تشکر از همه عزیزانی که در برپایی اولین همایش علمی تبیینی مباهله ما را یاری کردند از جمله نیروهای محترم خدماتی مدرسه ، معاونین عزیز، نو جوانان ، کارشناسان مدرسه و طلاب گرامی که همگی متحمل زحمات فراوانی شدند.
صاحب غدیر و مباهله یار و یاورتان باد.🌷🌹🌹🌷⚘🌷🌹🌷🌹⚘🌷⚘⚘⚘
عمومی.pdf
2.71M
📚 «ره توشه عمومی ماه محرم ۱۴۰۱»
ویژه طلاب و مبلغین
🔴مرگ رضاشاه 4 مرداد 1323
♦️رضا، پسر عباسعلی ، معروف به «داداش بیگ» افسر قزاق از ایل پالانی ، در 24 اسفند ماه سال 1255 ه.ش. در قریه «آْلاشت» از توابع سواد کوه مازندران به دنیا آمد. چند روز پس از تولد رضا، داداش بیگ درگذشت و مادر ـ که از مهاجران گرجستان بود ـ به دنبال درگیری و اختلاف خانوادگی، به همراه نوزادش به تهران رفت و در خانه برادر خود ساکن شد. رضا دوران کودکی و نوجوانی خود را زیر نظر دایی اش ـ که خیاط قزاقخانه بود ـ سپری کرد و به توصیه و وساطت او ، در سن چهارده ، پانزده سالگی وارد بریگاد قزاق شد و به عنوان نظامی ساده، مشغول به کار گردید. نخستین منصب رضا در قزاقخانه، سمت وکیل باشی «گروهان شصت تیر» بود که بعدها به فرماندهی آن رسید و به «رضا خان شصت تیر» شهرت یافت
♦️او در این زمان، به رسم جاهل ها و بزن بهادرها ، با بستن گذرها، قمه کشی می کرد و به خودنمایی می پرداخت. توانایی و تنومندی جسمانی و سخت گیری و تحمل شدائد در انجام مأموریت های نظامی اندک اندک درنظر برخی صاحب منصبان و متنفذان ، او را از دیگران متمایز کرد. از جمله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما ـ که زاشاهزادگان بنام و قدرتمند قاجاری بود ـ به او توجه تمام نشان داد و مسؤولیت اسلحه جدیدش ـ مسلسل ماکسیم ـ را به او سپرد. از این رو ، رضا خان در میان خانواده فرمانفرما، «رضا ماکسیمی» نیز نام گرفت. پس از این، رضا خان به مرور مراتب ترقی را طی کرد و در انجام مأموریت های مختلف، همچون سرکوب نهضت آزادی خواهانه میرزا کوچک خان در گیلان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت
♦️زندگی رضا خان تا میانسالی در بی سوادی گذشت و حتی پس از آن که خواندن آموخت، در نوشتن کلمات و عبارات ، دچار اشتباهات فاحش می شد. رضا خان ترقی خود را مدیون حمایت صاحبان ثروت و قدرت، انضباط خشک نطامی و قساوت و بی رحمی خود بود؛ اما از معلومات شایان و تفکر نظامی چندان بهره ای نداشت. با این همه ، به دلایل متعدد، مورد توجه انگلیسی ها قرار گرفت و سرانجام یک ژنرال بریتانیایی به نام «ادموند ایرونساید» ضمن دیدار و گفت وگویی که با او داشت، وی را شایشته اجرای طرح کودتایی یافت که نافع کشورش در ایران و شبه قاره هند را تأمین می کرد
♦️رضا خان بعدها نزد بعضی از بزرگان اعتراف کرد که انگلیسی ها او را سرکار آوردند؛ اما او انگیزه اش را از اقدام به کودتا، وطن خواهی خود قلمداد کرد. این کودتا در 3 اسفند ماه سال 1299 ه.ش . به وقوع پیوست و رضا خان در اعلامیه مشهوری که با عنوان «حکم می کنم» منتشر کرد،، خود را رییس کل قوا خواند و پس از اندکی، از سوی « احمد شاه قاجار» با لقب « سردار سپه» به بالاترین درجه نظامی (سردار سپهی) دست یافت. رضا خان سردار سپه در کابینه کودتا به نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی ـ عامل انگلیسی ها ـ عهده دار پست وزارت جنگ شد و این منصب را در دولت های دیگر نیز در قبضه قدرت خود گرفت، و با ادغام یگان های متفرق نظامی قشون متحدالشکلی به وجود آورد و به مرور از این طریق، زمینه نفوذ و استیلای خود را در امور سیاسی و اجرایی کشور فراهم ساخت.
