7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حال_خوب
توی هر رابطه ای میبایست حال هر دو نفر خوب باشه 👌👌
🌺 @saritanhamasir 🌺
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت 54 گفتم: «نصف
✫⇠ #دختر_شینا
قسمت 55
گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.»
گفت: «نه، خدا نکند.
به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند.
اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.»
گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش.
دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی.
بچه ها که غذاخور نیستند.
می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.»
رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن.
گفتم: «صمد!»
از توی هال گفت: «جان صمد!»
خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.»
زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.»
شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم.
گفتم: «نه... قایش نه...
تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند.
می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.»
آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود.
گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!»
گفتم: «برویم پارک.»
پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت:
«هوا سرد است.
مثل اینکه نیمه آبان است ها،
خانم! بچه ها سرما می خورند.»
گفتم: «درست است نیمه آبان است؛
اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.»
گفت: «قبول.
همین بعدازظهر می رویم.
فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم.
کار واجب دارم.»
خندیدم و گفتم:
«از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!»
خندید و گفت:
«آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم.
حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.»
گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.»
زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید.
بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند.
بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست.
پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!»
بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت.
گفت: «آبگوشت.»
آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم.
ادامه دارد...✒️
🎀 @saritanhamasir 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#دستم_بگير_اي_دستگير_كريم
🌺 @saritanhamasir 🌺
عاقبت به خیر بشی مادر جون!
دعای همیشگی مادربزرگم بود ...
عادت داشت هر کسی ، هر کاری براش
انجام بده
این دعا رو براش بکنه!
#مولاي_غريبم
فکر کنم دعاش در حق ما مستجاب شد
چون ما همه عاشقتان شدیم
*بقية الله خير لكم إن كنتم مومنين
خیر، وجود بقية الله است...
#خدا_كند_كه_بياييد
#سلام_علی_آل_یاسین
┄┅─✵💝✵─┅┄
به نام خدایی که نزدیک است
خدایی که
وجودش عشق است
و با ذکر
نامش آرامش را در
خانه دل
جا می دهیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
┄┅─✵💝✵─┅┄
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#تنها_مسیر_آرامش.... 2 #درس بیست و پنجم 👇 💎 " شهوترانی .... " ┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خدایی که نزدیک اس
#تنها_مسیر_آرامش.... 2
#درس بیست و ششم
👇
💎 " کوهنوردی گروهی "
💢 بعضی از جوانانِ راحت طلب رو میبینیم که
توی فوتبال خیلی عالی هست و تلاش میکنه🏃
⚠️امّا توی خونه دست به سیاه و سفید نمیزنه
🏠
👌خب پس معلومه اون تلاش های توی زمین فوتبال
به خاطر "تشویقِ هوای نفسش" بوده....
😈👏👏👏
🔺پس فوتبال ، ورزشِ خوبی برای مبارزه با هوای نفس نیست
🔔البته نمیگیم فوتبال کلاً خوب نیست
😊
🔸بلکه در کنارِ فوتبال از "کوهنوردی" هم غفلت نشه
⛰🏔🚶✔️
🚫 بعضیا میگن که ما به جای کوهنوردی میریم فوتبال!
-- نه عزیزم فوتبال فایده نداره!
♻️ توی فوتبال درسته که بدنت خسته میشه
اما چون هیجاناتی مثل گل زدن داره
👟⚽️
باعث میشه که به خوبی انگیزه پیدا کنی
و هوای نفست ضعیف بشه....
🔹🔹🔻🔸
🔹ببخشید حالا چرا میگید کوهنوردی باید "گروهی" باشه؟!
🌺 عزیزم چون توی مسیرِ کوه وقتی که انسان خسته میشه
🚫 نمیتونه هر جا که "دلش خواست" استراحت کنه ؛
📌 مدام هوای نفسش بهش غر میزنه که بایسته
و استراحت کنه👉👿
⬇️🚥⬇️