#نیایش_صبحگاهی
#ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻗﻠﺐ دوستانم را ﺷﺎﺩﮐﻨﻢ
ﺍﺯﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍهم ﺩرﺍﯾﻦ روزهای
آخر ماه پربرکت #رمضان
ﻣﺸﮑﻼﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ
و دﻋﺎﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ کنی
تا ﺩﻟﺸﺎﻥ شاد شود
آمین یارب العالمین🙏
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
📣تلنگر
ماشینت که جــوش مےآورد
حرکت نمےڪنی ڪنار زده و
مےایستی وگرنه ممکن است
ماشین آتش بگیرد!
خــودت هم همینطوری وقتی
جوش مےآوری عصبانیمیشوی
تخـتهگاز نرو بزن ڪنار ساڪت
باش و هیچ نگو!
وگرنه هم به خودت آســـیب
میزنی هم به اطـــــرافیان!
#کظم_غیظ
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم
از انتقام خون تو هیهات بگذریم...!
#انشالله_یوم_فتح_القدس ✌️
#شهید_القدس
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#پای_منبر
💠 ما اساساً آدمهای خوبي هستیم،
ولی اگر خودمان را رها کنیم خراب مۍشویم.
کما اینکه غذا هر چقدر هم خوب و مفید باشد ،
اگر آن را در محیط و دمای مناسب نگهداری نکنید ،
خراب ميشود.
یعني برخي میکروبها و موجودات ، آن را نابود می کنند.
#استاد_پناهیان
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#خاطرات_شهید
#با_شهدا
یکی از بی سیم های تکفیری ها افتاد دست ما سریع بی سیم را برداشتم ، می خواستم بد و بیراه بگم #عمار «شهید محمد حسین محمد خانی» آمد و گفت که دشمن را عصبی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا!
گفت: «بگو اگه شما مسلمونید ، ماهم مسلمونیم ، این گوله های که شما به سمت ما میزنید باید وسط #اسرائیل فرود میومد..»
سوال کردن شما کی هستید و چرا با ما می جنگید؟
گفت : به اونا بگو همون های هستیم که #صهیونست ها رو از لبنان بیرون کردیم ما همون های هستیم که امریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم ما لشکری هستیم از لشکرمحمد رسول الله.
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونست ها وآزادی قبله اول مسلمون ها ، #مسجدالاقصی است.
بحث و جدل ادامه پیدا کرد تا اذان..
بعدازظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری ها تسلیم ما شدند می گفتند « از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند»
#حاج_عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#قدسنا_لا_أورشلیم✌️
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
ای #رمضان عزیزم آهسته تر ...
آمدنت چه باذوق وشوق بود
ولی رفتنت چه باعجله
لحظه ای درنگ کن
به کجا این چنین شتابان
بارالها در این روزهای پایانی ماه عزیز
دوستانم رادرکارشان برکت
دروجودشان سلامتی
درزندگی شان خوشبختی
درخانه هایشان آرامش
دردلهایشان شادی قرارده
" الهی آمین "
🙏🏻❤
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
بعــد از نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم، به حاجي گفت: دو تا پارچه پيراهني مثل دفعه قبل ميخوام، حاجي با تعجب نگاهي كرد وگفت: پســرم، تــو تازه از من پارچه گرفتي، اينها پارچه دولتيه، ما اجازه نداريم بيش از اندازه به كسي پارچه بدهيم ابراهيم چيزي نگفت، ولي من قضيه را ميدانستم و گفتم: حاجآقا، اين آقا ابراهيم پيراهنهاي قبلي را انفاق كرده!
بعضي از بچههاي زورخانه هستند كه لباس آستين كوتاه ميپوشند يا وضع ماليشان خوب نيست، ابراهيم براي همين پيراهن را به آنها ميبخشد، حاجي در حالي كه با تعجب به حرفهاي من گوش ميكرد، نگاه عميقي به صورت ابراهيم انداخت وگفت: اين دفعه براي خودت پارچه را ميبرم، حق نداری به کسی ببخشی، هر کسی كه خواست بفرستش اينجا.
🌷شهید #ابراهیم_هادی🌷
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi