🔴 من کنت مولاه فهذا علي مولاه 🔴
#حکایت
جناب آقای حاج احمد یغمائیان نقل کردند:
روزی به آقای مجتهدی عرض کردم، آیا این عید نوروزی که اینقدر مردم به آن توجّه دارند و به خاطرش مسرورند و لباس نو می پوشند، فلسفه ای هم دارد؟
ایشان فرمودند : بله آقاجان، روز عید غدیر که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت مولا علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کردند، مصادف بوده است با روز جمعه ای که اول فروردین بوده است.
کتاب لاله ای از ملکوت
جلد اول
صفحه ۱۸۸
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
حداقل برای یک نفر☝️ ارسال کنید🌹
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
💫 نیایش شبانه 💫
🙏 پروردگارا؛
دلم که برایت تنگ میشود،
با آنکه می دانم همه جا هستی،
اما به آسمان نگاه می کنم،
چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد ،
بی انتهاست،
بی دریغ است،
و چون یک دست مهربان همیشه بالای
سر ماست.
✨ پس در این شب عزیز از تو ای خدای مهربانم برای دوستان و عزیزانم،
💠سلامتی،
💠نشاط،
💠دلخوشی و عاقبت بخیری
💠و بر آورده شدن حاجات طلب میکنم
#شب_تون_آروم
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
هدایت شده از طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسلام علَی الْحسَیْن
🌹وعلی علی بْن الْحسین
🌹وعلی اولادالحسین
🌹وعلی اصحاب الحسین
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#هر_صبح_با_قرآن
#زنگ_قرآن
سوره مبارکه هود آیه 85
وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ
و (حضرت شعيب تأكيد كرد كه) اى قوم من! پيمانه و ترازو را با انصاف و عدل پر كنيد (وتمام دهيد) و (از) اشيا (واجناس وحقوقِ) مردم (چيزى) را نكاهيد و فسادكنان، در زمين تباهى مكنيد.
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#در_محضر_اهل_بیت
#حدیث_روز
امام باقر علیه السلام
كار خير و صدقه، فقر را مى بَرند، بر عمر مى افزايند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور مى كنند.
اَلبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ يَنفيانِ الفَقرَ وَ يَزيدانِ فِى العُمرِ وَ يَدفَعانِ عَن صاحِبِهِما سَبعينَ ميتَةَ سوءٍ ؛
من لا یحضر الفقیه ج2 ، ص66 - ثواب الاعمال (ترجمه حسن زاده) ص 688
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
✍امام جواد(ع) میفرمایند :
صبر را بالش خود قرار بده... این تشبیه از آن رو ست که چون آرامش و قرار جسمی، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیاز به تکیهگاهی چون صبر دارد.
📚تحف العقول صفحه ۴۷۸
مردی به حضرت جواد(ع) عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید . امام (ع) فرمود: می پذیری؟ گفت: آری فرمود: تکیه بر صبر کن و صبر را بالش خود قرار بده و به فقرا درآویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی.
📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص۳۵۸
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#حکایت
💠خراب کردن خانه #شیخ_حسینعلی راشد(واعظ مشهور)
🍃در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى شد
🍃 به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود
🍃هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!»
🍃بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و (خار) خفيفش نمايند
راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟
🍃 گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!
✨من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم✨
🍃بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت:
☀«اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...»
جرعه ای از دریا، ج۲، ص۶۵۸
🔹پ.ن:
اگه به دستورات دینی عمل بشه، خیلیا شیفته اسلام میشن ولی چه کنیم که....
حداقل برای یک نفر☝️ ارسال کنید🌹
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فضیلت
#غدیری_شویم
🔹وقتی طرف معاملهات خدا نیست...
🔸خوبی های بیفایده...
#غدیر_نزدیک_است
#رسانه_امیرالمومنین_باشید
حداقل برای یک نفر☝️ ارسال کنید🌹
در نشر فضایل شما نیز سهیم باشید🌹
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
هدایت شده از طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسلام علَی الْحسَیْن
🌹وعلی علی بْن الْحسین
🌹وعلی اولادالحسین
🌹وعلی اصحاب الحسین
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#هر_صبح_با_قرآن
#زنگ_قرآن
سوره مبارکه حديد آیه 9
هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ
او كسى است كه بر بنده خود آيات روشن و روشنگر فرو مى فرستد تا شما را از تاريكى ها به روشنى در آورد و همانا خداوند نسبت به شما رأفت و رحمت بسيار دارد.
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#در_محضر_اهل_بیت
#حدیث_روز
پيامبر صلى الله عليه و آله
شش چيز را براى من ضمانت كنيد تا من بهشت را براى شما ضمانت كنم، راستى در گفتار، وفاى به عهد، بر گرداندن امانت، پاكدامنى، چشم بستن از گناه و نگه داشتن دست (از غير حلال).
اضمنوا لي ستّا من أنفسكم أضمن لكم الجنّة أصدقوا إذا حدّثتم و أوفوا إذا وعدتم و أدّوا إذا ائتمنتم و احفظوا فروجكم و غضّوا أبصاركم و كفّوا أيديكم.
