تلنگر💥💥💥
#علامه حسن زاده آملی
جناب شیخ بهایی
علامه شیخ بهایی آن عالم بزرگوار اسلامی در کتاب شریف کشکولش نقل میکند که هَارُونُ الرشید به مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ نوشت
اندرزم بفرما به عبارت کوتاه
نصیحتم کن در عبارت کوتاه
جمله ای کوتاه نامه ای مختصر
حضرت موسی ابن جعفر باب الحوائج الی الله برای هارون نوشت کل ما تَرَاهُ عَيْنُكَ وَ فِيهِ مَوْعِظَه
هر چه که چشم تو اون رو میبیند در اون موعظه هست
در آن پند و اندرز هست
هر چه منتها هوشی می خواد، عقلی می خواد، فکری می خواد
انسان حر می خواد
شخص بیدار می خواد
آزاد مرد، سواد می خواد
تا کتاب وجود را فهمیده ورق بزند
کل تَرَاهُ عَيْنُكَ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ.
هر چرا که چشم تو میبیند در آن پند و اندرز هست
هر کجا، به هر سمت رو آوری عالم یکپارچه پند و اندرز هست یک پارچه پند و حقیقت است به هر سمت روی آوری میبینی تمام ذرات دین دارند، درختان ها، گیاهها، ستارهها، زمین، اسمان، هوا، دریا، پرندهها، همهخلقلتشون دلرباست، برنامهشون حیرتآور،
شعور و هوششون
که خدای متعال آنها را آفریده به دون طوری که آنها را به سعادتشون راهنمایی فرمود
ابزار و اسلحه ای دارند
وسایلی دارند، مودداتی دارند
قوه غضب دارند دشمن از خود دور میکنند، میل دارند، شهوت دارند
آنچه که به حالشون دافع هست جذب میکنند
آنچه که به حالشون ضار است از خودشون دفع میکنند، دور میکنند
در عالم پرندگان
در عالم حیوانات
درباره درختها، هر چه، هر چه،
کل ما ترَاهُ عَيْنُكَ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ
اونجا انسان ببیند و در او پند و اندرز نباشد چه؟
اون را انسان ببیند
و الا ما شاء الله اسماء الله در اونجا پیاده نشده باشه چیه؟
هر موجودی را که ببینید او را بشکافیم ببینید
چه عجب زره ای
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هر چه بنگری پند، اندرز، حقیقت، معرفت، توفیق مطالعه، خواندن، رسیدن، به زبان آنها آشنا شدن رو انسان پیدا کنه. هر چه را که میبینی
پند و اندرز است
به فکر خود باش
اونی را طلب کن، که تو میشود و اون میشوی
و مایه سعادت توست
کسی از تو نمیگیرد، در زیر خاک دفن نمی شود، آتش او را نمی سوزاند
آب او را نمی برد
گرگ او را نمی خورد
او را دریاب، اون جان توست
اون سر توست، اون حقیقت توست
قدرش را بدان،
ای دل به کوی دوست گزاری نمیکنی
اسباب جمع دار و کاری نمیکنی
#مراقبت های ویژه ماه محرم
◀️ شماره ۲:
در آرزوی گریه سیر بر سیدالشهدا علیهالسلام
#علامه امینی (رحمة الله علیه)
فرزند #علامه امینی، صاحب کتاب با عظمت الغدیر میگوید:
پدرم که در تهران مریض و روی تخت خوابیده بودند، روزی فرمودند: رضا! من این داغ و عقده دلم را از کربلا نگشودهام. من برای سیدالشهدا [علیهالسلام]گریه سیری در عمرم نکردهام، با خدا پیمان بستهام که اگر خوب شدم، پنج سال در کربلا ساکن شوم، شاید گریه سیری بکنم و این عقده دلم را به پایان ببرم.
حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی در مورد حالات مرحوم علامه امینی در روز عاشورا مینویسد:
در نجف اشرف، کراراً – هنگامی که در ایوان مطهر [حضرت امیر]مشغول خواندن اذن دخول بودم – صدای گریه آن مرحوم را که در حرم مطهر مشغول دعا خواندن بود، میشنیدم. صدای ایشان از حرم و رواق مطهر گذشته، به بیرون میآمد. وقتی در یکی از سفرهای ایران، به نجف اشرف بازگشته بود، شبانگاه، طلاب به دیدن ایشان آمده بودند و به همین مناسبت در منزل آن عزیز، مجلس روضهای بود.
شیخ عبدالوهاب کماشی در اول منبرش، با آن آوای ملکوتی و نوای دلنشیناش، شروع به خواندن خطبه شقشقیه کرد. به محض شروع، صدای گریه آن بزرگوار بلند شد. از خواندن و نوای او و گریه عجیب علامه امینی و سایرین، چنان شور و التهاب عجیبی دست داد که به قول حافظ «حالتی رفت که محراب به فریاد آمد!» هیچگاه آن مجلس و طنین صدای گریه آن بزرگ مرد را -که گریهای مردانه و با صلابت بود – فراموش نمیکنم. این گریهها و شورها مخصوص مجلسی خاص نبود؛ او همیشه در این سوختنها و شورها بود.