کتاب مردد بودم گفتم نکنه کتاب جالبی نباشه،سنگین باشه و کشش خاصی نداشته باشه😕اما امان امان از این کتاب شهدا ...همشون مثل یه رمان جذاب هستند ولی با این تفاوت که شخصیت ها اصلی اند و کلی مطالب خوب واقعی میشه از زندگینامه این عزیزان یاد گرفت😍 خلاصه با چند تا دوستان شروع کردیم به کتابخوندن مداوم و کتابها و به هم قرض می‌دادیم و به دوستان دیگه هم امانت می‌دادیم☺️ کمی بعد به ذهنم رسید یه گروه تو ایتا بزنیم تا معلوم شه کدوم کتاب دست کیه و کدوم کتاب و از کدوم دوست بگیریم ... کم کم این تصمیم جدی شد و تصمیم گرفتیم یه گروه بزرگ با معرفی کردن کتابهایی که دستمون بود با مشخصات کتاب تو گروه قرار بدیم و فعالیتمونو گسترده کنیم،از دوستان دیگه هم دعوت کردیم که عضو این گروه بشن ... خلاصه کنم لطف خدا و شهدا شامل حالمون شد و روز ۱۶ مهر ۹۹ مقارن با اربعین حسینی علیه السلام این گروه تشکیل شد و رسماً کارشو شروع کرد،الحمدالله،اسمش هم به پیشنهاد همسرم گذاشتیم *کتابخونه محله ما* 😇 روال کار هم اینه که بچه ها هر کتابی که بخوان با هشتگ درخواست،کتاب مد نظر رو درخواست میدن ما هم یا شخصا یا با واسطه میدیم خدمتشون،گاهی هم خودشون تشریف میارن دم منزل کتاب رو میگیرند ...کتاب خونده میشه و تجربه خودشونو از خواندن کتاب در گروه قرار میدن تا همگی استفاده کنیم و لذت ببریم😋 الحمدالله چقدر مورد استقبال قرار گرفت و کم کم با فروش اوراق باطله که از دوستان به ما می‌رسید کتابهای بیشتری در زمینه های مختلف ولی بیشتر زندگینامه شهدا تهیه کردیم و... این فعالیت تا امروز ادامه داره بازخوردهای خوبی داشتیم: چقدر برای خودمون مفید بوده شنیدم عزیزانی که میگفتن به جای اینکه گوشی زیاد بگیریم دستمون کتاب می‌خونیم و اینکه با کتاب شهدا سعی کردیم یه امر به معروف هم داشته باشیم دوستان میگفتن با این طرح جهادی ما هم شدیم یه کتابخون💪 ان شاالله خدا کمک کنه این حرکت جهادی (که واقعا همه اعضا تو این طرح جهادی سهیم هستن)تداوم داشته باشه و همگی بتونیم استفاده کافی و وافی رو ببریم و مشوق خوبی برای دیگران باشیم... یه قسمت محله رو کتابارو من میرم تحویل میدم یه قسمتی هم دوستم دیروز که با برادرم رفته بودیم برای تحویل کتاب،میگفت فلانی (من) مثل ساقی میمونه می‌ره جلو در هر خونه ای مواد میده و میاد...😅😅😅 ثواب نوشتن این تجربه و هدیه شد به یار وفادار حسین بن علی علیه السلام،زهیر بن قین بجلی از اعضای باشگاه نظم برای بندگی 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 شما هم تجربه های تلخ و شیرین زندگی خودتون یا اطرافیانتون که فکر می کنید می تونه به دیگران کمک کنه رو برامون بفرستید شاید تجربه شما برای افراد زیادی مفید باشه 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
یک روز داشتم همراه برادرم اتاقش را مرتب میکردم ، رسیدم به کمد کتاب هایش با خودم گفتم چرا داداش من اینهمه کتاب داره ولی خونده نمیشه؟ درسته که فقط 5 سالشه و سواد نداره اما من که میتونم براش بخونم و از اونروز تصمیم گرفتم شبی یک کتاب برایش بخونم و بهش گفتم اگر کل کتاب های کتابخونه ات خونده بشه واست یه جایزه ی خیلی خیلی خوب میخرم امیدوارم روزی بشه که تمام کتاب هایش را براش بخونم و یه جایزه قشنگ براش بخرم و درحقیقت خودمم دارم هرشب کتاب میخونم و کتابهای بچگیم برام‌مرور میشه داستانهاش🌸 در اینجا یکی از آن کتابها را معرفی کرده ام زهرا 12 ساله 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 شما هم تجربه های تلخ و شیرین زندگی خودتون یا اطرافیانتون که فکر می کنید می تونه به دیگران کمک کنه رو برامون بفرستید شاید تجربه شما برای افراد زیادی مفید باشه 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha
نتیجه صبر ماه های اولی که پسرم رو از دست دادم... (البته این جمله رو چون مجبورم در نوشتار مفهوم رو برسونم می‌نویسم وگرنه من چیزی از دست ندادم.هم پسرم رو دارم - که فقط مدت کوتاهی در دنیا نمیتونم ببینمش در عوض نزد بهترین های عالم تعلیم می بینه و بعد از مرگم به استقبالم میاد ان شاءالله.- هم روزی های دیگه ای که تو این دوسال فراق نصیبم شده.) ...همش از خدا میخواستم یه بار دیگه خواب پسرم رو در حالتی که دیگه مریض نیست ببینم. چند ماه گذشت ولی فقط کابوس بیمارستان و اضطراب و ...می‌دیدم. یه بار که رفتم به پسرم سر بزنم سر مزارش گفتم خدایا من که از بچه ام گذشتم،من که سپردمش به حضرت زهرا سلام الله علیها ،من که از حضرت رباب علیها السلام خواستم تو بهشت تو خونه ی امام حسین علیه السلام پرورشش بدن.پس دیگه از خوابش هم گذشتم؛و واقعاً دل بریدم. شب پسرم رو در خواب دیدم در هیبت یک نوجوان. سنگ اصلی مزار یکی از اهل بیت هم بود ولی نمیدونستم متعلق به کدوم بزرگوار هست. من محو قبر مطهر بودم و اصلا پسرم رو نگاه نمی‌کردم. صدام میزد،مامان...مامان...یه دفعه به خودم اومدم به پسرم توجه کردم ولی بازم نگاهم به سنگ مطهر بود.بهم گفت مامان من اینجا مسئول غبار روبی این مرقد مطهر شدم.به خاطر صبری که پیشه کردی این جایگاه رو به من دادن و تمام. نمی‌دونم چرا همیشه فکر میکنم پسرم در حرم حضرت عباس علیه السلام هست. در حرم سقای کربلا از حضرت خواستم پسرم تا قیامت خادم اون بارگاه باشه. دوستان اصلا دنبال تحسین نیستم و نمی‌خوام عواطفتون رو تحریک کنم فقط می‌خوام بگم وظایفمون رو جدی بگیرم ولی دنیا و سختی هاش رو جدی نگیریم. اون دنیا رو دریابیم. ما ابد در پیش داریم. یه روز یکی از دوستان عزیزم حدیثی از امام حسین علیه السلام برام نوشتند که همیشه برام آرام بخش هست.مضمون حدیث این بود: "این دنیا در مقابل دنیای بعد از مرگ مثل دیدن یک خواب هست." الهی خدا به هممون معرفت بده🤲 ببخشید زیاد حرف زدم. حلال کنید.🌷 از اعضای باشگاه نظم برای بندگی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ثواب نوشتن این تجربه هدیه شد به شهید ابو مهدی المهندس. هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات. 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 شما هم تجربه های تلخ و شیرین زندگی خودتون یا اطرافیانتون که فکر می کنید می تونه به دیگران کمک کنه رو برامون بفرستید شاید تجربه شما برای افراد زیادی مفید باشه 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانک تجربه های کوچک و بزرگی که زندگی مون رو زیباتر می کنه @tajrobeha