🌸🦋🍃🦋🍃
🦋
#سوادزندگي
لحظه به لحظه ی زندگی را باید دوست داشت با تمام سختی ها، نامهربانی ها و تردید ها!
هرچیزی در زمان خودش زیباست، تو نمیتوانی چیزی را که متعلق به زمان دیگری ست دوست داشته باشی، لذت ببری و طعم شیرینش را مزه مزه کنی!
وقتی چیزی یا کسی را از دست می دهیم آنچنان غرق در تشویش می شویم که از یاد میریم درحال از دست دادن چیزهای بزرگ تری هم هستیم!
زمان از دست رفته هیچگاه بازنخواهد گشت، هرچیزی به جای خودش و در زمان خودش میدرخشد حتی اگر بهترین ها را در زمانی دگر داشته باشی بازهم جایگزینی برای روزهای ازدست رفته نمیشود! باید همان دقایقی را دوست داشت که زندگی میکنی میگریی میخندی و میجنگی...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💢اسمـاعيل بن سهـل گويد:
↫◄ خدمت امام جـواد علیهالسلام نوشتم چيزى بہ مـن تعليم فرما ڪه اگر آن را بگويم در *دنيـا و آخـرت* با شمـا باشـم!
✍حضـرت بہ خـط خود نوشت:
💠سـوره «اِنّا اَنزَالناه» را زياد بخوان
💠و لبهایت بہ گفتن «استغفار» تَر باشد
👈🏻يعنى آنقدر استغفار كنى ڪه دائـم
لبت از گفتن استغفار در حرڪت باشد.
📗ثوابالأعـمال، صفحه ۱۹۷
🌱اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج🤲
یااباالصالح المهدی عج ادرکنی
اللّهمّ اجعل عواقب امورنا خیرا🌱
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌺 یکی از آداب خیلی زیبای نماز، کنترل چشم هاست.
در واقع توصیه شده که موقع نماز چشمای ادم زیاد این طرف و اون طرف نچرخه
و هیچ وقت پلک ها بالا نیاد.😌
🌹 مومن به خاطر ادب مقابل خداوند متعال موقع قرائت حمد و سوره باید نگاهش به مهر باشه.
🔷 موقع رکوع هم باید نگاهش به سمت پاهاش باشه و مراقب باشه پلک هاش بالا نیاد
موقع تشهد هم نگاهش به سمت زانوهاش باشه.
✅ این یک تمرین بسیاااار ناب برای ادب مقابل مولا هست. همه شما عزیزان این ادب رو سر هر نماز تمرین کنید تا آثار قشنگش رو توی زندگیتون
🔶 از آدابی که خیلی خوبه انسان همیشه رعایت کنه اینه که تا زمانی که حرف طرف مقابل تموم نشده وسط حرفش صحبت نکنه.
💢 خیلی وقتا میشه که طرف مقابل داره یه حرف حتی بی فایده هم میزنه و شما حرف خیلی مهمی داری ولی بازم صبر کن تا حرفش تموم بشه.
✅ یه سختی هایی داره این کار ولی خب نفس انسان ادب میشه...
🔸 مَن عَرَضَ لأِخيهِ المُسلِمِ (المُتَكَلِّمِ) في حَديثِهِ فكأنَّما خَدَشَ وَجهَهُ؛
هر كه در ميان سخن برادر مسلمانش وارد شود، چنان است كه چهره او را بخراشد.
میزان الحکمه، ج۷، ص۴۰۴
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
محدث نوری نقل فرموده که یک نفر تاجر مسیحی در بصره زندگی می کرد. دوستانش از بغداد به او نوشتند که برای تو بغداد بهتر است، او نیز همۀ مال التّجاره اش را برداشت به طرف بغداد حرکت کرد، در مسیر راه، دزدان بر او تاختند و همۀ اموالش را گرفتند.
او خجالت کشید که با آن وضع به بغداد برود، در برخی از چادرها اقامت نمود و با اهالی آن جا مأنوس شد.
در ایام عاشورا آن ها عازم کربلا بودند، او را نیز به همراه خود به نجف اشرف، سپس به کربلا بردند.
شب عاشورا او را در نزد وسایل خود گذاشتند و گفتند: ما فردا بعد از ظهر به نزد تو می آییم.
پاسی از شب گذشت و او را خواب برد، در عالم رؤیا دید که سه نفر شخص جلیل القدر از حرم مطهر بیرون آمدند، یکی از آن ها به یکی دیگر امر فرمود که در شهر بگردد و اسامی زائران را در دفتری ثبت کرده به نزد او بیاورد و به شخص دیگر امر فرمود که اسامی زائرانی را که در صحن هستند بنویسد و بیاورد.
پس از مدتی آن دو نفر آمدند و لیست زائران را به آن حضرت ارائه دادند.آن حضرت اسامی زائران را ملاحظه کردند و فرمودند: بقیّه دارد.
آن دو نفر رفتند و گشتند و آمدند و گفتند: ما همه را نوشتیم، کسی نمانده است.
آن حضرت فرمود: نه، بقیّه دارد.
یکبار دیگر رفتند و همه جا را گشتند و آمدند و گفتند: همه جا را گشتیم، کسی از قلم نیفتاده است.
فرمود: نخیر، بقیّه دارد.
بار سوم همه جا را گشتند و برگشتند و گفتند: به جز یک نفر مسیحی، احدی باقی نمانده است.
آن حضرت فرمود: پس چرا نام او را ننوشتید؟!
ألیس قد حلّ بساحتنا؟! مگر او قدم در آستانۀ ما ننهاده است؟!
این جا بود که آن مسیحی به نور اسلام منوّر شد و در زمره مسلمانان قرار گرفت.
خداوند بدین سان از ثروت به سرقت رفته اش، سعادت ابدی و نعمت های جاویدان الهی را به او ارزانی نمود.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