تو حیاط داشتم قدم میزدم پیداش کردم ، یه تیکه سرامیکِ بدرد نخور . چند وقته دنبال سفال میگشتم که نقاشی کنم ولی نمیشد بگیرم ، دیدم میشه ازش استفاده کرد ؛ برا اینکه کمی از افکارِ آزار دهندهم فرار کنم شروع کردم ؛ خیلی خوب در نیومد ، برگهای نقاشی هم قربانیِ شلوغیِ ذهنِ منِ پریشون شدن ، ولی فهمیدم که گاهی به چیزای بی ارزش هم میشه بها داد ! حالا از زیر افتاب اومده کنج خونه :)
#برایفرارازتفکرِبیثمر