هدایت شده از ضدّ شبهه
هدایت شده از ضدّ شبهه
افتاده بود زندان، شکنجه عذابش میداد،گفت به امام عسکری ، نامه بنویسم❤️...
#ضد_شبهه
🔸 @ZSHOBHE
➡️ Zil.ink/zshobhe
هدایت شده از ضدّ شبهه
Asbe Khalife (hekayate Emam Askari) - @Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی.mp3
3.18M
🔸️اسبِ خلیفه
🎧حکایتی جذاب از زندگانی امام عسکری علیهالسلام
📚مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص ۴۳۸.
#حکایت
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
#ضد_شبهه
🔸 @ZSHOBHE
➡️ Zil.ink/zshobhe
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «چرا ظهور شکل نمیگیره»
👤 استاد #رائفی_پور
📶 کافیه یه تجارت و لهو و لعبی رو ببینن میرن سمت اون و تو رو ترک میکنن...
ble.ir/join/AbtTwYVrt8
هدایت شده از بیکران ♾️ حسین ابراهیمیان
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴صحبت های مهم سعیدیسم در صداسیما
✅ #حسین_ابراهیمیان |بیـکـران👇
♾️ @bikarran ♾️
هدایت شده از بیکران ♾️ حسین ابراهیمیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌹ممنون از لطفت برادربامعرفتم،به امیدکارای خیلی بزرگتر در کنار همدیگه🌹
+یکی از مهمترین کارایی که باسعید تاحالا انجام دادم همینی بود که اینجا اشاره کرد
✅ #حسین_ابراهیمیان |بیـکـران👇
♾️ @bikarran ♾️
هدایت شده از داستانهای آموزنده
📚 #داستان_کوتاه
✍پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی كار میكشیدند.
🔹هر وقت پسرک از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میکردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس
میگفت : نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
🔸تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت :
خستهام و خوابم مياد.
برادرش گفت :
الان پرندهات را از قفس رها میکنم، كه پسرک آرام و محكم گفت :
🔹خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
اين حكايت همه ما است.
تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبستهایم.
🔸پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرک و عنوان آكادمیک و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بستهاند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
🚨#پرندهات را آزاد کن
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✍حضرت علی (علیه السلام) از جنگ صفین بر می گشت،
به قبرستان پشت دروازه کوفه رسید.
خطاب به مردگان کرد و فرمود :
ای خفتگان در دیار وحشت انگیز و محله های خاکی، بی آب و گیاه و گورهای تاریک...!
🔹ای خاک نشینان،
ای غریبان،
ای تنهایان،
و ای وحشت زدگان!
...شما پیشرو ما هستید و ما در پی شما روانیم و به همین زودی به شما خواهیم رسید.
🔸اگر از خبرهای دنیا بپرسید،
به شما می گویم:
در خانه هایتان دیگران نشسته اند
و همسرانتان با دیگران ازدواج کرده اند
و اموالتان بین ورث تقسیم شده،
این خبری است که ما داریم.
اکنون شما از آن دنیا بگویید،
🔹شما چه خبر دارید؟
آنگاه به اصحاب روکرد و فرمود:
اگر این مردگان اجازه سخن گفتن داشتند،
به شما می گفتند:
بهترین توشه در سفر آخرت پرهیزگاری است...
📚#بحارالانوارج٣٢ص٦١٩
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
📜#داستانپندآموز
✍روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت.
در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت:
اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کن.
🔹مرد گفت :
من ایمیل ندارم.
مدیر گفت :
شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید.
متاسفم من برای شما کاری ندارم.
مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد.
و چیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد.
🔸از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد.
تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد. یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود،
مدیر آن شرکت گفت :
🔹ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم.
مدیر آن شرکت گفت :
شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین.
مرد گفت:
احتمالا سرایدار شرکت مایکروسافت بودم.!
🚨گاهی نداشته های ما به نفع ماست.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✍ روزی #بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید:
من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
🔹یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
🔹دوم می گوید :
خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
🔹سوم هم می گوید :
انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
🔸بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد.
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
🔹خلیفه گفت :
ماجرا چیست؟
استاد گفت :
داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند.
🔸بهلول پرسید :
آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت :
پس دردی وجود ندارد.
ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد.
🔹ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🔸#دکتر_شريعتي...🌸
✍اگر برای بدست آوردن پول مجبوری دروغ بگوئی و فریبکاری کنی، تهیدست بمان !
🔸اگر برای بدست آوردن جاه و مقامی باید چاپلوسی کنی و تملّق بگویی، از آن چشم بپوش !
🔹اگر برای آنکه مشهور شوی، مجبور می شوی مانند دیگران خیانت کنی، در گمنامی زندگی کن !
🔸بگذار دیگران پیش چشم تو با دروغ و فریب ثروتمند شوند ، با تملّق و چاپلوسی شغل های بزرگي را به دست آورند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند، تو گمنام و تهیـدست و قانع باش !
🔹زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه ای را که آنها از دست داده اند، به دست آورده ای...
✍و آن "شرافت" است...🌸🍂
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande