eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
10.5هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ روستای مَلَچ آرام، اولنگ، گلستان 🌸 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12 ✅ رعایت ادب در خانواده بسیار مهم هست. یکی از آدابی که هم خانم ها و هم آقایون باید جلوی فرزندانشون رعایت کنند اینه که اگه هر گونه ناراحتی و دعوایی شد جلوی بچه ها بهمدیگه هیچ حرف بی ادبانه ای نزنند. ⭕️ اگه همسرت بدترین جنایت رو هم کرده بود جلوی بچه ها خودت رو سرش خالی نکن! این "کنترل خود" در مقابل بچه ها از هزارتا استاد اخلاق بیشتر و بهتر میتونه فرزندان شما رو تربیت کنه... ☢️در دعواها مراقب باشید احساسات منفی خودتون رو بروز ندید. این رعایت ادبی هست که یه کوهی از انرژی و رشد رو برای انسان به ارمغان میاره... 🌷 @saritanhamasir
🔹 فردا رو همه شما بزرگواران روی این موضوع تمرین کنید تا کم کم این ادب بسیار مهم توی زندگیتون جاری بشه. بله میدونم خییییییلی سخته ولی خب تنها راه تربیت صحیح فرزندان فقط همینه... 🌺 ان شالله از فردا صبح هم هر روز یه بخش از وصیتنامه حاج قاسم عزیزمون رو تقدیم میکنیم تا یه مقدار تمرین ادب هامون با دعای این بزرگوار رنگ و بوی قشنگ تری بگیره...
✔️ این که یه نفر به این مسائل اهمیت بده خیلی کار بزرگ و ارزشمندی هست. چنین آدمی اگه دین رو بهش درست معرفی کنی از هزارتا آدم مذهبی و متدین زیباتر عمل خواهد کرد... ❇️ همینکه تا این حد هم ادب داره وااااقعا عالیه! حتما قدر بدونید و تشکر کنید 🌷 @saritanhamasir
⭕️ واقعا هرکسی که قدرت روحی کافی در خودش نمیبینه وارد شبکه های اجتماعی خارجی نشه. ❇️ @saritanhamasir
این موضوع هم بسیار مهم و حیاتی هست. 🔸 گاهی وقت ها برخی خانم هایی که خیلی هنرمند و کدبانو هستند موجب اختلاف و درگیری بین زن و شوهر های فامیل میشن. خانم محترم و بزرگوار! درسته که شما هنرمندی ولی سعی کن فقط برای شوهرت این هنرها رو بروز بدی. 💢 اگه چیز جدیدی خریدی یا آشپزی متفاوتی داشتی هی توی استوری هات نذار که موجب حسادت خانمای فامیل بشی!!! انقدر بقیه رو اذیت نکن.😒 ❇️ @saritanhamasir
☢️ اگه برای مهمان هم میخواید غذاهای مختلف و هنرمندانه درست کنید این کار رو به صورت افراطی انجام ندید. ⭕️ خصوصا اگه میدونید خانمی هست در فامیل که به خاطر طبع و مزاجش اهل شوهرداری و کارای هنرمندانه نیست شما سعی کنید اگه اونا مهمونتون شدن فقط یه نوع غذای ساده درست کنید. اصلا هم براتون مهم نباشه که مردم چه حرفایی پشت سرتون میزنن. 🔶 شما برای نزدیک شدن و تقرب به خدا اون کارای هنری خودتون رو جلوی بقیه کمتر کنید. این کار گاهی از صدتا نماز و روزه و اعتکاف ثوابش بیشتر هست... ❇️ @saritanhamasir
13 🔸🔶 یکی از ادب های خیلی ساده ولی اثر گذار اینه که سعی کنیم در مواقع مختلف به جای گفتن کلمه "آره" از کلمه "بله" استفاده کنیم. 🔹 اگرچه آدم نسبت به خیلی از افراد ممکنه صمیمی باشه ولی هیچ وقت صمیمیت نباید موجب رفتارهای بی ادبانه یا کم ادب انسان بشه. البته این موضوع بازم یه مقدار بستگی به عرف هر جامعه ای داره. 🌷 @saritanhamasir
🚨 برخورد با دیگران 🔘 حجت الاسلام موسوی کاشانی: 💠 برخورد مقام معظم رهبری با دیگران ، بسیار ، مهربانانه و است . رفتار ایشان با اعضای دفتر ، از آنچنان ویژگی ای برخوردار است که تاثیر آن در روحیه افراد ، از اثر هفته ها ، بیش تر است . در برخورد با مردم هم همین گونه اند . برخوردشان با مجید نیز همراه با و است . رفتارشان با ، و اهل فضل و نیز ستودنی است . معظم له در برخورد با خود نیز الگوی ما هستند . ایشان در برخورد خویش ، به آنان اهمیت ویژه ای می دهند ؛ تا حدّی که حتی تحصیلی فرزندان را خودشان می کنند . 📚 پرتوی از خورشید ، ص ۱۰۸ 🌷 @saritanhamasir
recording-20210521-123422.mp3
1.08M
✅ دلیل حمایت ما از دکتر محمد به خاطر ویژگی های شخصیتی و سوابق درخشان این استاد دانشگاه انقلابی است ⭕️ و هیچ ارتباطی به حمایت یا عدم حمایت افرادی مثل "امید دانا" از ایشان ندارد. 🔸حاج آقا حسینی 🇮🇷 @saritanhamasir
🔶 برخی عزیزان سوال میکنند که چرا با وجود اعلام رسمی حضور آقای رئیسی بازم از دکتر محمد تبلیغ میکنید؟ و چرا از آقای جلیلی زیاد مطلب نمیذارید؟ چند تا نکته قابل توجه هست: 🔷 اول اینکه عزیزانی که طرفدار آقای جلیلی هستند تقریبا اکثرشون بین آقای جلیلی و آقای رئیسی حتما آقای رئیسی رو انتخاب میکنند و در نهایت به ایشون رای میدن و خود آقای جلیلی هم به احتمال زیاد به نفع آقای رئیسی کنار میرن. 🔷 دوم اینکه ما حتما نیاز داریم که در مناظره ها چند کاندیدای انقلابی در کنار آقای رئیسی باشند و غربگراها رو برای مردم رسوا کنند. 🔷 سوم اینکه یه احتمال دیگه هم وجود داره و اونم این هست که جبهه غربگرا ممکنه چند روز آخر یه طوفان رسانه ای بزرگ علیه آقای رئیسی راه بندازن و مردم رو شدیدا نسبت به ایشون بدبین کنند و آراء آقای رئیسی ریزش زیادی پیدا کنه. 👈🏼 در این صورت حتما باید یک کاندیدا که نسبتا اقبال مردمی خوبی هم داره به عنوان جایگزین حضور داشته باشه که اگه در نظرسنجی ها محبوبیت اقای رئیسی خیلی پایین اومده بود بشه کار رو جمع و جور کرد. ✅ برای همین تا روز آخر منتهی به انتخابات باید به طور همزمان روی آقای رئیسی و آقای سعید محمد کار کنیم تا دستمون پر باشه و بتونیم در صورت بروز شرایط اضطراری کار رو به خوبی مدیریت کنیم. از همه عزیزان انقلابی میخوایم که به این موضوع توجه ویژه ای داشته باشند. همه ما واقعا داریم تلاش میکنیم که در هر صورت کار از دست جبهه دشمن در بیاد و به دست جبهه انقلاب بیفته... 🇮🇷 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🔶 برخی عزیزان سوال میکنند که چرا با وجود اعلام رسمی حضور آقای رئیسی بازم از دکتر محمد تبلیغ میکنید؟
✅ ضمنا دقت داشتید در این چند روز ده ها شبهه رو در مورد آقای رئیسی پاسخ دادیم. ولی خب چون خدا رو شکر عموم مردم انقلابی هر کدومشون یه ستاد مردمی برای آقای رئیسی هستند بیشتر سعی میکنیم نکاتی رو در مورد دکتر سعید محمد تقدیم شما عزیزان کنیم تا با این چهره جوان و انقلابی بیشتر آشنا بشید.🌹 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 ورود مردم فلسطین به مسجد الاقصی و عبور عزت مند آنان از مقابل نیروهای امنیتی تحقیر شده رژیم اشغالگر قدس در صبح جمعه پس از اعلام پیروزی مقاومت و اعلام آتش بس😊 ❇️ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 74 با خونسر
