﴾﷽﴿
✅ حکایتهای پندآموز
♥️💫 نماز بیوضو
فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم امام جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند!! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم! از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!! و نماز بی وضو می خواند!!
♥️💫این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم؛ گویی به من الهام شد:
♥️💫 شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است. از خودش این را پرسیدم. حرفم را تایید کرد.
اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم!
📚مجموعه شهرحکایات
🍃
🌺🍃 @takhooda
مرحوم دولابی:
منطق اهل سلوک :
✔️ انسان پنج نفس دارد؛ ظاهر انسان، باطن انسان، قلب انسان، روح انسان و سِرّ انسان...
✔️ اللهم نَوِّر ظاهری بطاعتک و باطنی بمحبتک و قلبی بمعرفتک و روحی بمشاهدتک سِرّی باستقلال اتصال حضرتک...
.
🔸 دعا کنید و از خدا بخواهید. اگر موفق هستید خوشا به حال شما. گوارایتان باد! بروید میان خلق و این پنج خصوصیت را نشان بدهید. به اهلش نشان بدهید، ائمه (ع) را نشان بدهید. یک روش اخلاقی که به اخلاق ائمه (ع) نزدیک است و از شما سر میزند نشان بدهید، به برادرانتان، به همسایهتان...
فرمودند: ما را بنمایید! ما را نشان بدهید! زینت ما باشید! عیب ما نباشید!
📚 طوبای محبت جلد 1 صفحه 96
🍃
🌺🍃 @takhooda
﴾﷽﴿
#حکایت
✅جواب امام زمان را چه بدهم؟
✍شیخ زین العابدین مازندرانى از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصارى ساکن کربلا بوده است در مورد سخاوت و انفاق او نوشته اند: تا مى توانست قرض مى کرد و به محتاجان مى داد، و هر چند وقت که بعضى از هند به کربلا مى آمدند قرضهاى او را مى دادند.
🍁🍂روزى بینوائى به در خانه او رفت و از او چیزى خواست. شیخ چون پولى در بساط نداشت، بادیه مسى منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش! دو سه روز بعد که اهل منزل متوجه شدند که بادیه نیست فریاد کردند که: بادیه را دزد برده است. صداى آنان در کتابخانه به گوش شیخ رسید؛ فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده ام.
🍁🍂در یکى از سفرها که شیخ به سامرا مى رود، در آنجا سخت بیمار مى شود. میرزاى شیرازى از او عیادت مى کند و او را دلدارى مى دهد. شیخ مى گوید: من هیچگونه نگرانى از موت ندارم ولیکن نگرانى من از این است که بنا به عقیده ما امامیه وقتى که مى میریم روح ما را به امام عصر علیه السلام عرضه مى کنند. اگر امام سئوال بفرمایند: زین العابدین ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانى قرض کنى و به فقرا بدهى، چرا نکردى؟ من چه جوابى به آن حضرت مى توانم بدهم؟!
🍁🍂گویند میرزاى شیرازى پس از شنیدن این حرف متاثر مى شود به منزل مى رود هر چه وجوهات شرعى در آنجا داشته میان مستحقین تقسیم مىکند.
📚یکصد موضوع ۵۰۰ داستان؛ سید علی اکبر صداقت
🍃
🌺🍃 @takhooda
خدایا
کاش بتوانم بیشتر خود را به تو نزدیک کنم
کاش بتوانم بیشتر تو را و با
تو خودم را بشناسم، بدانم چرا آمدم؟ چرا زندگی میکنم ؟چرا باید بروم؟ و
هزاران هزار چرای دیگر... بفهمم تا غفلت نکنم، بفهمم تا بیراه نروم، بفهمم
تا از تو دور نشوم، گم نشوم
خدایا میخواهم شکر گویم تو را که خالق بی همتایی
به این می اندیشم که مهربانیت تا چه اندازه بی حد است که مرا با این
همه خطا و اشتباه میبخشی، بدون هیچ منتی
شرمسارم، شرمسارم که از مهربانیت سو استفاده میکنم و مدام خطا میکنم و تو
از آن میگذری و باز هم تکرار و تکرار... ازاین همه تکراربیهوده بیزارم، از این همه خطا که مرا به جایی نمیرساند
پس چرا؟ چرا باز هم به بیراه میروم؟ نمیدانم، اما این را میدانم که نمیخواهم.
گفتی خطا نکن من مهربانم، شنیدم اما گوش نکردم
چه شد که چنین شد؟ آیا تابلوی راه و بیراه را کسی جابه جا کرده بود؟
نمیدانم.. اما میدانم خطا از من است.. تو بزرگی کن..
🍃
🌺🍃 @takhooda
🔶🔶🔶🔶
🔶داستان سید هاشم و مادر زن بداخلاقش
🔶زندگی انسان، آمیخته با مشکلات عجیبی است که اگر در مقابل آن شکیبایی به خرج دهد، قطعا پیروز خواهد شد و اگر بی صبری کند، هیچ گاه به مقصد نخواهد رسید؛ در حقیقت صبر، اوج احترام به حکمت خداوند است.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
🔶وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(1)
و هر كه صبورى و گذشت كرد، مسلما اين خويشتندارى، حاکی از اراده قوى او در كارهاست.
🔶حاج سید هاشم حداد مادر زنی داشت که بسیار پرخاشگر و تندخو بود و بسیار ایشان را اذیت می کرد.
🔶مرحوم سید هاشم روزی به خدمت علامه قاضی می رسد و می گوید: آزار زبانی و کارهای مادر زنم، بیش از حد زیاد شده است و صبر من نیز تمام گردیده، می خواهم که اجازه بدهید، زنم را طلاق دهم.
ایشان فرمودند: آیا با همسرت مشکلی داری؟ گفتم: خیر.
🔶فرمودند: هرگز راه طلاق نداری، برو و صبر پیشه کن، تربیت تو با صبر در مقابل مادر زنت می باشد، این جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل می نمودم؛ تا اینکه یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب می ریخت، با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد، بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله ها به سوی بام حرکت نمودم، ولی او دست بردار نبود صدایش را همین طور بلند و بلندتر می کرد تا حدی که همسایه ها نیز می شنیدند.
🔶صبرم تمام شد و خواستم چیزی بگویم که یاد کلام استادم افتادم، بی آنکه جوابی بدهم، به پایین آمده و از خانه خارج شدم، در کوچه و خیابان بدون هدف و ناراحت می گشتم؛ ناگهان حالتی نورانی برایم پیش آمد و دری بر رویم باز شد و احساس سبکی و راحتی کردم و دیگر غمناک و ناراحت نبودم.
🔶این حالت در کربلا برایم پیدا شد و این توفیق معنوی برایم ایجاد نشد، مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود این صبر و بردباری، آن غمناکی ها و پریشانی ها همچنان ادامه داشت.(2)
🔶بدیها به صبر از مهان بگذرد
سر مرد باید که دارد خرد(3)
📚پی نوشت ها:
1- شوری، آیه 23
2- با اقتباس و ویراست از کتاب روح مجرد
3- ابوالقاسم فردوسی
🍃
🌺🍃 @takhooda
✨﷽✨
✅شب جمعه
✍حضرت امام محمد باقر سلاماللهعلیه:
خداوند متعال، هر شبِ جمعه، از آغاز شب تا پايان آن، از فراز عرش خويش ندا مىدهد: آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم، مرا براى آخرت و دنيايش بخواند و من، پاسخش دهم؟
آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از گناهانش به درگاه من، توبه كند و من هم به سوى او بازگردم . آيا بنده مؤمنى نيست كه من روزىاش را بر او تنگ كرده باشم و او تا پيش از سپيده دَم، افزايش در روزى اش را از من بخواهد و من بر روزى او بيفزايم و به آن گشايش دهم؟
آيا بنده مؤمنِ زندانى و غم زدهاى نيست كه از من بخواهد از زندان آزاد و رهايش كنم؟ آيا بنده مؤمنِ ستم ديدهاى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از من بخواهد كه دادش را بستانم و من انتقام او را بگيرم و داد وى بستانم؟
👌و تا سپيده دَم، به اين ندا ادامه مىدهد.
📚 تهذيب الأحكام ، ج۳، ص۵
🍃
🌺🍃 @takhooda