#با_شهیدان 🌹
نانوایی محل بسته بود و برای خرید نان باید مسافت زیادی را طی میکردیم. به محسن که تازه از راه رسیده بود، گفتم: «مادر جان! نانوایی بسته بود؛ میری یه جای دیگه چند تا نون بگیری؟»
گفت: «بله، چرا که نه؟» بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط و کیسه را از من گرفت.
پرسیدم: «چرا با موتور نمیری؟» گفت: «پیاده میرم. موتور مال خودم نیست؛ بیت الماله».
#شهید_محسن_احمدزاده
📚 فرهنگنامه شهدای سمنان، ج۱، ص۱۷
#الگوی_عملی_شهدا
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi