eitaa logo
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
919 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
202 فایل
هر کس به هر نحو یک قدم در راستای کار فرهنگی با ما باشید تا به اندازه خودمون قدمی برداریم🌹 ✏️طلبه دهه هفتادی: @taha_00313
مشاهده در ایتا
دانلود
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_ششم 📌شهادت مالک اشتر با دسیسه معاویه 🔹بعد از اینکه مالک اش
🔹بعد از اینکه خبر شهادت مالک اشتر به امیرالمومنین رسید، بسیار بر شهادت او افسوس و حسرت می‌خورد و می‌فرمود: «خداوند چه خوبی‌هایی به مالک داده بود، مالک، چه مالکی! اگر کوه بود، کوهی عظیم بود، اگر سنگ بود، سنگی سخت بود، به خدا قسم مرگ او بسیاری را فرو ریخت و بسیاری را بالا برد برای کسی مثل مالک باید گریست، آیا کسی مثل مالک پیدا میشود؟» 🔸علقمه بن قیس نخعی(از قبیله مالک) می‌گوید: آنقدر حضرت بر مصیبت مالک متاسف بود که ما فکر می‌کردیم مصیبت بر او وارد شده نه بر ما و روزها نشان این غم و مصیبت در چهره آن حضرت پیدا بود. 🔹وقتی محمد بن ابی بکر شنید امیرالمومنین مالک را به مصر فرستاده است ناراحت شد، حضرت پس از شهادت مالک به او نامه‌ای نوشت و از او دلجویی کرد. 🔸وقتی مردم شام از صفین برگشتند منتظر رای دو حَکَم بودند، وقتی آن دو نفر مشخص شد به رای واحدی نرسیدند، اهل شام با معاویه به عنوان خلیفه بیعت کردند و در نتیجه جریان حکمیت فقط باعث افزایش قدرت معاویه شد. 🔹از طرف دیگر میان مردم عراق و امیرالمومنین اختلاف افتاده بود، در این شرایط معاویه به دلیل فراوانی مالیات مصر، همی جز تصرف آن نداشت، در عین حال به دلیل نزدیکی مصر به شام و اینکه مصریان با طرفداران عثمان شدیدا مخالف بودند، از اهل مصر می ترسید، تنها امیدی که داشت گروهی در مصر بود که کشتن عثمان را ملامت می‌کردند و با امیرالمومنین مخالف بودند. 🔸 معاویه بعد از مشورت با اطرافیان و رؤسای قبایل به این نتیجه رسید که باید به مصر حمله کند برای این کار هم با طرفداران خود و هم با دشمنانش در مصر مکاتبه کرد. به دو گروه که سردسته مخالفان امام در مصر بودند نامه نوشت و آنها در جواب نیز از معاویه خواستند، که هرچه زودتر لشکر خودش را به مصر بفرستد، وقتی جواب آنها به معاویه رسید، او در فلسطین بود و در همان جا دستور داد لشکر ۶۰۰۰ نفری به فرماندهی عمروعاص برای فتح مصر حرکت کند. 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_هفتم 🔹بعد از اینکه خبر شهادت مالک اشتر به امیرالمومنین رسید
📌تصرف‌مصر|شهادت محمد‌بن‌ابی‌بکر 🔹عمروعاص با لشکرش به نزدیک مصر رسید، عثمانی‌های مصر پیش او جمع شدند، عمروعاص به محمد بن ابی بکر نامه نوشت که تسلیم او شود و همراه با نامه خود، نامه معاویه را نیز فرستاد. 🔸محمد بن ابی بکر هر دو نامه را خدمت امیرالمومنین فرستاد و خودش به حضرت اینگونه نوشت که: «عاصی پسر عاص با لشکری بسیار در حوالی مصر اردو زده، مردم مصر هم تمام کسانی که با او هم عقیده‌اند دور او جمع شده‌اند و کسانی که پیش من هستند، در کارها سستی می‌کنند، اگر به مصر نیاز داری مال و نیرو برایم بفرست» 🔹حضرت در پاسخ نامه محمد بن ابی بکر اینگونه نوشت: « اینکه هم عقیده‌های عمروعاص پیش او رفته‌اند برای تو بهتر است از اینکه پیش تو بمانند، اگر از اطرافیانت سستی می‌کنند، تو سستی نکن، حصار شهر را محکم، یارانت را دور خودت جمع کن و کنانة بن بشر را برای جنگ با آنها بفرست،من هم به هر وسیله که شده عده ای را به یاریت میفرستم. 🔸محمد بن ابی بکر نامه‌ای به معاویه و عمروعاص نوشت و جواب تهدیدهای آنها را داد، و بعد از آن عمر و عاص برای جنگ خودش را به نزدیک شهر رساند، کنانه بن بشر با حدود ۲ هزار نفر به مقابله با عمر و عاص رفت که جنگ با پیروزی کنانه پیش می‌رفت که عمروعاص از معاویه بن حدیج که عثمانی بود، درخواست کمک کرد و آنها توانستند کنانه را شکست و به شهادت برسانند. 🔹وقتی کنانه به شهادت رسید عمروعاص برای جنگ با محمد بن ابیبکر حرکت کرد یاران محمد هم از دور او پراکنده شده بودند و وقتی خودش را تنها دید از شهر خارج شد به خرابه‌ای رسید و در آنجا پناه گرفت معاویه بن حدیج و یارانش در پی او بودند و با پرس و جو محل اختفای او را پیدا کردند در حالی که از شدت تشنگی نزدیک بود بمیرد او را به فسطاط که مرکز مصر به حساب می‌آمد بردند. 🔸در نهایت معاویه بن حدیج که از کسانی بود که کینه امیر المومنین علیه السلام داشت و مدام لعن و نفرین میکرد، گردن محمد بن ابی بکر را زد، و بدن او را درون شکم الاغ مرده‌ای گذاشت و آتش زد! 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... جهت مطالعه قسمت‌های دیگر کلیک کنید @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_هشتم 📌تصرف‌مصر|شهادت محمد‌بن‌ابی‌بکر 🔹عمروعاص با لشکرش به
❗️نامه‌های أمیرالمومنین در دست‌معاویه 🔹بعد از شهادت محمد بن ابی بکر بسیاری از نامه‌هایی که در طول مدت زمامداری بر مصر بین او و امیرالمومنین که حاوی سوالات محمد از حضرت در مورد موضوعات مختلف رد و بدل شده بود، به دست عمروعاص افتاد و همه آنها را برای معاویه فرستاد. دیدن این مکتوبات معاویه را به اعجاب واداشته بود او پیوسته آنها را مطالعه و از آنها می‌آموخت. 🔸وقتی ولید بن عقبه دید معاویه نوشته‌ها را می‌خواند و از آنها خوشش آمده است به او گفت: دستور بده این احادیث را بسوزانند!!! معاویه گفت بس کن ولید! تو چیزی نمی‌فهمی! به من می‌گویی علمی این چنین را بسوزانم به خدا قسم علمی جامع‌تر، حکیمانه‌تر، روشن‌تر از این علم ندیده‌ام! 🔹ولید گفت اگر از علم و قضاوت علی در شگفتی چرا با او می‌جنگی؟ معاویه گفت اگر ابوتراب عثمان را نکشته بود فتوا می‌داد ما به فتوایش عمل می‌کردیم. بعد معاویه به ولید گفت ‌گوییم که این از نوشته‌های علی است می‌گوییم از نوشته‌های ابوبکر صدیق است که پیش فرزندش محمد بوده و ما طبق آن قضاوت می‌کنیم و فتوا می‌دهیم. 🔸وقتی امیرالمومنین خبردار شد که نامه‌های او به دست معاویه افتاده بر او سخت و گران آمد. این نوشته‌ها همچنان در بین بنی امیه بود تا زمانی که عمر بن عبدالعزیز به حکومت رسید او بود که این موضوع را آشکار کرد. 📌و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_نهم ❗️نامه‌های أمیرالمومنین در دست‌معاویه 🔹بعد از شهادت م