نهج الفصاحه ص 216 ، ح 321 {شبیه این حدیث در معدن الجواهر ص 53 }
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
دلخوشی های کوچک
یعنی یک لبخند در جواب نگاهت
یعنی ذوق کودک از توصیف کفش جدیدش
دلخوشی های کوچک یعنی در عین همه نداشتنها
یک برگ پاییزی را بگذاری در میان کتابهایت برای یادگاری
دلخوشی های کوچک یعنی جمع دوستانت
یعنی امروز باز تو زنده هستی
یعنی باز عقربه ساعت زندگی ات
برای ۲۴ ساعت دیگر به راه افتاده
دلخوشی کوچک یعنی
چراغ خانه هنوز روشن است
زندگی
همین دلخوشی های کوچک است
به جزییات زندگی دقت می کنم و از آنها لذت می برم
خدایا شکرت
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#تمثیل
ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎﻃﻞ! 💢
ﻛﻴﻒﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩﻫﺎﻱ ﻛﻴﻒ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺧﻮﺵ ﻓﺮﻡ ﻭ ﺧﻮﺵ ﻗﻮﺍﺭﻩ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺧﻠﺸﺎﻥ ﺑﺎﺯﻛﻨﻲ ﻣﻲﺑﻴﻨﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎﻃﻠﻪ ﺍﻥ! ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻲﺭﻳﺰﻱ ﺍﺯ ﺷﻜﻞ ﻣﻲﺍﻓﺘﻨﺪ.
ﺧﺸﻢ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﺖ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎﻃﻠﻪ ﺍﻧﺪ
ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﺑﺒﺮﻳﻢ ﺷﻜﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ، ﺷﺨﺼﻴﺖ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ.
ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﻦ، ﻗﺮﺁﻥ ﻛﺮﻳﻢ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲﻫﺎﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺧﻮﺭﺩﻥ ﺧﺸﻢ ﻣﻲﺩﺍﻧﺪ: ﻳﻌﻨﻲ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻣﻲﺑﺮﻧﺪ
📚برگرفته از ڪتاب #مثل_شاخه_های_گیلاس ، نویسنده محمدرضا رنجبر
حداقل برای یک نفر☝️ ارسال کنید🌹
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#فضیلت
#غدیری_شویم
مناظره شیخ مفید با قاضی عبد الجبار درباره حدیث غدیر و اثبات حقانیت امیر المومنین(ع)
قاضی نور الله شوشتری در کتاب مجالس المومنین از کتاب مصابیح القلوب نقل کرده است:
روزی قاضی عبد الجبار از علمای بزرگ اهل سنت، در بغداد در مجلس خود نشسته بود و بسیاری از علمای بزرگ شیعه و سنی هم در آن مجلس حضور داشتند.
شیخ مفید وارد مجلس شده و در پایین مجلس نشست و پس از مدتی به قاضی رو کرد و گفت: من از تو در حضور علما سوالی دارم.
قاضی گفت: بپرسید. شیخ مفید گفت: شما در مورد این حدیث چه میگویید که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر خم فرمودند: «هر کس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست». آیا این حدیث، مسلم و صحیح است که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر فرموده است؟
قاضی گفت: آری، حدیث صحیح میباشد.
شیخ مفید فرمود: منظور از کلمه مولی چیست؟ قاضی گفت: مولی به معنی اولی و بهتر است. شیخ مفید فرمود: پس این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنی چیست؟ با اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله امیر المومنین علیه السلام را بهتر از دیگران معرفی نموده است؟
قاضی گفت: این حدیث، روایت است، ولی خلافت ابو بکر درایت (و از روی اجتهاد و درک) میباشد و انسان عادل، روایت را همتای درایت قرار نمیدهد؛ یعنی درایت مقدم است.
شیخ مفید فرمود: شما در باره این فرمایش حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله چه میگویید که به امیر المومنین علیه السلام فرمودند: «جنگ با تو، جنگ با من است؛ و صلح با تو، صلح با من است»؟
قاضی گفت: این گفتار براساس حدیث صحیح است. شیخ مفید فرمود: نظر شما درباره اصحاب جمل که به جنگ با امیر المومنین علیه السلام آمدند یعنی عایشه و طلحه و زبیر و اصحابشان چیست؟
قاضی گفت: ای برادر! آنها توبه کردند. شیخ مفید فرمود: ای قاضی جنگ آنها درایت و (حتمی) بوده است ولی توبه کردن آنها روایت شده است و تو در مورد حدیث غدیر گفتی روایت معادل درایت نیست و درایت مقدم میباشد.
قاضی از پاسخ به شیخ مفید عاجز و درمانده شد، سر در گریبان فرو برد و سپس گفت تو کیستی؟ شیخ مفید جواب داد: من خدمتگذار تو محمد بن محمد بن نعمان حارثی هستم. قاضی از مسند قضاوت برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر آن مسند نشانید و گفت: حقا براستی که تو انسانی مفید [ سودبخش] هستی. چهره علمای بزرگِ اهل سنت مجلس در هم کشیده شد. وقتی قاضی ناراحتی آنها را دریافت به آنها رو کرد و گفت: ای علما! این مرد (شیخ مفید) مرا مجاب کرد و در پاسخ او عاجز شدم، اگر کسی از شما قادر به جواب او هست، اعلام کند تا او را بر مسند بنشانم و شیخ مفید به جای خود بنشیند!
هیچ کس جواب نداد و این موضوع شایع گردید و علت نامگذاری او به مفید از همین جا سرچشمه گرفت.
📚 مستدرک سفینة البحار، تالیف علی نمازی شاهرودی، جلد ۸، صفحه ۳۴۹-۳۵۰، چاپ موسسه النشر الاسلامی.
در نشر فضایل شما نیز سهیم باشید🌹
حداقل برای یک نفر☝️ ارسال کنید🌹
#غدیر_نزدیک_است
#رسانه_امیرالمومنین_باشید
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#فضیلت #غدیری_شویم مناظره شیخ مفید با قاضی عبد الجبار درباره حدیث غدیر و اثبات حقانیت امیر المومنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷
این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم.
در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم.
همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
«زمخت نباشیم».
زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها
─┅─═इई ❄️🌼❄️ईइ═─┅─
///ایـسـتگاهـ خوشبختے///
📢 @istgahe_khoshbakhti👈