eitaa logo
تک رنگ
10.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
86 فایل
یه وقتایی می‌شه به درو دیوار می‌زنی که یه آدم☺️ باشه تا حرفاتو براش بگی من رفیقتم، رفیق🥰 به تک‌رنگ خوش اومدی😉 #حال_خوب_من #کانال_نوجوونی ادمین: @yaranesamimi
مشاهده در ایتا
دانلود
تک رنگ
😂😂😂 @takrang1
اول صبحتون و با خنده شروع کنید😂😁
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کم از مردم عادی اسرائیل ببینید🤓 مردم عادی‌‌.... کاملا عادی👀 🪴@takrang1
تک رنگ
. . . حق نداری!😶 . . . منتظرتم رفیق😉👇 @yaranesamimi #چالش🧐 #استوری😋 |||@takrang1|||
برای این چالش، یه عالمه جواب و نکته متفاوت از رفقا دریافت کردیم😌 انقدر زیاد که خودم از این زاویه دیدهای متفاوت‌تون یه دنیا کیف کردم😍 زنده باد رفقای تک رنگی💪 ••{@takrang1}••
فرض کنیم بهانه‌های ما رنگ اکرولیک هستن!🎨 از هر بهانه... به میزان قوتش تو وجودمون🙌🏻 از صد گرم💯 تا پالتی به قدر کل کره‌ی زمین...🌍 می‌تونیم رنگ داشته باشیم...🌸 ولی برای نقاشی...🖌️ نیاز به رنگ روغن داریم...✅ و می‌دونیم که هر گرم رنگ اکرولیک...👌🏻 به اندازه‌ی خودش نقاشی زندگی مارو خراب و چسبنده و پورکه پورکه (اصطلاح,) می‌کنه.💎 زندگی همراه بهانه‌ها...💡 امیدواری‌ها...😇 انگیزه‌ها...💪🏻 نرسیدن‌ها...❌ خراب‌شدن‌ها...⚠️ می‌گذره اما...❕ کسی که ... یک بی نهایت تنوع رنگ...🔮 در بی‌نهایت حجم🔍 در بی‌نهایت اختیار✨ داشته باشه منطقا حق ناامیدی نداره!...🌾 🦋 ✨ ||@takrang1||
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نبــــ⚔ــــرد نابرابریه‼️ تو👤 هم باید جلو بـــــــ🚶‍♂ــــری، هم نیاز داری بخــــــ🍱ــــوری و بخوا😴بی و استرا💆🏻‍♂حت کنی!! . اما (⏰) بیست و چهار ساعته داره میدوئه🏃‍♂ و میگذره... عقــــ🚦ـــب می‌مونی دیگه:/ فکــــــ🧐ــــــر می‌کنی راهــــــ🛣ــــی برای برنـــــ🏆ـــــده شدن هست؟! ╭┅──────┅╮ 🦋「@takrang1」🦋 ╰┅──────┅╯
⌚️"• مدیریت زمان یعنی: 🕑"• نکنه عقربه‌ها جلو برن و تو جلو نری... ╭┅──────┅╮ 🦋「@takrang1」🦋 ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت اول » «رمان بگذارید خودم باشم» عطر سیبی که زیر بینی‌ام می‌گیرد، برم می‌گرداند به همین جایی که نشسته‌ام! مقابل صورتی که دو ابروی درهم دارد و لبی فشرده! خنده برایش عیب نیست اما دور از دسترس وجدانش است انگار، که دریغ می‌کند و حتما می‌بخشد به کسی که صلاح می‌داند! نشسته‌ام زیر درخت مجنونی که وسط این باغ بزرگ وصله ناجور نیست، اما شده است مثل پایۀ انگشتری بی نگین. درختان دیگر میوه‌اند و ثمر دارند و بید مجنون فقط خودش را پریشان و شیدا نشان می‌دهد. من ثمر‌ها را نفی نمی‌کنم اما خب عاشقی بساط خودش را دارد. بید ظاهر بی‌خاصیتش که پریشان می‌شود، آدم‌ها هم دلشان هوایی می‌شود. من هوایی شده بودم که حال و هوای همه را به هم زدم و حالا آورده‌اند من را این‌جا تا حالم خوب شود و هوای همه چیز از سرم برگردد و هوای او بپرد. با این خیال‌ها، غصه‌ها یکی یکی سر فرو می‌کنند در تک تک سلول‌هایم و نشانه‌اش می‌شود اشکی که نم می‌کشد سطح چشمم را! اعتصاب کرده‌ام وسط زندگی همه! به آب که نه، به خوراک هم نه، به حرف زدن هم نه، به اعتراض خاموش. تحملم نکردند و اخراجم کردند از میان خودشان به باغ و گلزار منسوب به خودشان! من اهلی خودشان بودم و یک مهر زدم خودم وسط پیشانی‌ام که دارم نااهلی می‌کنم! آن‌ها هم شدند چند دسته، یکی بلند شد به فریاد، یکی به دفاع، یکی به سکوت؛ سر حسرت و حیرت و تعجبی که یعنی چه؟ چرا؟ تو؟ چرا این‌ کار؟ چرا باید و نباید و هست و نیست! سرآخرش هم که دیدند من دارم مقاومت می‌کنم تصمیم به تبعید گرفتند. شهر محل خوبی است برای راحتی و تفرج. روستا هم نمی‌دانم. تازه شاید این روزها اگر از لج‌بازی دست بردارم قوۀ دراکّه‌ام باز شود، اما فی‌الحال نه جز لج‌بازی پناه آسایشی دارم، نه قوه‌ای که بخواهد دراکّه حساب شود. تصمیم گرفته‌ام چیزی درک نکنم. درستش این است که بگویم: - نمی‌خواهم. یک لیوان آب می‌آید مقابلم. چشمان غم‌دارش خیره می‌شود و لبم باز نمی‌شود به نخواستنش، اما چاره‌ای هم نیست، جرأت ندارم که نگیرمش. زندان‌بانم حوصلۀ حرف زدن ندارد، اما قید محبت نکردن را هم نزده است. هرچند من هم عادت و فهم این مدل محبت را ندارم. خودم را می‌کشانم عقب‌تر تا کمرم را در برآمدگی‌های پوست درخت فرو ببرم! تکیه‌گاه خوبی است، اما خشن. من هم آدم خوبی هستم، اما خسته! بلند می‌شود و می‌رود دنبال کارش. کارش که این نیست، اما دارد انجام می‌دهد. اره برداشته و افتاده است به جان شاخۀ خشکی که شکل سبز درخت را زشت کرده است! . . . ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!! 📚| ✍🏻| https://eitaa.com/joinchat/1299841067Cf9aa36c49c