📌تلاش امیرالمومنین برای حفظ مصر 🔹زمانی که نامه یاری‌خواهی محمد بن ابی بکر به امیرالمومنین رسید آن حضرت مردم را در مسجد جمع کرد بعد از خواندن خطبه‌ای فریادخواهی محمد بن ابی بکر را به گوش آنان رساند و از آنان خواست جهت یاری او به سوی آنها بشتابند. 🔸حضرت از آنان خواست که روز بعد در جَرَعه که مکانی میان کوفه و حیره بود جمع شوند. حضرت فردای آن روز پیاده به سمت جرعه به راه افتاد و صبحگاه به آنجا رسید تا ظهر صبر کرد اما حتی ۱۰۰ نفر هم به آنجا نیامدند. 🔹شب هنگام اشراف کوفه را فراخواند و در حالی که بسیار ناراحت و اندوهگین بود به آنان فرمود: «خدا را بر آنچه مقرر ساخته و مقدر فرموده و مرا گرفتار شما کرده سپاس می‌گویم شما مردمی هستید که وقتی فرمان می‌دهم اطاعت نمی‌کنید و وقتی فرا می‌خوانم، اجابت نمی‌کنید! ای کاش مرگ من فرا برسد و میان من و شما جدایی بیفتد که من از همراهی با شما بیزارم!!! 🔸پس از این سخنان مالک بن کعب برخاست و گفت یا امیرالمومنین مردم را با من بفرست که من خودم را برای چنین روزی آماده کردم. حضرت به سعد فرمود بین مردم جار بزند که با مالک بن کعب برای رفتن به مصر آماده شوند. 🔹مالک بن کعب شخصیت محبوبی نبود و به همین دلیل یک ماه گذشت اما تعداد زیادی (حدودا ۲ هزار نفر)برای رفتن به جنگ جمع نشدند، که او یا همان تعداد به سمت مصر روانه شد. 🔸 پس از اینکه اخبار شام و مصر و پیروز شدن لشکر معاویه به امیرالمومنین رسید، حضرت کسی را به دنبال مالک فرستاد و او را از راه مصر برگرداند،امیرالمومنین آنقدر از شهادت محمد بن ابی بکر غمگین بود که این موضوع در چهره آن حضرت نمایان شده بود. 🔹 بعد از رسیدن خبر شهادت محمد حضرت بر منبر رفت و برای مردم خطبه خواند: «... به خدا قسم من خودم را برای کوتاهی و ناتوانی ملامت نمی‌کنم! من نسبت به سختی جنگ به خوبی آگاهم! اندیشه استوار و صحیح را انتخاب می‌کنم! اما شما را با فریاد بلند و آشکارا ندا دادم و از شما یاری خواستم ولی شما سخن مرا نمی‌شنوید،و فرمان مرا اطاعت نمی‌کنید کارها را به عواقب ناگوار می‌کشانید! پنجاه و چند روز شما را به یاری برادرانتان دعوت کردم، مثل شتری که لب‌هایش شکافته باشد و از خستگی بنالد، نالیدید! 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_دهم 📌تلاش امیرالمومنین برای حفظ مصر 🔹زمانی که نامه یاری‌خو
📌تلاش معاویه برای تصرف بصره 🔹وقتی محمد بن ابی بکر کشته شد و معاویه مصر را تصرف کرد عبدالله ابن عامر حضرمی را فراخواند و به او گفت به بصره برو چون بیشتر مردم آنجا درباره عثمان با هم هم عقیده‌اند. 🔸او می‌توانست با اینکار مردم و قبایل بصره رو بدون هیچ لشکری و زحمتی به جان هم انداخته و زمینه تصرف هر چه آسان تر بصره را فراهم کند. 🔹 ابن حضرمی به دستور معاویه عازم و وقتی به بصره رسید که فرمانده بصره یعنی عبدالله بن عباس برای عرض تسلیت شهادت محمد بن ابی بکر به کوفه رفته بود و زیاد بن ابیه را به جای خود گذاشته بود. 🔸 وقتی مردم شهر از آمدن ابن حضرمی باخبر شدند که از طرف معاویه آمده است همه کسانی که در مورد عثمان با معاویه هم عقیده بودند دور او جمع شدند و ابن حضرمی با آنها به صحبت پرداخت و آنها را به یاری طلبید. 🔹 هرچه از حضور ابن حضرمی بیشتر می‌گذشت اختلاف بین بصریان در حمایت کردن او بیشتر شد. وقتی مردم به ابن حضرمی روی آوردند و پیروانش زیاد شدند، زیاد بن ابیه که در دارالاماره ساکن بود، ترسید و به صَبِرة بن شَیمان أزدی که بزرگ قبیله أزد بود و از کسانی بود که خونخواه عثمان بود! نامه نوشت و امان خواست! صبرة گفت: «اگر بتوانی خودت را به خانه من برسانی از تو دفاع خواهم کرد» زیاد بیت المال را برداشت و شبانه به خانهٔ صبرة بن شیمان رفت. 