تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_سوم کمی بالا و پايين میپرم
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_چهارم
مسئول اردو گفت: «در انتظار اذيت شدن باشيد.»
آخ جون! باز هم اذيت؟ اصلاً ديگه علاقهمند به اذيت شدنيم!
«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ»
*
ديگه همه بچههای کاروان به سرنوشت اينجانب چشم دوختند.
من که میگم:
ارباب کی رو میخوای سورپريز کنی؟ (حال بنده را درک کنید و این وسط به «پارسی را پاس بداریمِ» بنده گیر ندید لطفاً!)
ما که از کرامت شما خبر داريم.
آقا! چی کار میخوای بکنی؟
در اين بين دائماً جلسات طرح (با همان حاشيه «منزله انصراف») چون حقيقتی جاری، زينتبخش روح پرفتوح و دل زخمی ماست.
شادی روح همه دلهای تيکه پاره صلوات!
*
باز هم قربونش هميشه هست، هر وقت در بزنی؛ حرمش هميشه بازه.
ولی اين چند روز بين الحرمين ما شده اتاق دوتا از مسئولان طرح.
جالبیش اينه که اتاقشون کلی از هم فاصله داره، يکی اين ور بلوکهای اقامتگاهیه ، يکی اون ور.
چند بار بری تا تو اتاقشون باشند.
گاهی هم در دفتر اعزام هستند.
بين الحرمين ما سه گوشه دارد!
*
هندونهفروش بود. گفتند: هندونه داری؟ گفت: فروختم، تموم شد.
يخفروش بود! گفتند: يخ داری؟ گفت: نفروختم، تموم شد.
آقا جون! نخريمون تموم میشيم، آب میشيم، چون عمره! بخر،
جون مادرت، بخر، خوب هم بخر،
غير از عمر ديگه چيزی نداريم،
بعد نماز اينو به من گفت: عجب تعقيباتی!
*
در هم بخر!
«در زمان ما که هر کالا به هر جا درهم است
خوب و بد، معيوب و سالم، زشت و زيبا درهم است
گر خريداری کند کالای خوب از بد جدا
با تشر گويد فروشنده که آقا درهم است»
دلبرا ياران خوبت را مکن از بد جدا
خوب و بد، معيوب و سالم، جان مولا درهم است!»
تو این حال نزار، به عروض شعریش گیر ندید لطفاً!
*
میگفت: «میشه؟ خب نمیشه! ولی اگه بشه، چی میشه؟»
کنار دريا نشسته بود، يک کاسه ماست هم دستش بود!
گفتند: بزرگوار! چه کاری میکنی؟
گفت: «ببين اين ماسته، اين هم آب نمک. دوغ میشه؟ خب معلومه نمیشه! ولی اگر بشه چی میشه؟»
حالا این قصه سفر ماست (ما است!) که اگر سفر ما هم جور بشه، چی میشه.
ولی عزیزی میگفت: «درياش جوره. تو هم بايد ماستت رو مايه بذاری تا دوغش خوب بشه!»
**
گفتم: اگر اينقدر که ما دويديم سمت حرم، رفته بوديم، تا حالا به کربلا رسيده بوديم.
گفت: اگر سمت او دويديد، تا حالا حتماً رسيديد!
«عطر تو در صحن سينهام پيچيد
که از ضريح دلم بوی سيب میآيد!»
آره!
«گفتم به کام وصلت خواهم رسيد روزی
گفتا که نيک بنگر، شايد رسيده باشی»
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj