✨﷽✨
💕 داستان کوتاه
✍"شیخی" بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، "لااله الاالله" یادشان میداد، آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
روزی یکی از شاگردانش "طوطی ای" برای او هدیه آورد، زیرا شیخ "پرورش پرندگان" را بسیار دوست می داشت.
شیخ همواره طوطی را "محبت" می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید:
"لااله الا اللّه"
طوطی "شب و روز" لااله الا الله میگفت.
اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند، وقتی از او علت را پرسیدند گفت:
طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند: برای این گریه می کنی؟!
اگر بخواهی یکی "بهتر" از آن را برایت تهیه می کنیم.
شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی کنم.
ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی "حمله کرد،" طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
با آن همه لااله الاالله که می گفت؛ وقتی گربه به او حمله کرد، آنرا فراموش کرد و تنها "فریاد" می زد.
""زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.""
سپس شیخ گفت:
"می ترسم من هم مثل این طوطی باشم !!"
"تمام عمر" با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد "فراموشش کنیم" و "آنرا ذکر نکنیم،" زیرا "قلوب ما" هنور آنرا نشناخته است!
* آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟! *
هوش مصنوعی
رمان جدید داریم😍
#من سرباز بشار نیستم
#فصل اول
#پارت1
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
اسماعیل اسماعیل اسماعیل
قلم دست گرفته ام تا براے تو بنویسم، برای تو یا شاید برای خودم! نمی دانم.
توی تاریکی اتاق یک شمع کوچک روشن کرده ام و می نویسم و اشک میریزم.
دکتر ها گفته اند تاریکی برای چشم هایم خوب نیست. گفته اند حتی موقع خواب هم باید لامپ روشن بگذارم و توی تاریکی نخوابم! اما نمی توانم. لامپ اتاق آزارم می دهد.
انگار تندی نورش فرو می رود توی مردمک هایم! انگار این نور یک نور مصنوعی دروغین است. نوری که قرار است جای خورشید را بگیرد و نمی تواند.
اسماعیل اسماعیل اسماعیل
خط به خط برای تو می نویسم و اشک میریزم. برگ های کاغذ زیر قطره های اشک خیس شده اند و جوهر سیاه روی سپیدی کاغذ وا رفته است. انگار خودش را باخته! می خواهم از خودم و تنهایی هایم بنویسم...
وقتی قلم دست می گیرم و شروع می کنم به نوشتن، انگار راه نفس کشیدنم باز می شود. حس می کنم به محض نوشتن یک سطر، تو تمام آن را بارها و بارها می خوانی!
انگار صدای پنهان نامه های مرا می شنویــ
عهد کرده ام هفته ای یک نامه برایت بنویسم و با تو حرف بزنم. برایت از خودم بگویم، از روزهایم. ازشب هایم.، از زنی که تو را نداشت! زنی که تو را صاحب شد' و زنی که حالا تو را از دست داده و به سرزمین نامه ها پناه آورده...!
پیش از آنکه قلم بردارم و نوشتن را آغاز کنم، به سراغ جعبه چوبی نارنجی رنگه نامه هایت می روم. نامه هایی که تو برایم نوشته ای!
یکی از نامه ها را بر می دارم و برای هزارمین بار شروع میکنم به خواندن...)
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#من سرباز بشار نیستم
#فصل اول
#پارت2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
تصورش برای خیلی از آدم ها سخت و دشوار است. تصور این که یک روحانی قلم دست بگیرد و برای همسرش، نامه های عاشقانه بنویسد. اما تو این کار را کردی اسماعیل. تو تمام وجودت را خط به خط برایم نوشتی و گذاشتی توی پاکت نامه! و انگار حالا نوبت من است که تمام وجودم را کلمه به کلمه بسپارم به کاغذ...
این نامه ها را کجا باید بفرستم اسماعیل؟! کجای دنیا؟! کجای بیابان های سوریه؟! کاش میدانستم پیکر بی جان تو را کجا انداخته اند!!
بر خاک افتاده ای و طعمه لاشخور ها شده ای؟!
یا در دل خاک خوابیده ای و از پشت پلک های بسته ات مرا نگاه میکنی؟! تو را دفن کرده اند؟!
یا با سر بریده ات فوتبال بازی کرده اند؟!
داعشی ها چیزی از جانت باغی گذاشته اند؟!
یا تو اصلا جانی و جسمی نداری!)
شاید بر سرت بنزین ریخته اند و تو را به آتش کشیده اند! شاید مخاطب این نامه ها خاکستر بر باد رفته توست" !!
اسماعیل اسماعیل اسماعیل
تمام شب هایی را که نیستی، سرم را بر نامه های عاشقانه تو می گذارم و با صدای خیالی تو به خواب می روم. باورت می شود اسماعیل؟!
من تمام آن نامه های عاشقانه را دارم.
نامه های لبنان. نامه های سیستان !!
زن های دیگر از شوهرشان سنگ قبری دارند که هر هفته کنارش می نشینند و با سنگ همسرشان حرف میزنند.
اما سنگ قبر تو نامه های توست! نامه هایی که از بس خوانده ام خط به خط شان را حفظ شده ام.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌹 امام خامنه ای:
بصیرت یعنی؟
یعنی :
🔸شناخت زمان؛
🔸شناخت نیاز؛
🔸شناخت اولویت؛
🔸شناخت دشمن؛
🔸شناخت دوست؛
🔸 شناخت وسیله هائی که
درمقابل دشمن باید بکار برد؛
این شناخت ها "بصیرت" است.
۹۳/۹/۶
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#دعوت_به_بصیرت
کانال☆《طلبه+مبارز 》☆
{•بعضیا.🚶🏽♂!
بند ِ #روسریشونو بازکردن.!
رفتن جلو دوربین.🎥!
واسه لایک.👍🏽!•}
...اما...
[•بعضیاهم.☝️🏽!
بند پوتینشونو بستن.🌱!
#رفتن رو مین.💣!
واسه خاک...🥀!•]
ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـ
کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆
هوش مصنوعی
🍃❤️
'🌱🌸•°
بہعالمۍنفروشـم،دمۍزِحالمرا..
کہانتظـارفرجقیمتۍتریـنچیاست..:)🌿
#اللهمعجلالولیڪالفرج
•🌪•
🌱میگن یکے از حسرتهایِ
روز قیامت اینه ڪه نشونت
میدن میتونستے تو زندگے به
کجاها برسےُ...نرسیدۍ؟!(:🚶♂
#حواسمونهست..؟