🌷#متن بند ۱۴ استغفار🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
۱۴-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَصْرِفُ عَنِّي رَحْمَتَكَ أَوْ يُحِلُّ بِي نَقِمَتَكَ أَوْ يَحْرِمُنِي كَرَامَتَكَ أَوْ يُزِيلُ عَنِّي نِعْمَتَكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِين.
بند ۱۴: با خدایا از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که رحمتت را از من باز میدارد، یا عذابت را بر من فرود میآورد، یا مرا از کرامتت محروم میسازد، یا نعمتت را از من زایل میسازد؛ پس بر محمد آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بر من بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الی الحسین❤️
بایدم آمریکایی ها و صهیونیست ها و مزدورانشون اینجوری به اربعین حمله کنن..
چون میدونن این سیل خروشان که به سمت اقیانوس حسین علیه السلام در حرکته بالاخره بساط استکبار رو از روی زمین بر میچینه..
عمود ١٢٠٠
چیزی تا وصال حضرت جان نمونده
تک تک قدم ها به نیابت از جا مانده ها
نذر ظهور صاحب مون❤️✌️
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی فکرشو میکرد یه روزی چند قدمی حرم امام حسین علیه السلام یه کودک ٨ ساله ایرانی بیاد و تازه فرصت خدمات به زائر هم پیدا کنه.
قدیمی هایی که آرزوی کربلا به دلشون موند و از این دنیا رفتن..
و بزرگترهایی که یادشونه سی سال پیش با چه سختی و مشقتی به زیارت سیدالشهدا می اومدن این قصه رو خوب درک میکنن..
اینها همه از برکت خون های مطهر شهداست که این راه رو برای ما باز کردن..
#مدیون_شهداییم
#جمهور_اسلامی_حرم_است
🏴🌹@tanhamasirearamesh
▪️ فرارسیدن اربعین شهادت جانسوز و جانگداز سید و سالار شهیدان ، آقا اباعبداللهالحسین علیهالسلام تسلیت باد 🏴
☑️حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🏴در قلوب مؤمنین، [حرارتی است از قتل سیدالشهدا علیهالسلام]؛ ولذاست که[حضرت فرمودند:] «مَا ذَکَرَنِی مُؤْمِنٌ الّا بَکَی؛ مؤمنی مرا یاد نمیکند، مگر آنکه گریه میکند».
📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص۶٨
( مجموعه فرمایشات حضرت آیتالله بهجت قدسسره پیرامون حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
🏴🌹@tanhamasirearamesh
📌رهبر انقلاب در پایان عزاداری هیئتهای دانشجویی خطاب به دانشجویان: اگر مقاومت کردید آن وقت قله را فتح خواهید کرد
💠 رهبر انقلاب پیش از ظهر امروز در پایان مراسم عزاداری هیئتهای دانشجویی دانشگاههای سراسر کشور به مناسبت اربعین حسینی:
✏️ این راه شما، اراده است. باید با اراده حرکت کرد. با تصمیم باید حرکت کرد. جاذبهها برای زاویه ایجاد کردن از این صراط مستقیم کم نیست. همیشه بوده این زاویهها امروز بیشتر از همیشه است.
✏️ ارادهی قوی لازم است تا در مقابل این جاذبههای شیطانی بتوانید مقاومت کنید. اگر مقاومت کردید آن وقت قله را فتح خواهید کرد. کاری که از بعد از زمان رسول خدا تا امروز انجام نگرفت. قلهی حاکمیت دین خدا، حاکمیت حق، حاکمیت عدل، قلهی رسیدن به مقصود و غرض از خلقت انسانی که عبارت باشد از تکامل انسان، کمال بشری، به این قله خواهید رسید. این کار، کار شماست.
✏️ شما جوانهای امروز میتوانید مایهی امید باشید، مایهی امیدید. بحث میتوانید نیست. مایهی امیدید. امروز هر کدام از شما یک مشعل نورانی میتوانید باشید بر سر راه پیرامون خودتان و محیط پیرامونی خودتان. سعی کنید این را نگه دارید. تلاش کنید در این راه استقامت بورزید. فاستقم کما امرت و من تاب معک. استقامت مهم است. ۱۴۰۲/۰۶/۱۵
#مقاومت
#فتح
🏴🌹@tanhamasirearamesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_دوازدهم میان ویرانه
🏖
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_سیزدهم
چهارشنبه بعدازظهر منتظر آمدن بابا بودیم تا به سمت کرج حرکت کنیم.
مشغول جمعآوری وسایل شدم .
حال عجیبی داشتم اما برایم ناشناخته بود.
مرتضی وارد شد ...
تنها بود ...
+پس بابام کو ....
_نمیدونم...
با مینیبوس نیومده بود
+دیگه ماشین گیرش نمیاد پس چرا نیومد ؟!
نگران بودم ، مرتضی دلداریام داد
_میاد انشاءالله...
نگران نباش عزیزم ...
چقدر این لحن مهربان مقتدرش را دوست داشتم.
لبخندی زدم و هر دو به کار مشغول شدیم تا شب منتظر بودیم و خبری نشد.
آن شب دلشوره عجیبی داشتم حتی نشستن کنار مرتضی هم مرا آرام نکرد به قرآن قدیمی و خاکی خانه مادربزرگم پناه بردم، زیر نور چراغنفتی مشغول خواندن شدم ، نمیدانم چرا دانههای درشت اشک بیهوا از چشمانم میبارید مرتضی قرآن را از دستم گرفت:
_ چیزی نشده طیبه جونم چرا اینجوری میکنی؟
نگاهش کردم:
+ نمیدونم به خدا دست خودم نیست آخه بابام هیچوقت بدقولی نداشت بارها و بارها تو دل جنگ سروقت خودشو به قرارش میرسوند اما الان ...
_به دلت بد راه نده گلم صبح اگر خبری نشد خودم میرم دنبالش...
دستمو دور بازوانش قلاب کردم.
+ مرتضی چقدر خوب تو رو دارم برام قرآن بخون لطفاً ...
مرتضی با اون صدای قشنگ و صوت و لحن دلنشینش شروع به خواندن کرد و من نمیدانم کی خوابم برد...
وقت نماز صبح با صدای مرتضی چشم باز کردم پشت سرش قامت بستم ، هنوز نماز ما تمام نشده بود که صدایی آمد :
_ یالله...
یالله ...
طیبه !!...
مرتضی !! ...
درحال تشهد و سلام بودیم که صدا وارد شد.
شوک بودم :
+ سلام دایی جان ...
بلند شدیم و روشو بوسیدیم .
دایی لبخند میزد ...
توجهی به لباس سیاهش نداشتم این روزها همه سیاه میپوشیدیم و طبیعی بود .
مرتضی گفت :
_خیره آقا محمود این موقع اینجا چه میکنید؟!!
+ اومدم دنبال شما باید بریم منجیل ...
من با صدای بلندتر گفتم :
+نه دایی جان منتظر بابا هستیم باید بریم کرج
_ کرج هم میرید گلم بابات خودش منو فرستاد دنبال شما ، یالا حاضر شید بریم ساک و وسایل برندارید با بابات برمیگردیم اینجا...
با تعجب بههم نگاه کردیم چادرم را سرم کردم و عقب پیکان دایی محمود نشستم ، دایی و مرتضی جلو بودند تمام راه سکوت بود میدیدم دایی گاهی اشکهایش را پاک میکند اما نمیفهمیدم یا نمیخواستم بفهمم ...
حالت تهوع داشتم...
دو بار در طول مسیر ماشین را نگاه داشتند تا حال من جا بیاید...
سپیده زده و هوا روشن بود که وارد منجیل شدیم چشمم به آنهمه ویرانی عادت کرده ، مانند مسخ شدهها فقط نگاه میکردم.
+ کجا میریم ؟
_داریم میریم خونه خاله زیور همه اون جا جمع هستن خونه اونها نوساز بوده و چندان خرابی نداره .
ماشین که ایستاد دیدم مردی با کتری بزرگ چای دارد وارد خانه خاله میشود همینکه مرا دید سرش را از دروازه داخل برد و داد زد:
اومدن ...
بگو بهشون اومدن ...