🔸 زیاد بن ابی نامه‌ای به ابن عباس نوشته و اوضاع بصره را برای او تشریح کرد. ابن عباس نیز با امیرالمومنین در خصوص این قضیه صحبت و حضرت بنا به پیشنهاد یکی از یاران خود، اعین بن ضبیعه که از عشیره بنی تمیم که ابن حضرمی در آن اقامت داشت را به سوی آنان فرستاد تا آنها را از توطئه و تفرقه بازدارد. 🔹 وقتی اعین با قوم خود صحبت کرد، عده ای با او همراه شدند، ولی وقتی وارد محل اسکان خود شد، عده ای از خوارج بر او شوریدن، و او را به قتل رساندند.. بعد از این موضوع زیاد بن ابیه مجدد به کوفه نامه فرستاد... 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_یازدهم 📌تلاش معاویه برای تصرف بصره 🔹وقتی محمد بن ابی بکر
📌 تفرقه افکنی ابن حضرمی 🔹زیاد بن ابیه مجدد نامه ای به امیر المومنین علیه السلام فرستاد، و خبر شهادت اعین را به حضرت رساند و گفت: نظر من این است که جاریه بن قدامه را به بصره بفرستید، چون او دارای بصیرتی نافذ و در عشیره اش مورد اطاعت و در مقابل دشمنان شما، سخت و شدید است. 🔸حضرت جاریه را خواست و بعد اوضاع بصره را تشریح کرد و او را به بصره فرستاد. وی بعد از اینکه به بصره رفت، با زیاد بن ابیه ملاقات کرد و زیاد مهم ترین سفارشی که به جاریه کرد این بود که: بر جان خود بترس، مبادا مثل اعین کشته شوی. جاریه نامه امیر المومنین علیه السلام را برای قومش خواند، ولی آنها نپذیرفتند. بین جاریه و ابن حضرمی جنگ درافتاد و در نهایت با کمک ازدیان، جاریه بر این حضرمی پیروز و او را با هفتاد نفر از یارانش کشتند. و خبر پیروزی را برای أمیر المومنین علیه السلام فرستادند. 🔰فساد و فرار برخی از اصحاب به سمت معاویه! 🔸یکی از مشکلاتی که پس از جنگ نهروان و نمایان شدن سستی یاران امیرالمومنین علیه السلام برای حکومت آن حضرت به وجود آمد، این بود که هر کس از اصحاب حضرت که خیانتی می‌کرد، یا به دنیا گرایش پیدا میکرد، برای خود مأمنی سراغ داشت، که از دست أمیر المومنین علیه السلام بگریزد و آن پناه ببرد، و آن مأمن، شام و قرار گرفتن تحت حمایت معاویه بود. در نتیجه عده ای از اصحاب حضرت، خیانت کرده و به سمت شام می‌گریختند. 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_دوازدهم 📌 تفرقه افکنی ابن حضرمی 🔹زیاد بن ابیه مجدد نامه ای
📌فساد اصحاب!!!! 🔹مُنذِر بن جارود، حاکم فارس، ۴۰۰ هزار درهم مالیاتی که از مردم جمع آوری کرد را برای خودش برداشت. حضرت او را به زندان انداخت اما صعصعه بن صوحان پیش امام شفاعت کرد و توانست او را آزاد کند. 🔸قعقاع بن شور فرماندار کَسکَر به سوی معاویه گریخت، در حالی که اموال زیادی از بیت المال را برای خودش تصاحب کرده بود. 🔹یزید بن حجیه حاکم منطقه ری بعد از اینکه مالیات را برای خودش تصاحب کرده بود، حضرت او را زندانی کرد، ولی او از غفلت زندان بان استفاده و شبانه به سمت معاویه گریخت. 🔸روز اول ماه رمضان نجاشی، ابو سمال اسدی را دید که در ورودی خانه اش نشسته است. ابوسمال گفت: میخواهی از کله و دنبه گوسفندی که از اول شب در تنور گذاشته ام و اکنون کاملا پخته شده بخوری؟! نجاشی گفت دیگر چه؟ ابوسمال گفت: سپس به تو شرابی خوش رنگ می دهم که تو را سرخوش می‌کند و زبانت را گویا می‌کند. نجاشی به خانه اش رفت و آخر روز که شد، صدایشان از مستی بلند شد، خبر به حضرت رسید، دستور داد آنها را دستگیر کنند، ابو سمال که توانست فرار کند، ولی نجاشی را گرفتند وفردای آن روز حضرت او را صد ضربه شلاق زد. نجاشی گفت: یا امیرالمومنین آن هشتاد ضربه برای حد بود، این بیست ضربه برای چه بود؟ حضرت فرمود: برای جسارت تو در برابر پروردگارت و اینکه در ماه رمضان روزه‌ات را خوردی. 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_سیزدهم 📌فساد اصحاب!!!! 🔹مُنذِر بن جارود، حاکم فارس، ۴۰۰ هز
📌 عقیل برادر امیر المومنین علیه السلام داستان عقیل را اکثرا شنیدید! وقتی پیش حضرت آمد، ایشان به امام حسن علیه السلام سفارش کرد که از عقیل میزبانی کند و برایش لباس و کفش نو بخرد. عقیل روز بعد در حالی که جامه نو در تن داشت، به حضرت گفت: یا امیرالمومنین! میبینم که چیزی از دنیا، جز این سنگریزه ها نصیبت نشده است! (کنایه از اینکه آنچه به من داده ای بسیار ناچیز است) حضرت فرمود؛ وقتی سهم خودم را از بیت المال گرفتم، آن را به تو میدهم، اما عقیل به آن مقدار رازی نبود! حضرت به او فرمود: تا روز جمعه صبر کن. در روز جمعه، وقتی حضرت نماز جمعه را اقامه کرد، جمعیت نمازگزار را به عقیل نشان داد و فرمود: نظرت در مورد کسی که به همه اینها خیانت کند، چیست؟ عقیل گفت: انسان بسیار بدی است. حضرت به او گفت: آیا تو به من می گویی به این جماعت، خیانت کنم و سهم آنها را به تو بدهم؟! اینگونه شد که عقیل، امیر المومنین علیه السلام را ترک کرده و به سوی معاویه رفت!!! 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_چهاردهم 📌 عقیل برادر امیر المومنین علیه السلام داستان عقی
📌عقیل در مجلس معاویه 🔹وقتی معاویه از آمدن عقیل باخبر شد، دستور داد دور مجلس را صندلی بگذارند و یارانش بر آنها بنشینند. با ورود عقیل به مجلس فرمان داد، که ۱۰۰ هزار درهم به او بدهند،عقیل درهم‌ها را گرفت. معاویه به او گفت برایم بگو بین لشکرگاه من و لشکرگاه علی چه فرقی دیدی؟ عقیل گفت: لشکرگاه امیرالمومنین علی بن ابی طالب، شبی داشت مثل شب‌های پیامبر و روزی مثل روزهای پیامبر، با این تفاوت که پیامبر در آن میان نبود، اما در لشکرگاه تو با جمعی از منافقین روبرو شدم، که در شب عَقَبه قصد ترور رسول خدا را داشتند! 🔸 سپس عقیل پرسید ای معاویه آنکه در دست راست تو نشسته کیست معاویه گفت عمر بن عاص است، عقیل گفت: این کسی است که شش مرد ادعا می‌کردند که پدر او هستند و عاقبت کسی که قصاب بود بر دیگران غالب شد! 🔹 عقیل پرسید آن دیگری کیست معاویه گفت ضحاک بن قیس فهری است؛ عقیل گفت: به خدا قسم کار پدرش در زمان جاهلیت این بود که حیوانات نر را با ماده جفت می‌کرد. 🔸 عقیل گفت: آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: ابوموسی اشعری است، عقیل گفت: مادرش دزد بود. 🔹 وقتی معاویه دید که عقیل مجلس نشینانش را عصبانی کرده است ، پرسید ای عقیل در مورد من چه می‌گویی؟ عقیل گفت: در مورد خودت چیزی نپرس! معاویه گفت: باید بگویی! عقیل پرسید: حمامه را می‌شناسی؟ معاویه پرسید: حمامه کیست؟ عقیل گفت: همین که گفتم! و برخاست و رفت. 🔸معاویه نسب شناسی را خواست و به او گفت: به من بگو حمامه کیست؟ گفت به من و خانواده‌ام امان بده تا بگویم! معاویه به او امان داد؛ او گفت حمامه مادربزرگ تو بود؛ که در زمان جاهلیت کارش فحشا بود و از کسانی بود که برای نشان دادن شغلش بر سردر خانه خودش پرچم زده بود. حمامه مادرِ مادرِ ابوسفیان بوده است. 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_پانزدهم 📌عقیل در مجلس معاویه 🔹وقتی معاویه از آمدن عقیل باخ
بعد از یک وقفه طولانی در روند خلاصه از امروز فصل سوم کتاب رو شروع میکنیم، ان شاء الله دو فصل گذشته رو میتونید از فهرستی که سنجاق شده مطالعه کنید😉 در فصل سوم به شورش‌ گروه‌هایی از خوارج میپردازیم👇 📌شورش خِرِّیت بن راشد 🔹پس از جریان حکمیت و به وجود آمدن خوارج، گروههایی با همین اعتقادات، در بعضی از مناطق تحت حکومت امام (ع) دست به شورش زدند و حکومت امیرالمؤمنین را تحت تأثیر خود قرار دادند. بزرگترین این شورشها شورش خِرِّيت بن راشد بود. بنابر گزارشهای تاریخی تعداد این شورشها هفت عدد بوده است. 🔸خریّت بن راشد از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین بود، اما پس از ماجرای حكمیت و شكست آن، بنای مخالفت با امام علیه السلام گذاشت و سی نفر از بنی ناجیه را با خود همراه كرد و به بصره و از آن جا به اهواز فرار كرد و جمعی از هم فكرانش نیز به او پیوستند و از آن جا كه در جنگ با زیاد بن خصفه (از سوی امیرالمؤمنین علیه السلام) خود را در حال شكست می دید، شبانه فرار كرد. سپس زیاد نامه ای به امام نوشت. 🔹هنگامی كه نامه زیاد بن خصفه به حضرت علی علیه السلام رسید و آن را برای مردم خواند در این موقع معقل بن قیس ریاحی برخاست و عرض كرد: ای امیر مؤمنان، خداوند همواره كارت را به صلاح دارد، شایسته این بود در مقابل هر یك از آنها ده تن از مسلمانان را روانه می كردی كه چون به آنان برسند، نابودشان كنند و ریشه آنان را از بُن بركنند. 🔸حضرت پیشنهاد معقل را پسندید و به او فرمود: ای معقل خودت مجهز و آماده شو كه به سوی آنان بروی و دو هزار نیرو از مردم كوفه را كه یزید بن معقل هم میان آنان بود، با او همراه كرد و برای ابن عباس هم كه استاندار امام در بصره بود، نوشت كه مردی شجاع و پایدار و معروف به صلاح را همراه دو هزار نیرو از مردم بصره به كمك معقل بن قیس گسیل دار و چون آن مرد از بصره بیرون برود امیر یاران خود خواهد بود ولی وقتی به معقل برسد، از او اطاعت كند و فرمانده هر دو گروه معقل خواهد بود. سپس امام علیه السلام نامه ای برای زیاد بن خصفه نوشت و ضمن تشكر از خدمات او، دستور داد به سوی كوفه باز گردد. 🔹وقتی نامه امیر مؤمنان علیه السلام به معقل رسید، كه دستور داده بود خرّیت را در هر شهر و دیاری باشد تعقیب نماید، معقل بلافاصله از جای او پرس و جو كرد و گفتند: او به منطقه دریای فارس و كرانه آن فرود آمده و در آن جا قوم خود را از فرمان برداری علی علیه السلام بازداشته و افراد قبیله عبدالقیس و عرب های وابسته به آنان را به فساد و تباهی كشانده است. قوم او هم در سال جنگ صفین و هم در این سال زكات خود را نپرداخته اند. 🔸معقل بن قیس همراه با لشكر خود كه از مردم كوفه و بصره بودند در تعقیب آنها حركت كرد و به سواحل دریای فارس وارد شد و در كناره دریا فرود آمد، همین كه خبر آمدن معقل به خرّیت رسید، فوراً با گروه های همراه و مردم منطقه به گفت و گو پرداخت و همه آنها را به جنگ با نماینده امیرالمؤمنین علیه السلام متقاعد نمود و با هر گروهی به تناسب افكارشان محرمانه صحبت كرد و به طرفداران عثمان می گفت: من با شما موافقم كه عثمان مظلومانه كشته شد، به شیعیان علی كه عقیده خوارجی داشتند می گفت: من با شما هستم و علی حق نداشته كه مردان را در دین خدا حَكَم قرار دهد و به كسانی كه زكات نداده بودند، می گفت: زكات را نگه دارید و به خویشان و نزدیكان خود و یا به مستمندان محل بدهید و به مسیحیان كه تازه مسلمان شده بودند و این شرایط زمانه را دیده بودند، و از این درگیری و جنگ های داخلی رنج می بردند و آیین خود را كه آرامش و صلح بود بر اسلام ترجیح می دادند، به آنها می گفت: دین خود شما بهتر است تا دین اسلام كه این همه خشونت در آن است، و با آنها كه به مسیحیت بازگشته بودند، صحبت كرد كه اگر علی بر شما پیروز شود، مرام او این است كه همه شما را می كشد، پس پایداری و استقامت كنید تا بر شما پیروز نشود، با این سخنان آنها را هم فریب داد خلاصه جمعیت زیادی از بنی ناجیه و گروه های دیگر را دور خود جمع كرد و آماده جنگ شد. 🔸وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از نیروهای خرّیت آگاه شد و دانست كه تركیب نیروهای او از مسلمانان و مسیحی و عرب و عجم هستند، بلافاصله نامه ای بسیار جالب كه مشتمل بر دستورهای ارزنده ای بود در جهت برخورد با فریب خوردگانی كه گرد خریت بن راشد جمع شده بودند، برای معقل فرستاد... این داستان ادامه دارد... 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_شانزدهم بعد از یک وقفه طولانی در روند خلاصه #الغارات از امرو
👉ادامه قسمت قبل: 🔹 نامه أمیر المومنین علیه السلام به فریب خوردگان توسط خریت بن راشد چنین بود: من عبداللَّه علی امیرالمؤمنین الی من قُری ء علیه كتابی هذا، من المسلمین و المؤمنین و المارقین و النصاری و المرتدین، سلامٌ علی من اتبع الهدی و آمن باللَّه و رسوله و كتابه، و...؛ از بنده خدا امیر مؤمنان علی برای هر كس از مسلمانان، مؤمنان، خوارج، مسیحیان و از دین برگشتگان كه این نامه برایشان خوانده شود. سلام بر هر كس كه از هدایت پیروی كند و به خدا و رسول و كتابش و برانگیخته شدن پس از مرگ معتقد باشد و به عهد خدا وفا كند و از خیانت پیشگان نباشد. 🔸اما بعد، من شما را به كتاب خدا و سنت رسول خدا فرامی خوانم و به این كه میان شما به حق و به آنچه خداوند متعال در كتاب خود فرمان داده است، عمل كنم هر كس از شما كه به جایگاه خویش بازگردد و دست از جنگ بدارد و از این شخص محارب (خرّیت بن راشد) كه از دین بیرون شده و با مسلمانان به جنگ برخاسته و در زمین فساد و تباهی می كند، كناره گیرد در امان است و مال و جان او محترم است، ولی هر كس در جنگ با ما از او پیروی كند و از فرمان و طاعت ما بیرون رود، ما در جنگ با او از خداوند یاری می جوییم و خداوند را میان خود و او حكم قرار می دهیم و خداوند بهترین دوست است، و السلام. 🔹وقتی معقل این نامه را ملاحظه كرد و متن آن را برای پیروان خود خواند، فوراً پرچمی بیرون آورد و نصب كرد و خطاب به یاران خرّیت گفت: هر كس از شما كنار این پرچم بیاید در امان است، همه مردم به جز خرّیت و قومش كه نخست جنگ را آغاز كرده بودند، از دور او پراكنده شدند و همگی زیر پرچم آمدند و امان خواستند. سپس معقل آرایش جنگی داد و صف ها را آماده كرد. ابتدا از یزید بن معقل ازدی كه بر میمینه سپاه بود، خواست حمله را آغاز كند. او حمله كرد، ولی خرّیت و یارانش سخت مقاومت كردند و یزید بن معقل كاری از پیش نبرد و به جایگاه خود در میمنه سپاه بازگشت. معقل به منجاب بن راشد ضبی كه در میسره بود، دستور حمله داد او حمله كرد اما باز خوارج و همراهان خرّیت پایداری كردند و منجاب پس از پیروزی بر میسره سپاه خرّیت بازگشت. آن گاه معقل به میمنه و میسره سپاه خود پیام فرستاد كه هرگاه من حمله كردم همگی با هم حمله كنید، آن گاه اسب خود را شتابان به حركت درآورد و به او تازیانه ای زد و در یك لحظه تمامی نیروها حمله كردند و خوارج در ساعت نخست پایداری نمودند ولی «نعمان بن صهبان راسبی»، خرّیت بن راشد را دید و بر او حمله كرد و او را از اسب به پایین كشید و خود پیاده شد. آن دو با هم به زد و خورد پرداختند و سرانجام خرّیت را به هلاكت رساند و ریشه فتنه قطع شد. به همراه او 170 نفر از یارانش در این میان كشته شدند و سایر همراهان او از چپ و راست فرار كردند و معقل دستور داد فراری ها را تعقیب كردند و هر كدام از آنان را یافتند به اسارت گرفتند 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
#کمی_از_الغارات #یک_لقمه_مطالعه #قسمت_هفدهم 👉ادامه قسمت قبل: 🔹 نامه أمیر المومنین علیه السلام به
📌اقدامات معاویه برای تصاحب شئون امیر المومنان «فصل چهارم» 🔸از دیگر اقدامات معاویه در این دوره، تلاش برای جمع کردن صدقات و زکات شهرهایی بود که در محدوده قلمرو حکومت امیرالمؤمنین (ع) قرار داشت. همچنین معاویه تلاش داشت اداره امور حج را که از شئون حکومت است به دست بگیرد و به این صورت حاکمیت امیرالمؤمنين (ع) را ضعیف جلوه دهد و خلافتی را که با فریب دادن ابوموسی و صوری به دست آورده بود تحکیم کند. 🔹معاویه فردی به نام زهیر بن مکحول عامری را مامور کرد که به سماوه رفته و از مردم زکات بگیرد، شهر سماوه که در جنوب کوفه و به فاصله کمی از آن قرار داشت توسط معاویه علاوه بر گرفتن این منبع مالی از حکومت امام، نشان دهنده ضعف شدید حکومت مرکزی بود،معاویه با این کار قصد داشت هم قلمرو تحت نفوذ خود را بسیار وسیع نشان دهد و هم حکومت امام را آنچنان ضعیف معرفی کند که حتی از کنترل مناطقی نزدیک به پایتخت خود نیز عاجز است. امیرالمومنین عمر بن مالک بن عشبه، جعفر بن عبدالله اشجعی را همراه با گروهی مامور جنگ با فرستاده معاویه کرد میان فرستادگان امام و زهیر بن مکحول عامری جنگ سختی درگرفت و زهیر یاران حضرت را شکست داد. طبق گزارشات ثبت شده ظاهرا هم فرمانده لشکر امام و هم فرمانده لشکر معاویه از قبیله بنی عامر بودند، لذا به دست می‌آید که آنچه باعث شکست سپاه امام شد، سستی و کوتاهی فرمانده لشکرش به دلیل ترس و تعصب قبیلگی بوده، لذا حضرت او را توبیخ نمود که بعد از آن عمرو بن مالک به سمت معاویه گریخت!!! 🔸 معاویه تلاش‌های زیادی برای جمع آوری زکات و به دست گرفتن حج و انتصاب امیر برای مناطق مختلف کرد ولی اکثرا با تدابیر حضرت کار به جای نرسید. 🔺در فصل بعدی(پنجم) به غارات و شبیخون های معاویه پرداخته شد است!!! 📌 و این قِصۀ، پر غُصه ادامه دارد... @talabe_koohsorkhi