#نعمت
🌹وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُوساً
#ترجمه
و هرگاه كه به انسان نعمتى عطا كرديم، روى گرداند و شانه ى خودرا (از روى تكبّر) چرخاند و چون (كمترين) گزندى به او رسد (از همه چيز) مأيوس و نوميد شود
#داستان
روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم میـــخواهد کـه با یکی از کارگرانش حرف بزند، خیلی وی را صدا میزند اما بـه خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمیشود.
بـه ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری بـه پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند، کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش میگذارد و بدون این کـه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود.
بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون این کـه بالا را نگاه کند پول را در جیبش میگذارد، بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ بـه سر کارگر برخورد می کند. دراین لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را بـه او میگوید.
این داستان، همان داستان زندگی انسان اسـت.
خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما خیلی از ماها سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمی کنیم که این نعمتها از کجا رسید!
اما وقتی کـه سنگ کوچکی بر سرمان میافتد کـه در واقع همان مشکلات کوچک زندگیاند، بـه خداوند روی می آوریم.
بنابر این هر زمان از پروردگارمان نعمتی بـه ما رسید، لازم اسـت کـه سپاسگزار باشیم، قبل از این کـه سنگی بر سرمان بیافتد.
🖌طلبه پاسخگو
@talabeh1369
#داستان
🧔یک معلم به هر دانش آموزی یک بادکنک داد که باید آن را باد کرده، نام خود را روی آن بنویسد و در راهرو پرتاب کند.
سپس معلم؛ تمام بادکنکها را با هم مخلوط کرد و به دانش آموزان ۵ دقیقه فرصت داده شد تا بادکنک خود را پیدا کنند!
😲در این جستجوی سخت، هیچ کس بادکنک خود را پیدا نکرد.
🧔در این لحظه معلم به دانش آموزان گفت: اولین بادکنک را که پیدا کردید، بردارید و به کسی که نامش روی آن نوشته شده بود بدهید.
⏰در عرض چند دقیقه کوتاه، هرکس بادکنک مخصوص به خود را داشت.
🧔معلم به دانش آموزان گفت:
این بادکنکها مانند شادی است. اگر هر کس به دنبال خودش باشد، آن را پیدا نخواهد کرد #اما اگر به فکر خوشبختی دیگران باشیم، خوشبختی خود را هم پیدا خواهیم کرد.
#پینوشت
👈فرق بین عالِم و عابد همین است.
کسی که هم گلیم خودش و هم دیگران را از آب بیرون میکِشد، خیلی تفاوت دارد با کسی که تنها به فکر گلیم خودش هست.
لذّتی را که عالِمِ #اهلفکر از این دنیا میبرد، عابد نخواهد بُرد و آن؛ رشد دادن دیگران،
گره از کار بقیه باز کردن و بیمنّت مهربان بودن نسبت به همهٔ مردم است.
🖌طلبه پاسخگو
@talabeh1369
#داستان
در زمان حضرت موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود.
عروس، مخالف مادرشوهر خود بود.
پسر به اصرار همسرش، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته، بالای کوهی ببرد تا او را گرگ بخورد😞
مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.
⚠️به موسی ندا آمد:
برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن.
😥مادر با چشمانی اشکبار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت و میگفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را به بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانهاش، از شر گرگ در امان دار که او تنهاست😮
ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را میبینی؟ با اینکه جفا دیده ولی وفا میکند!
⚠️بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش، مهربانترم
🖌طلبه پاسخگو
@talabeh1369
#داستان
⛔️مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه میکرد و به او میگفتند:
گناه نکن؛ میگفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد نمیسوزاند؛ من باورم نمیشود او از مادر مهربانتر است، چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است! 🤔
⏳روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار، پسر جوانی شد که در معصیت خدا، پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد! تا آنجا که پدر، آرزوی مرگ پسر خویش میکرد.
🤵گفتند: واقعا آرزوی مرگش داری؟
گفت: والله کسی او را بکشد، نه شکایت میکنم،.نه بر مردنش گریه خواهم کرد.
گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است، حاضر به مرگ فرزندش باشد.
گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده است و به هیچ صراط مستقیمی سربراه نمیشود.
گفتند:
⚠️پس بدان مخلوق هم اگر در معصیت خالق (خدا) بسیار گستاخ شود، خداوندِ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ، از او به ستوه میآید و بر سوزاندن او هم
راضی میشود.
🔖#نشرمطالبصدقهٔجاریهاست
🖌طلبه پاسخگو
@talabeh1369
#داستان
✍در دانشگاه آمریکا، دختر خانمی با حجابی برهنه مانند، برای ارائه کنفرانس در صحنه حاضر شد!
استاد متوجه شد که شاگردان، حواسشان به اندام و تیپ خانم پرت است و به صحبتهای دخترخانم، گوش نمیدهند!
بعد از صحبتها، برای کلاس خودش قانون وضع کرد.
از این بعد دانشجوهای دختر باید حجابشان را بیشتر از الان رعایت کنند.
اینقانون برای دختران کلاس سخت بود.
بعد از چند روزی برای شکایت از استاد که مسلمان هم بوده، پیش مدیر دانشگاه رفتن و ماجرا را شرح دادند.
آنها گمان کردند علت این قانون، مسلمان بودن استاد است.
مدیر فکر میکرد علّت وضع چنین قانونی، مسلمان بودن استاد است؛ لذا درصدد توبیخ او برآمد، او را فراخواند و از او پرسید:
علت وضع چنین قانونی چیه؟
استاد در جواب گفت: من دیدم وقتی دخترخانمها با حجابی نامناسب برای ارائه کنفرانس میآیند، حواس پسرا به اندام و تیپ افتضاح او پرت میشود و در نتیجه چالش علمی (سوال و جواب) کمتری صورت میگیرد و مطرح میشود و سطح علمی کلاس پایین میآید.
مدیر که از این تیز بینی استاد خوشش آمده بود، (و متوجه شد علت وضع چنین قانونی، صِرفاً به خاطر مسلمان بودنش نیست، بلکه به جهت آثاری هست که بیحجابی بر روی دانشجویان میگذارد)، قانونِ استاد مسلمان را برای کُل دانشگاه وضع کرد تا سطح علمی دانشگاه بالا رود.
#پی_نوشت
واقعاً همینطور است.
حجابِ شما، نگاه عقلانی در جامعه را گسترش میدهد و زندگی شاد را برای خودتان و هم جنسهایتان به ارمغان خواهد آورد.
#حجاب
🖌 طلبه پاسخگو
@talabeh1369
#شُکرِ_نعمت
🌹وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُوساً
#ترجمه
و هرگاه كه به انسان نعمتى عطا كرديم، روى گرداند و شانه ى خودرا (از روى تكبّر) چرخاند و چون (كمترين) گزندى به او رسد (از همه چيز) مأيوس و نوميد شود
#داستان
✍روزی مهندس ساختمانی از طبقه ششم میـــخواهد کـه با یکی از کارگرانش حرف بزند، خیلی وی را صدا میزند اما بـه خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمیشود.
بـه ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری بـه پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند، کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش میگذارد و بدون این کـه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود.
بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون این کـه بالا را نگاه کند پول را در جیبش میگذارد، بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ بـه سر کارگر برخورد می کند. دراین لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را بـه او میگوید.
👈این داستان، همان داستان زندگی انسان اسـت.
✍خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما خیلی از ماها سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمی کنیم که این نعمتها از کجا رسید!
#اما وقتی کـه سنگ کوچکی بر سرمان میافتد کـه در واقع همان مشکلات کوچک زندگیاند، بـه خداوند روی می آوریم.
✍بنابراین؛ هر زمان از پروردگارمان نعمتی بـه ما رسید، لازم اسـت کـه سپاسگزار باشیمقبل از اینکـه سنگی بر سرمان بیفتد.
🇮🇷 کانال #طلبه_پاسخگو
📍مباحث دینی، سیاسی و بصیرتی
در قالب متن، عکس و فیلم 👇
🇵🇸 @talabeh1369
#داستان
✍مردی دیوانه هر روز جلوی فیضیه به روحانیت ناسزا میگفت!
روزی در حضور امام اینکار رو تکرار کرد! امام علت را جویا شدند،
شاگردان با خنده گفتند:
دیوانه است...!
امام جلو رفتند و یک سیلی به آن دیوانه زده و بعد گفتند:
اگر دیوانه است، چرا جلوی کاخ شاه نمیرود و ناسزا به شاه نمیگوید؟
بعدها مشخص شد که دیوانه نبوده!
#پینوشت
برای این افراد اسم دیوانه نگذاریم تا تعداد دیوانه ها در کشور بیشتر نشده است...
🇮🇷 کانال طلبه پاسخگو
🖍مطالب سیاسی و بصیرت افزایی در قالب فیلم، عکس و متن
🇵🇸 @talabeh1369