14001104eheyat-kermanshahi-sorood2.mp3
1.72M
💐کیه دلبر عالمِ بالا...
سرود و توسل ویژۀ #ولادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها السلام
🎤امیر کرمانشاهی
حک شده با خط حیدر
روی درهای بهشت
اولویت هست اینجا
با گدای فاطمه
#روز_مادر
#مادر
❤️ پدر سه نقطه دارد ؛
❤️ پسر سه نقطه دارد ؛
❤️ دختر هم سه نقطه دارد ؛
💯 اما ❤️ مادر ❤️هیچ نقطه ای ندارد ؛ چون که نقطه نقطه ی وجودش را وقف خانواده اش کرده است...
💠 بچه ای به مادر گفت : اگر بهشت حق توست چرا در دستانت نیست و #زیر_پایت قرار دارد؟
❤️ مادر فرمود : آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم. ❤️
💚 ولادت با سعادت حضرت #فاطمه_زهرا سلام الله علیها و روز #مادر مبارکباد 💚
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
👌🌺#بسیار_زیبا
👈زمان زیادی گذشت ....
فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه ...!
فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً "دوستت" نيست !
فهميدم كسى كه تو نگاه اول
ازش بدت مياد يه روزى ميشه
صميمى ترين دوستت و بلعكس ...!
فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه...
تنفر يه نوع عشقه ...
دلخورى و ناراحتى از ميزان اهميته ...!
غرور بزرگ ترين دشمنه...
خدا بهترين دوسته ...
خانواده بزرگ ترين افتخاره ...
سلامتى بالاترين ثروته...
آسايش بهترين نعمته ...
فهميدم" رفتن" هميشه از روى
نفرت نيست ...
هركى زبونش نرمه دلش گرم نيست...
هركى اخلاقش تنده،
جنسش سخت نيست !
هركى ميخنده، بدون درد و غم نيست !
ظاهر دليلى بر باطن نيست...
فهميدم كسى موظف به
آروم كردنت نيست...
فهميدم جنگ كردن با خيليا
اشتباهه محضه...
فهميدم خيلى موقع ها
خواسته هات ، حتى باگريه و التماس،
انجام شدنى نيست ...
فهميدم گاهى اوقات توو اوج شلوغى تنهاترينى !
گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى
دوست داشتنى سابق ميشه...
گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین ادم !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت فوق العاده زیبای این پرنده باهوش رو ببینید 😍😍
💠
از آیتالله بهجت(ره) درخواست کردم:
«یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید.»
گفتند: ذکری یادتان بدهم که
از جواهرهای همۀ کوههای دنیا
و مروارید همه دریاها قیمتیتر باشد؟
گفتم: بله! و منتظر یک ذکر عریض
و طویل خاص بودم؛
که گفتند: استغفار... استغفار... استغفار!
اگر بدانید در این استغفار چه گنجهایی
نهفته است؛ روح را صیقل میدهد،
راهها باز میشود و حاجتها برآورده میشوند...
البته شروطی دارد:
۱. زیاد استغفار کنید.
۲. با اعتقاد کامل استغفار کنید.
به شیوه باران، ص ۵٩
💠
دو شیر از باغ وحشی میگریزند و هر کدام راهی را در پیش میگیرند.
یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه میبرد، اما به محض آنکه بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را میخورد به دام میافتد.
ولی شیر دوم موفق میشود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر میافتد و به باغ وحش بازگردانده میشود حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی میسوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ میدهد: «توی یکی از ادارات دولتی». هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را میخوردم و کسی هم متوجه نمیشد !!!
«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!
شیر دوم پاسخ میدهد: «اشتباها آبدارچی را خوردم» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.
گزیده ای از کتاب: توسعه یاچپاول
#پیتر_اوانز
💠