♦️این جریان موجب اعتراض جناح اقلیت مجلس و برخی از روزنامه نگاران شد؛ اما مخالفت اقلیت مجلس (به ویژه شهید مدرس) به جایی نرسید و قتل و ضرب و شتم و تهدید کسانی همچون «میرزاده عشقی» ، شاعر جوان ، «حسین صبا» مدیر روزنامه ستاره ، «ملک الشعراق بهار» نماینده مجلس ، تقریبا صدای معترضان را خاموش کرد. سردار سپه در این هنگام، به تجدید نفوذ و قدرت حاکمان محلی اقدام نمود و شماری از آنان را به مرکز جلب کرد یا از میان برداشت تا در آینده نیروی مخالفی در داخل کشور نداشته باشد. در این اوضاع و احوال، تصمیم احمد شاه برای رفتن به فرنگ، زمینه ریاست وزرایی سردار سپه را آماده کرد (آبان 1302)
♦️رضا خان سردار سپه، رییس الوزراء، که از این پس هیچ گونه مقام و قدرتی را مانع پیشرفت خود نمی دید، با اتخاذ ترفندهای خاص و با استفاده از موقعیت اجتماعی و سیاسی موجود، تحت حمایت نامرئی آورندگانش و یاریگری اطرافیان خود، پله پله نردبان ترقی را پیمود تا سرانجام به حکمرانی قاجاریه پایان داد و مقام سلطنت را به دست آورد (23 آذر 1304) و رسما به عنوان پادشاه ایران، با رعایت تشریفات ویژه تاجگذاری کرد (4 اردیبهشت 1305) .
♦️بدین ترتیب، رضا خان به دوره سوم زندگانی خود گام گذاشت. این دوره نسبتا طولانی که تا شهریور 1320 تداوم یافت، در برگیرنده وقایع گوناگونی است که آگاهی مشروح از آنها به کتابی مستقل نیازمند است. همه اقدامات و رویدادهای مربوط به عصر رضا شاهی، از سیاست های فردی، اخلاق تندروانه و دیکتاتوری، و نیز ستیز او با فرهنگ اسلامی و روحانیت او متاثر بوده است؛ ترور مدرس ، ضرب و شتم شیخ محمدتقی بافقی در حرم حضرت معصومه (س) و نیز اجباری کردن خدمت سربازی، در کنار اجباری شدن استفاده از کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل فرنگی، بویژه ماجرای کشف حجاب و ...
👇
تصرف اوقاف و عدلیه از سوی کارگزاران رژیم، زمینه های چالش روحانیت و شاه را به وجود آورد. در همه این اعمال، فرنگی مآبی، رنگی آشکار داشت و چون با ایران گرایی و باستان ستایی همراه بود، به تقلید و انفعال و خود بزرگ بینی منجر شد.
♦️متأسفانه خلق و خوی دیکتاتوری رضا خان، مجال و امکان شکوفایی علمی و فرهنگی فراخور عصر را هم از مؤسسه های تازه تأسیس گرفت و نهادهای مدنی ـ چون مجلس و دولت ـ را از انجام وظایف فانونی شان بازداشت. آنچه چشم گیر تر از هر پدیده ای این دوره را از ماقبل آن متمایز می کند، آبادانی شهرها و عمران راه ها بود که البته این توسعه ظاهری هم فقط به گسترش شهرنشینی انجامید و نه تنها به صنعت و تجارت رونقی نداد؛ بلکه اقتصاد کشاورزی و دامداری سنتی ایران را هم ضایع کرد.
♦️در دوران بیست ساله حکومت رضا خان، بدبینی و خود رأیی روز افزون او که معمولا با خشم و کینه جویی همراه بود، نه تنها مخالفان را به دام زندان و کام مرگ انداخت؛ که حتی کسانی چون داور، تیمورتاش، فروغی و ... را ـ که از یاران و یاریگران او بودند ـ بی نصیب نگذاشت. مجموع این اعمال که ناشی از اراده ملوکانه رضا خان بود، به مرور تحمل موافق و مخالف را به آخر رساند و به همین دلیل، با ورود متفقین به ایران، به اندک مدتی رژیم رضا خانی از هم پاشید و تبعیدش به جزیره ای دور از ایران، با خوشحالی مردم مواجه شد. دوره چهارم و آخرین مرحله زندگی او ، از تبعید تا مرگ است. بهانه ظاهری و تا حدی جدی متفقین در ورود به ایران ، حضور پرشمار و چشمگیر آلمانی ها در کشور بود.
♦️در جریان جنگ جهانی دوم، خوشحالی مردم و دولت ایران از پیروزی آلمان ها بر روس و انگلیس، به نوعی آلمان دوستی و آلمان گرایی دولت ایران جلوه کرد و این امر با منافع متفقین سازگار نبود. در نتیجه، در ساعت چها ر روز 3 شهریور سال 1320، سفیران کشور انگلیس و شوروی طی یادداشت های جداگانه ای، اعلام کردند که ارتش های کشورهای متبوعشان وارد خاک ایران شده اند. رضا شاه دچار هراس شد و برای حفظ ظاهر ، ستاد جنگی تشکیل داد. این تساد در روز 4 شهریور، اولین و آخرین اعلامیه جنگی خود را که در آن از مردم! خواسته شده بود در مقابل قوای متجاوز ایستادگی کنند ، منتشر کرد.
♦️روز 5 شهریور ماه، دولت منصور استعفا کرد و فروغی با پشت گرمی و هدایت انگلیسی ها مأمور تشکیل کابینه شد. روز 6 شهریور دولت به عنوان پیروی از نیات صلح جویانه اعلیحضرت ! دستور ترک مقاومت نیروهای نظامی را صادر کرد. گفتنی است که پیش از صدور این دستور، فرماندهان نظامی واحدهای خود را ترک کرده و به تهران گریخته بودند. به این ترتیب، پادگان ها از سربازان و نظامیان خالی شد و بسیاری از سلاح ها به دست ایلات و عشایر افتاد و سربازان پیاده و پراکنده و گرسنه و تشنه، راهی شهر و دیار خود شدند. این سرانجام ارتشی بود که رضا خان به وجود آورد و ایجاد آن، بخش های هنگفتی از در آمد کشور را بلعید.
♦️از این روز تا 25 شهریور ، ـ یعنی قبل از ورود متفقین به تهران ـ وقایع ریز و درشت دیگری به وقوع پیوست تا آن که رضا خان با توصیه و الزام سفارت انگلیس، از سلطنت کناره گیری کرد و متن استعفانامه اش را محمدعلی فروغی نوشت و به جای او خواند.
♦️رضا خان در مسیر خروج از ایران در اصفهان همه اموال منقول و غیر منقول خود را که طی بیست سال ، به زور و تهدید از صاحبان آنها گرفته بود، به فرزند و جانشین خود بخشید و روز 5 مهر ماه وارد بندرعباس شد، و به اتفاق خانواده خود، به وسیله یک کشتی باری، آب های ایران را ترک کرد. اما به جای هند، انگلیسی ها ، او و همراهانش را به افریقای جنوبی بردند و در جزیره «موریس» پیاده کردند. در این جریان هم موضوع حمل جواهرات سلطنتی به وسیله رضا خان به خارج ، مورد توجه محافل داخلی و خارجی قرار گرفت و برخی نمایندگان مجلس، به این موضوع پرداختند.
♦️جزیره موریس جای مناسبی برای رضا شاه نبود، به همین دلیل، پس ازمدتی در نتیجه اقدامات فراوان پسرش به ژوهانسبورگ که موقعیت و آب و هوای مناسب تری داشت، انتقال داده شد و سرانجام در روز 4 مرداد ماه 1323 خسته و شکسته، خود را به دست مرگ سپرد و به آنچه کرده بود، گرفتار گشت.
با سلام طلاب عزیز حضوری مدرسه طالبیه توجه کنند : خواهشا هرچه سریعتر نمرات ترم دوم خود را که وارد سامانه شد ه است را چک کنید و اگر اشکالی بود یا نمره ای ثبت نشده بود هر چه سریعتر به آموزش و یا به آیدی زیر اعلام بفرمایید . معاونت آموزش
✅ریان بن شبیب می گوید :
در روز اول محرم خدمت #امام_رضا_علیه_السلام رسیدم و ایشان فرمود :
📋《إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِيَ فِيهِ ذَرَارِيُّنَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضْرِمَتِ اَلنِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا وَ اُنْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثِقْلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اَللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا》
♦️محرم ماهى بود كه اهل جاهليت نبرد را در آن حرام مىدانستندو خون ما را در آن حلال شمردند وحرمت ما را هتك كردند و ذرارى و زنان ما را اسير كردند وآتش به خيمههاى ما زدند وآنچه درآن بود، چپاول كردند و در امر ما رعايتى از رسول خدا(ص) نكردند.
📋《إِنَّ يَوْمَ اَلْحُسَيْنِ(ع) أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلاَءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا اَلْكَرْبَ وَ اَلْبَلاَءَ》
♦️روز شهادت حسين(ع) چشم ما را زخم كرد و اشك ما را روان ساخت و عزيز ما را در زمين كربلا خوار كرد و گرفتارى وبلا به ما دچار ساخت.(۱)
📚منبع :
۱)اقبال الاعمال ابن طاووس، ج۲، ص۵۴۴
✅هنگامى که امام حسین(ع) با سپاه اندک خویش به «قصر بنى مقاتل» رسید در آنجا خیمه اى توجّه اش را جلب کرد.
حضرت(ع) پرسید : این خیمه کیست؟
گفتند : عبیدالله بن حرّ جعفى!
امام(ع) حجّاج بن مسروق جعفى را به نزد او فرستاد.
حجّاج به خیمه عبیدالله بن حرّ آمد، سلام کرد و گفت : اى پسر حرّ! به خداسوگند! اگر شایسته آن باشى که بپذیرى خداوند به تو کرامتى عظیم هدیه کرده است.
گفت : کدام کرامت؟
حجّاج پاسخ داد : این حسین بن على(ع) است، که تو را به یارى خویش فرا مى خواند.
پس اگر در رکاب آن حضرت(ع) با دشمنانش نبرد کنى، پاداش بزرگى نصیب تو خواهد شد و اگر کشته شوى، به فیض شهادت نایل گردى.
عبیدالله بن حرّ گفت :
📋《وَاللهِ مَا خَرَجَتُ مِن الكُوفَةِ إلَّا مُخَافَةً أَن يُدخِلَهَا الحُسَينِ بنِ عَلِي(ع) وَ أنَا فِيهَا، فَلَا أَنصرُهُ لِأَنَّهُ لَيسَ لَهُ فِي الكُوفَةِ شِيعَةُ وَ لَا أَنصَارُ إِلَّا وَ قَد مَالُوا إلَى الدُّنيَا إِلَّا مَن عَصَمَ اللهَ مِنهُم، فَاَرجِع إِلَيهِ وَ خَبِّرهُ بِذَاكَ》
♦️به خدا قسم! من از کوفه بیرون نیامدم مگر آن که بیم داشتم حسین بن على(ع) به کوفه قدم گذارد و من آنجا باشم و یارى اش نکنم.
در کوفه هیچ یاورى نمانده مگر آن که به دنیا رو کرده است، خدمت امام(ع) برگرد و این مطلب را به عرضشان برسان!
حجّاج نزد امام(ع) آمد و ماجرا را به عرض امام(ع) رساند.
امام(ع) برخاست و با تنى چند از یاران خود به نزد عبیدالله بن حرّ آمد.
عبیدالله از امام(ع) استقبال گرمى به عمل آورد و امام(ع) نشست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود :
اى پسر حرّ! همشهریان تو این نامه ها را برایم نوشتند و خبر دادند که همگى بر یارى من متّفق اند و در کنار من ایستاده و با دشمنانم پیکار خواهند کرد و از من خواستند که نزدشان بروم و من نیز آمدم.
ولى گمان نمى کنم که آنان بر عهدشان پایدار بمانند، زیرا آنان بر کشتن پسر عمویم مسلم بن عقیل و یارانش با دشمنان همکارى کردند، و همگى با پسر مرجانه، عبیدالله بن زیاد که از من مى خواست با یزید بیعت کنم، همراه شده اند.
و تو اى پسر حرّ! بدان! به یقین خداوند در برابر کارهایى که انجام داده اى و گناهانى که در ایّام گذشته مرتکب شده اى، از تو بازخواست خواهد کرد، و من در این لحظه از تو مى خواهم که با آب توبه گناهانت را شستشو دهى و تو را به یارى خاندان اهلبیت(ع) فرا مى خوانم.
اگر حقّمان را به ما دادند خدا را بر آن شکر کرده و مى پذیریم و اگر آن را از ما بازداشتند و به ظلم و ستم بر ما چیره شدند، تو در طلب حق، از یاوران من خواهى بود و در هر دو صورت زیانى نخواهى دید.
عبیدالله بن حرّ عرض کرد : تو را به خدا سوگند که این خواهش را از من مکن.
من هر چه بتوانم از کمک هاى مالى از تو دریغ نخواهم کرد.
این اسب را از من بپذیر که در پى کسى با آن روان نشدم مگر آن که بر او دست یافتم و با آن از مهلکه اى نگریختم جز آن که نجات یافتم و این شمشیر را تقدیم تو مى کنم که به هر چه فرود آوردم آن را برید.
امام(ع) فرمود :
📋《یَابْنَ الْحُرِّ! ما جِیْناکَ لِفَرَسِکَ وَ سَیْفِکَ، اِنَّما اَتَیْناکَ لِنَسْاَلَکَ النُّصْرَهَ، فَاِنْ کُنْتَ قَدْ بَخِلْتَ عَلَیْنا بِنَفْسِکَ فَلا حاجَهَ لَنا فِی شَىْء مِنْ مالِکَ!》
♦️اى فرزند حرّ! ما به قصد اسب و شمشیرت نیامدیم، ما آمدیم تا از تو یارى بطلبیم. اگر از تقدیم جانت در راه ما دریغ مى ورزى، هیچ نیازى به مالت نداریم.
سپس فرمود :
من از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود:
📋《مَنْ سَمِعَ داعِیَهَ اَهْلِ بَیْتی، وَ لَمْ یَنْصُرْهُمْ عَلى حَقِّهِمْ اِلاَّ اَکَبَّهُ اللهُ عَلى وَجْهِهِ فِى النّارِ》
♦️هر کس فریاد استغاثه اهل بیت مرا بشنود و به یاریشان نشتابد، خداوند متعال وى را به رو در آتش دوزخ اندازد.
آنگاه امام حسین(ع) برخاست و این آیه را تلاوت کرد :
📋《مَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدَاً》
♦️من هرگز گمراه کنندگان را کمک کار خود بر نمی گزينم.(کهف ۵۱)
سرانجام امام حسین(ع) به نزد یاران خویش بازگشت.(۱)(۲)
📚منابع :
۱)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۷۳
۲)الإرشاد شيخ مفید، ج۲، ص۸۱
✅ابو حنیفه دینوری(متوفی سال ۲۸۲ ه.قمری) می نویسد :
عبیدالله بن حرّ بعد از شهادت امام حسین(علیه السّلام) از اینکه امام(ع) را یاری نکرده بود، در قالب اشعاری چنین اظهار پشیمانی کرد :
📋《أَرَاهَا حَسرَةً مَا دُمتُ حَيَّاً
تَرَدَّدُ بَينَ صَدرِي وَ التَّراقِي
حُسَينٌ حِينَ يَطلُبُ بَذلَ نَصرِي
عَلَى أهلِ العَدَاوةِ والشِقَاقِ
فَلَو وَاسيتُهُ يَومَاً بِنَفسِي
لَنِلتُ كَرَامَةً يَومَ التَلاقِي
مَع ابنِ مُحَمَّدٍ تَفدِيهِ نَفسِي
فَوَدَّعَ ثُمَّ وَلَّى بِانطِلاقِ
غَدَاةََ يَقولُ لِي بِالقَصرِ قَولاً
أ تَترُكُنا وتَعزِم بالفِراقِ
فَلَو فَلَقَ التَلَهُّبُ قَلبَ حَيٍّ
لَهَمَّ القَلبُ مِنِّي بِانفِلاقِ
فَقَد فَازَ الذِّي نَصَرَ الحُسَينَ
وَ خَابَ الأَخسَرونَ ذَوُو النِفَاقِ》
♦️تا زمانی که زندهام، ندامتی را در خود احساس میکنم که از سینه تا گلویم را فرا گرفته است.
زمانی که حسین(ع) از من در برابر دشمنان و تفرقه اندازان طلب یاری کرد.
اگر من جانم را تقدیم او میکردم، روز دیدار حق، با پسر محمد که جان فدای او باد، به کرامت نایل میشدم. (اما من دعوت او را اجابت نکردم و او) با من وداع کرد و سپس به سرعت رهسپار مقصدش شد.
آن روز حسین در قصر (بنی مقاتل) به من میگفت : آیا مرا رها میکنی و از ما جدا میشوی؟
اگر دریغ و افسوس قلب شخص زندهای را بشکافد، قلب من میخواست خود (از این حسرت) شکافته شود.
به راستی آنان که حسین(ع) را یاری کردند، رستگار شدند و منافقان زیان دیدند.(۱)
📚منبع :
۱)الاخبار الطوال دینوری، ص۲۶۲