#حکایت ✏️
روزی دست پسر بچهای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند.
گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشتهایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر میکنم دستت بیرون میآید.»
پسر گفت: «میدانم اما نمیتوانم این کار را بکنم.»
پدر که از این جواب پسرش شگفتزده شده بود پرسید: «چرا نمیتوانی؟»
پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکهای که در مشتم است، بیرون میافتد.»
#پی_نوشت : شاید به سادهلوحی این پسر بخندیم، اما واقعیت این است که کودک یا کسی که مثل کودک فکر می کند، گاهی حاضر می شود برای بدست آوردن چیزی پیش پا افتاده، خانواده اش سرمایه های با ارزشش را از دست بدهد.
@talangore_dini
🍃🍂روزی، #سنگتراشی که از #کار خود ناراضی بود و #احساس_حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران #بازرگان را دید و به حال خود #غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.
در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه #قوی تر می شدم!
در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همان طور که با #غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!
🦋🦋هیچ گاه خود را #دست_کم نگیرید🦋🦋
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
✨حضرت علی (ع) می فرمایند:
#صدقه از #مرگ_بد و ناگهانی پیشگیری می کند... صدقه #عمر شما را #طولانی می کند.
📚نهج البلاغه، خطبه ی ۱۱۰
🦋امام سجاد (ع) برای یاران خود تعریف می کند:
🔆#کبوتری بر بالای درختی لانه داشت، هروقت تخمی می گذاشت مردی می رفت و آن تخم را بر می داشت.
کبوتر روزی از مرد به درگاه خدا شکایت کرد. خدا گفت: این بار که از درخت بالا می آید تا تخم های تو را بردارد به زمین می افتد و می میرد.
روز بعد کبوتر تخم گذاشته بود. مرد آمد که از درخت بالا بیاید هنوز کاملا بالا نرفته بود که صدای در آمد و مرد از درخت پایین آمد و دید #محتاجی پشت در است، به او صدقه ای داد و دوباره از درخت بالا رفت، تخم کبوتر را برداشت و پایین آمد.
کبوتر به درگاه خدا نالید و گفت: آن وعده ای که دادی چه شد؟
خدا گفت: این مرد جان خود را به واسطه ی صدقه ای که داد خرید و بلای ناخواسته از او دفع شد.
📚داستانهایی از خدا، میر خلف زاده
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از تلنگر دینی
#حکایت ✏️
روزی حکیمی به شاگردانش گفت: «فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان میآید پیاز قرار دهید.»روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: «هر جا که میروید این کیسه را با خود حمل کنید.»
شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که: «پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت میکند.»
حکیم پاسخ زیبایی داد: «این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید. این کینه، قلب و دل شما را فاسد میکند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد.
👳 @mollanasreddin 👳
🍃🍂ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ #ﺗﻨﮕﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ #ﺗﻮﺍﻧﮕﺮﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﻣﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ، ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﻭﯾﺸﻢ ...
ﺧﻮﺍﺟﻪ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﻧﺬﺭِ #ﮐﻮﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...!
ﭘﺲ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺗﺎﻣﻠﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ ، ﮐﻮﺭ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩِ ﺧﺪﺍﯼ #ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ و ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ #ﮔﺪﺍﺋﯽ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ...!
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪ ... ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻭﯼ ﺷﺘﺎﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻮﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺩﻫﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ ...
💫👈ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ میخواهدﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ،
👌👌ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺨﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺗﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ...
👤 ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻧﺼﺎﺭﯼ
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از منتظران ظهور
🌼منتظران ظهور
#حکایت
🔸روزی یک یهودی خدمت پیامبر رسید و در مقابل آن حضرت ایستاد و چشمان خود را به او دوخت. حضرت پرسید: حاجتت چیست؟
یهودی گفت: تو افضلی یا موسی بن عمران؟! پیغمبری که خداوند با او سخن گفت، تورات را بر او نازل نمود، عصا به او عنایت فرمود، دریا را برای او شکافت و ابرها بر او سایه افکند.
🔸پیامبر فرمود:
خود را تعریف کردن زیبنده نیست ولی همین قدر میگویم:
وقتی که حضرت آدم دچار خطا گردید سبب آمرزش او این بود که گفت:
خداوندا! از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد گناهانم را بیامرزی و خداوند او را بخشید.
و هنگامی که نوح بر کشتی سوار شد و بیم آن داشت که غرق شود، گفت:
خداوندا! از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد مرا از غرق شدن نجات دهی و خداوند او را از غرق شدن نجات داد.
و هنگامی که ابراهیم خلیل در آتش افکنده شد، گفت:
خداوندا از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد مرا از این آتش نجات دهی و خداوند آتش را برای او سرد و بدون آسیب قرار داد.
و هنگامی که حضرت موسی عصای خود را افکند و به صورت اژدها در آمد خودش ترسید و گفت:
خداوندا از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد مرا امان دهی و از ترس برهانی، آنگاه خداوند به او فرمود: نترس که تو خود پیروزی».
🔸سپس حضرت فرمود:« ای یهودی! از نسل من است مهدیِ آخرالزمان! هنگامی که ظاهر شود، عیسی بن مریم برای یاری او از آسمان به زمین فرود خواهد آمد و او را بر خود مقدم میدارد و پشت سر او نماز خواهد خواند.»
📚 بحار، ج ۱۶، ص ۳۹۹
#امام_زمان
#مبعث
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
#منتظران_ظهور ⬇️⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
هدایت شده از کارگزینی و امور اداری
#حکایت
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
@farhangian120
پادشاه گفت: من الان داخل قصر میروم و میگویم یکی از لباسهای گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. پادشاه اما به محض ورود به داخل قصر، وعدهاش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود...
ای پادشاه وعده لباس گرم تو، مرا از پای درآورد!
پ ن : بعد از وعده های فراوان، معوقات رتبه بندی پرداخت نشد
اینستاگرام👇👇👇
https://www.instagram.com/akhbar.ap
تلگرام👇👇👇
https://t.me/farhangian120
ایتا👇👇👇
http://eitaa.com/farhangian120
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
هدایت شده از منتظران ظهور
🌼منتظران ظهور
📚#حکایت
🌹#شهیدجلالالدینمحمدی:
[ ⭕️در دوران طاغوت در مدرسه
معلمی داشتیم که با اعتقادات دینی
خیلی بد بود و مرتب به بچه ها
ایراد میگرفت!
⭕️ یک روز فهمیده بود که
ماه رمضان است و
اغلب بچه ها روزه هستند.
⭕️ سر کلاس گفت:
بچه ها نمیخواهد روزه بگیرید
و گرسنگی و تشنگی بکشید بروید
و فقیری را سیر کنید
من به شما قول میدهم
ثوابش بیشتر از روزه داری باشد!
⭕️ جلال الدین بلند شد اجازه گرفت و گفت:
آقا اجازه اگر در برگه ریاضی،
شعر بنویسیم حتی شعر های زیبا
با خطی خوش ، شما به ما نمره میدهی؟
⭕️معلم گفت: نه البته که نمیدهم.
⭕️جلال الدین گفت :آقا اجازه!
خدا بهتر میدانسته که ما
باید روزه بگیریم و
انفاق هم در جای خودش انجام دهیم
اگر قرار بود انفاق ثوابش
بیشتر از روزه داری باشد
خود خدا میگفت اگر انفاق کنید
ثواب بیشتری می برید
چرا فرموده روزه بگیرید؟
⭕️معلم جوابی نداشت...
⭕️ جلال الدین را از کلاس اخراج کرد
و بچه ها برایش دست زدند!✨ ]
#پیوست :
در خطبهاش
دلیل واجب شدن واجبات را
توضیح میداد و میفرمود:
خداوند روزه را به این دلیل واجب کرد؛
تا بوسیله آن #اخلاص خلق را بیازماید...
_امیرالمخلصینعلیعلیهالسلام
نهجالبلاغه،حکمت۲۵۲
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
#منتظران_ظهور ⬇️⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
هدایت شده از جملات طلایی علماء وشهدا
#حکایت📗
#پندانه
«🦂 عقربی که پنج نفر را می خورد»
🔹پیامبر خدا (ص) فرمودند: در روز قیامت، از داخل جهنم عقربی خارج می شود که سر آن عقرب در آسمان هفتم است و دُمش در ته زمین و دهانش هم از مشرق تا مغرب است. آن عقرب مےگوید : «أَینَ مَن حارَبَ اللهَ و رَسُولَه؟» آنهایی که با خدا و پیامبر خدا جنگ داشتند کجا هستند؟
✅جبرئیل فرود می آید و می پرسد: «چه کسانی را می خواهی؟ مقصودت از کسانی که با خدا و پیامبر خدا در جنگ بودند چه کسانی است؟» عقرب می گوید: آنها پنج نفرند و من می خواهم آنها را ببلعم:
❶ اول تارِکُ الصَّلوة:
آن کسی که بی نماز از دنیا رفته است، مخصوصاً اگر منکر هم بوده و نماز را قبول نداشته که دیگر هیچ! این عقرب می گوید من ارادۀ تارک الصلوة را دارم. او با خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بوده است.
❷ دوم مانِعُ الزَّکاة:
کشاورزی که گندم داشته اما زکاتش را نمی داده، گاو و گوسفندش در حد نصاب بوده زکات نمی داده، طلا به میزان بیست مثقال داشته زکاتش را نمی داده، این عقرب می گوید: من به دنبال کسانی هستم که در دنیا زکات نمی دادند.
❸ سوم آکِلُ الرِّبا:
کسانی که نزول می خوردند. در زمان ما هستند کسانی که پول می دهند و نزولش را سر ماه می گیرند. چه قدر گناه دارد.
❹ چهارم شارِبِ الخَمر:
کسانی که شراب می خورند، چهارمین گروهی هستند که آن عقرب به دنبالشان هست.
❺ پنجم قَومٌ یُحَدِّثُونَ فِی المَسجِدِ حَدیثَ الدُّنیا:
مردمی که در مسجد می نشینند و به جای اینکه مباحثه کنند، درس بخوانند، دعا بخوانند، حرف آخرت و مسائل شرعی و قرآن و مفاتیح بزنند، از دنیا صحبت می کنند: امروز دلار چند بود؟ طلا مظنه اش چه قدر بود؟ شنیده ام بالا رفته؟! این حرف ها جایش در مسجد نیست. آن عقرب به دنبال کسانی است که در مسجد از دنیا حرف بزنند.
(برگرفته از کتاب در محضر مجتهدی)
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
هدایت شده از ضدّ شبهه
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدویAsbe Khalife (hekayate Emam Askari) - @Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی.mp3
زمان:
حجم:
3.18M
🔸️اسبِ خلیفه
🎧حکایتی جذاب از زندگانی امام عسکری علیهالسلام
📚مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص ۴۳۸.
#حکایت
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
#ضد_شبهه
🔸 @ZSHOBHE
➡️ Zil.ink/zshobhe