18565569434026.mp3
4.19M
🌸 به نام خدا 🌸
🎙 قسمت اول داستان اعترافات غلامان
🔸 ما سی نفر بودیم
🔹سی غلام سیاه با سرهای تراشیده 🔸ما سی غلام بودیم که قرار بود ثروتمند شویم
🔸 ما سی غلام بودیم که قرار بود آنقدر شلاق بخوریم تا....
🔸 ما سی غلام بود که قرار بود❗️ خوشبخت شویم....❗️
🔸 ما سی غلام که قرار بود ....
......✍ و حالا ما سی غلامی هستیم که...
⁉️ مردم نمی دانند چه کردیم...
✍👀 مارا بسیار دیده اید اگر به قصر مامون آمده باشید چند تن از ما را دیده اید ....
✍اگر تا کنون به قصر خلیفه نیامده باشید حتما ما را در کوچه و بازار دیده اید ....
🔹ما غلامیم و در خدمت اربابانمان
🔹😳ما دیده ایم که خلیفه و وزیرش چگونه نقشه های مکارانه می کشند‼️
🔹😭 ما صدای دردمند ضعیفان را که به استغاثه به درگاه خلیفه می آیند شنیده ایم.....
🎙📣 قسمت اول این داستان زیبا و جذاب را بشنوید.👂
#مصباح_الهدی
#استان_البرز
🤳 ارسالی :
کارشناسی قرآن عترت و نماز
معاونت پرورشی ناحیه دو کرج
🆔 @motvagalri2
18580584551292.mp3
7.56M
🌸 به نام خدا 🌸
🎙 قسمت دوم داستان اعترافات غلامان
✍ من و شش غلام همراهم عازم خانه ی علی ابن موسی (ع) شدیم
🌞در زردی آفتابی که رو به غروب می رفت به انتظار ایستادیم تا.....
🔹علی ابن موسی (ع) ردای سفیدی پوشیده بود و دستاری سبز بر سر داشت موهای بلندش را از دو سو روی شانه هایش ریخته بودو قامتش رشید و زیبا به نظر می رسید...💕
🔸☀️چشمانش می درخشید انگار در هر کدام چراغی روشن کرده باشند...
✍ لبهایش میان محاسن خرمایی رنگ بالبخندی شیرین از هم گشوده شده بود ...
نگاهی با مهربانی به ما کرد و گفت سلام براداران
برادران❗️❗️❗️
ما غلام بودیم .....
✍....علی ابن موسی (ع) گفت این آخرین وداع با جدّم (ص) بود من در غربت خواهم مرد😭
❗️شگفت زده شدم
نمی دانستم چطور مردی را که با عزت تمام به مهمانی خلیفه خواندند تا ولیعهدش کنند ولی او نه تنها شادمان نیست بلکه.....
.....✍ لحظه ای آرام کنار من ایستاد و گفت یاد خدا شفای تمام دردهاست
😳یعنی او هم از درد من خبر داشت⁉️ .....
✍... سه سفره پهن شد سه سفره ای که غذای های متفاوت داشت.... علی ابن موسی (ع) گفت اگرجاهست.... وگرنه من غذایم را با.....
🎙📣 قسمت دوم این داستان زیبا و جذاب را بشنوید.👂
#مصباح_الهدی
#استان_البرز
🤳 ارسالی :
کارشناسی قرآن عترت و نماز
معاونت پرورشی ناحیه دو کرج
🆔 @motvagalri2
🔴 ادامه دارد...
18640643510135.mp3
8.3M
🎙 قسمت پنجم داستان اعترافات غلامان
✍ من غلامی بودم که سوار اسب
عربی خلیفه وکارگزارانش را همراهی می کرد
✍ 🌙غروب روز سی ام ماه رمضان وقتی مردم روی پشت بام ها دنبال جستجوی ماه نو بودند من می دانستم فردا با روز های دیگر فرق دارد❗️
❌ نه به خاطر عید بودنش....
✍مرو دیگر حال و هوای گذشته را نداشت🤔
✍پنجم رمضان کسی پا به مرو گذاشت که روزه ی خیلی چیزها را شکست
روزه سکوت ❗️
روزه چیزهای ندیده ❗️
روزه ی حرف های نشنیده❗️
در این 5⃣2⃣ روز خیلی ها زبان حرف زدن پیدا کردن😊
✍مرو شهر التهاب شده بود شهر شایعات و پچ پچ ها، شهر جاسوسان....
✍.... از آن پس گوشهایم برای شنیدن حرف هایی که دهان به دهان می گشت تیز شد.
...✍همه از ته دل فریاد می کشیدند و پاسخ علی ابن موسی (ع) را می دادند دیدن پاهای برهنه او مردم را متاثر کرده بود
✍ عده ی زیادی می گریستند و جلو می رفتند....
✍چند صاحب منصب را دیدم که حتی چکمه های گران قیمتشان را بریدندو پا برهنه به راه افتادند...
✍ بیرون دروازه علی ابن موسی (ع)
قرار بود به نماز ایستدو خطبه بخواند....
🤔 با خود گفتم او که با فریاد الله اکبرش مردم را این طور پریشان کرده با نماز و خطبه اش چه خواهد کرد⁉️
🎙📣 قسمت پنجم این داستان زیبا و جذاب را بشنوید.👂
#مصباح_الهدی
#استان_البرز
🔆کارشناسی قرآن،عترت و نماز
🔆معاونت پرورشی ناحیه دو کرج
📱 @motvagalri2
🔴 ادامه دارد
18653657447612.mp3
8.31M
🎙 قسمت ششم و آخرین قسمت داستان اعترافات غلامان
✍ ما در کنارخلیفه بودیم آشفته و سردرگم ....
✍ فضل ابن سهل گوشه ای آرام ایستاده بود... خلیفه روبه سوی او فریاد کشید
❌ این بازی شطرنج نیست که اینگونه به فکر فرو رفته ای❗️ما در میان جنگیم ...
✍این پیشنهاد تو بود که گفتی علی ابن موسی (ع) را میان مردم ببریم تا او را از نزدیک ببینند و لمس کنند آن وقت قداستش می شکند❗️
✍ خلیفه هیچ وقت بدون مشورت فضل کاری نمی کرد. با راهنمایی او بود که در مورد برادر خود امین ناجوانمردی کرد❗️با مشورت او بود که بسیاری از فرماندهان ارتش را....
☑️ اکنون نوبت خود فضل رسیده بود
خلیفه 5⃣ غلام سیاه از ما را مامور کشتن او در حمام کرد......
و آن گاه بیرون از حمام تعدادی دیگری از ما را.... به جرم قتل وزیر خلیفه ....
✍ بعد خلیفه 0⃣3⃣ تَن از ما را ....
✍گفت این آخرین خدمت ما به اوست و دیگر آزادیم و ثروتمند......
✍درِ اتاقی که علی ابن موسی (ع) در آن می خوابید را باز کردیم..... کلامش آهنگ عجیبی داشت...
✍خلیفه آشفته و پریشان بود ساعتها درتنهایی قدم می زد و با خود حرف می زد و...
✍از علی ابن موسی (ع) واهمه داشت
✍یک شب خلیفه مرا نزد خود خواند...
✍...... گفت کاری در پیش است که فقط از من و تو......
💗💓 ضربان قلبم تند شد گفتم علی ابن موسی (ع).....
✍چگونه ⁉️
مثلا با 🍇 پاهایم لرزید....
✍دست در جیبش کرد.... و🌯
🎙📣 قسمت ششم و پایانی این داستان زیبا و جذاب را بشنوید.👂
#مصباح_الهدی
#استان_البرز
🔆کارشناسی قرآن،عترت و نماز
🔆معاونت پرورشی ناحیه دو کرج
📱 @motvagalri2
🔴 پایان
20043051943079.mp3
4.97M
📔 🎧کتاب صوتی| محمد پیامبری برای همیشه
🔘 مناسب : #عموم_مخاطب
📖 گزیده ای از فصل دوم:
بیان توصیف امام حسین علیه السلام از پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله.
👂❇️🍃 بسیار شیرین و شنیدنی
گوش دهیم و سعی نماییم به مانند پیامیرمان رفتار و گفتار نماییم.
#مصباح_الهدی
#گفتمان_دینی
#استان_البرز
🔆کارشناسی قران، عترت و نماز
🔆معاونت پرورشی ناحیه دو کرج
📱@motvagalri2
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞سبک زندگی ۲۹|یکی مثل همهی مردم
🌟 پیامبری که هیچ امتیازی برای خود قائل نبود...
🎞 ببنید😊
#مصباح_الهدی
#استان_البرز
🔅کارشناسی قرآن، عترت و نماز
🔅معاونت پرورشی ناحیه دو کرج
📱 @motvagalri2
#مسابقه
🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
☀️مسابقه فرهنگی کتابخوانی
" فرزند خورشید "
(نکته ها و قصه هایی از زندگی حضرت امام جواد علیه السلام)
✅️ویژه ایام میلاد نهمین خورشید هدایت، در قالب طرح مصباح الهدی
📌پس از دانلود کتاب (پست بعدی) و مطالعه آن، از دو طریق امکان شرکت در مسابقه را دارید:
1️⃣پس از مطالعه فایل کتاب "فرزند خورشید" به سئوالات چهار گزینه ای که در پایان کتاب مطرح شده پاسخ می دهید.
شما پاسخ سئوال را به این ترتیب ⬅️ نام مسابقه، گزینه های درست به شکل یک عدد ۴ رقمی از چپ به راست و نام و نام خانوادگی به شماره ۳۰۰۰۸۰۲۲۲۲ پیامک کنید.
💢برای مثال:
فرزند خورشید، ۱۲۳۴، نام و نام خانوادگی
2️⃣ فیلم برداری از خودتان در حال معرفی و یا خوانش بخشی از کتاب به مدت حداکثر ۱۰۰ ثانیه و فرمت mp4 و ارسال به آدرس:
haram.razavi.ir
🎁همراه با جوایز ارزنده و متبرک حرم مطهر رضوی
⏰️مهلت شرکت در مسابقه تا روز ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
#مصباح_الهدی
#مناسبت_های_ولایی
#استان_البرز
💠اداره قرآن، عترت و نماز
┏━-----━━ °•📖•°━━-----━┓
🕋 🆔 @qrenalborz1 🕌
┗━-----━━ °•🌷•°━━-----━┛
🌐 پایگاه مجازی طرح مصباح الهدی
🆔 @mesbaholhodamedu