دختر خالم سرش را از دروازه بیرون آورد و فقط نگاهم کرد ، دستش را روی صورتش زد و رفت چرا نمیفهمیدم ... چرا پاهایم توان راه رفتن نداشت ...
مرتضی رنگپریده به دیوار تکیه زده بود شوهر خالهام آمد به استقبال ، اول رفت سراغ مرتضی و او را در آغوش گرفت نشنیدم به او چه گفت فقط دیدم که مرتضی روی زانوهایش نشست دستهایش را روی سرش گذاشت و گفت یا حسین ...
نگران مرتضی بودم اما سه زن که اصلاً برایم آشنا نبودند به سمتم آمدند و زیر بغلم را گرفتند و مرا با خود بردند ... انگار اختیاری نداشتم فقط میشنیدم که میگفتند :
خدا صبر میده ...
طیبه جان خدا صبر میده ...
مرا با خودشان داخل بردند از بین زنان و مردان سیاهپوش که در حیاط جمعشده بودند یک نفر آشنا بود چشمهایم را ریزتر کردم شبیه عمه فاطمه بود اما ده سال نه بیست سال پیرتر ...
یک نفر زیر بغلش را گرفته بود.
اطراف را نگاه کردم ...
بابایم نبود...
عمه دستهایش را باز کرد:
_ طیبه جانم ...
با صدایی که بهسختی شنیده میشد با التماس گفتم:
+ بابام کجاس ؟؟؟
با این جمله من صدای شیون جمع بلند شد دیگر جز سیاهی و صدای مبهم چیزی حس نمیکردم...
بابایم رفته بود و روزگار سیاه من در راه ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
🏴🌹@tanhamasirearamesh
20.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ مسیر اربعین
حاج محمود کریمی
چقدر اینو دوس دارم
هزار بار گوش دادم
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان فرد بینماز و مشروب خوری که خواب عجیبی دید و....
السلام علیک یا اميرالمؤمنين 😭
تا میتونید اینو منتشر کنید
با این کلیپها، دل خیلیا میلرزه
ثوابش به شما هم میرسه
🏴🌹@tanhamasirearamesh
♦️ توشار گاندی نتیجه مهاتما گاندی و نوه نلسون ماندلا در کربلا
🔹 این دو به زیارت حرم امیرالمومنین در نجف هم رفتهاند.
🏴🌹@tanhamasirearamesh
46.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°
«الوعده وفا
دیدی گفتم میرسم به کربلا»
بامداحی: #حاج_مهدی_رسولی
🗓شب سوم عزای #اربعین حسینی
دوشنبه ۱۳شهریور ماه ۱۴۰۲ _ماه صفر۱۴۴۵
کربلای معلی _باب طویریج _موکب هیئت ثارالله زنجان
🏴🌹@tanhamasirearamesh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
ثوابش رو
هدیه میڪنیــم به روح پاک و مطهر حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ❤️🌹
🔸تنهامسیری شوید👇
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
#سلام_امام_زمانم
🔹 السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام... سلام بر بهار خلایق و خرمی روزگاران
🔹 سلام بر تو ای مولایی که صفای آمدنت، زمستان دلها را بهار خواهد کرد و طراوت مهربانیت روزگار را نو.
🔹 فرازی از زیارت نامه حضرت صاحب الامر
#اللهمعجللولیکالفرج
🏴🌹@tanhamasirearamesh
EsteghfarAmirAlmomenin[15].mp3
5.74M
#صوت بند ۱۵ استغفار امیرالمومنین.
🌷#متن بند ۱۵ استغفار🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
۱۵-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُورِثُ الْفَنَاءَ أَوْ يُحِلُّ الْبَلَاءَ أَوْ يُشْمِتُ الْأَعْدَاءَ أَوْ يَكْشِفُ الْغِطَاءَ أَوْ يَحْبِسُ قَطْرَ السَّمَاءِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند ۱۵: با خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که هلاک را به دنبال می آورد، یا بلا را فرود می آورد، یا شماتت دشمنان را در پی می آورد، یا پرده را میدرد، یا قطرات آسمان را حبس میکند؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
🏴🌹@tanhamasirearamesh