یکی دیگه... #خاطرات_معلمی ۴شنبه مدرسه که تموم شد، یکی از دانش‌آموزا که البته من باهاش کلاس نداشتم آمد پیشم گفت: حاج‌اقا قم میرید؟؟( این مدرسه در قنوات حدود ۲۰ کیلومتری قمه) گفتم: آره گفت: میشه بنده رو هم برسونید؟؟ گفتم: بفرمایید تو راه درباره‌ی تکلیفش پیرامون حوزه رفتن سوال کرد😳😳 (خدایا هشتمی و این حرفا: تکلیف، وظیفه، علاقه، استعداد، نیاز جامعه) خلاصه با هم رفیق‌تر شدیم... گفتم: چند تا بچه‌اید؟ گفت: زیادیم گفتم: هم چی میگی زیاد انگار ده نفرید گفت: آره ۸ تا بچه با پدر و مادر ۱۰ تاایم...😳😳😳 گفتم: شما چندمی هستی؟؟ گفت: اولی..😳😳 (یعنی اولی ۱۴ ساله بود و بعدش ۷ تا آوردن) باباش طلبه بود، مادرش هم پدر بزرگش از مجتهدین معروف در قمه (شماها نمیشناسید) که خب شاید راضی نباشه اسم بیارم ... برام جالب بود. نوه مجتهد سرشناس، مدرسه #دولتی #قنوات، !! آخه معمولا مجتهدین حساسن بچه‌هاشون تو محیط‌های آسیب‌زا از نظر تربیتی نرن و انصافا مدارس دولتی بعضا فضای خوبی از نظر تربیتی نداره... ولی این بچه یک اعتماد بنفسی و جیگری داشت _علی رغم هیکل کوچیکش_ که تو مدرسه اثر گزار بود رو همکلاسیاش... امیدوار شدم... خاطرات یک طلبه معلم معمولی رو در کانال تخته سیاه دنبال کنید... @Takhteh_siah