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 75 قول دادم و گفتم: «چشم.» از سر راهش کنار رفتم و او با آن پای لنگ رفت. گفته بودم چشم؛ اما از درون داشتم نابود می شدم. نتوانستم تحمل کنم. قرآن جیبی کوچکی داشتیم، آن را برداشتم و دویدم توی کوچه. قرآن را توی جیب پیراهنش گذاشتم. زیر بغلش را گرفتم تا سر خیابان او را بردم. ماشینی برایش گرفتم. وقتی سوار ماشین شد، انگار خیابان و کوچه روی سرم خراب شد. تمام راهِ برگشت را گریه کردم. این اولین باری بود که یک هفته بعد از رفتنش هنوز رشته زندگی دستم نیامده بود. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت. مدام با خودم می گفتم: «قدم! گفتی چشم و باید منتظرِ از این بدترش باشی.» از این گوشه اتاق بلند می شدم و می رفتم آن گوشه می نشستم. فکر می کردم هفته پیش صمد اینجا نشسته بود. این وقت ها داشتیم با هم ناهار می خوردیم. این وقت ها بود فلان حرف را زد. خاطرات خوب لحظه هایی که کنارمان بود، یک آن تنهایم نمی گذاشت. خانه حزن عجیبی گرفته بود. غم و غصه یک لحظه دست از سرم برنمی داشت. همان روزها بود که متوجه شدم باز حامله ام. انگار غصه بزرگ تری از راه رسیده بود. باید چه کار می کردم؛ چهار تا بچه. من فقط بیست و دو سالم بود. چطور می توانستم با این سن ّ کم چرخ زندگی را بچرخانم و مادر چهارتا بچه باشم. خدایا دردم را به کی بگویم. ای خدا! کاش می شد کابوسی دیده باشم و از خواب بیدار شوم. کاش بروم دکتر، آزمایش بدهم و حامله نباشم. اما این تهوع، این خواب آلودگی، این خستگی برای چیست. دو سه ماهی را در برزخ گذراندم؛ شک بین حامله بودن و نبودن. وقتی شکمم بالا آمد. دیگر مطمئن شدم کاری از دستم برنمی آید. توی همین اوضاع و احوال، جنگ شهرها بالا گرفت. دم به دقیقه مهدی را بغل می گرفتم. خدیجه و معصومه را صدا می زدم و می دویدیم زیر پله های در ورودی. با خودم فکر می کردم با این همه اضطراب و کار یعنی این بچه ماندنی است. آن روز هم وضعیت قرمز شده بود. بچه ها را توی بغلم گرفته بودم و زیر پله ها نشسته بودیم. صدای ضد هوایی ها آن قدر زیاد بود که فکر می کردم هواپیماها بالای خانه ما هستند. مهدی ترسیده بود و یک ریز گریه می کرد. خدیجه و معصومه هم وقتی می دیدند مهدی گریه می کند، بغض می کردند و گریه شان می گرفت. نمی دانستم چطور بچه ها را ساکت کنم. کم مانده بود خودم هم بزنم زیر گریه. با بچه ها حرف می زدم. برایشان قصه می گفتم، بلکه حواسشان پرت شود، اما فایده ای نداشت. در همین وقت در باز شد و صمد وارد شد. بچه ها اول ترسیدند. مهدی از صمد غریبی می کرد. چسبیده بود به من و جیغ می کشید. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 75 قول دادم
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 76 صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر کاری می کرد، مهدی بغلش نمی رفت. صدای ضد هوایی ها یک لحظه قطع نمی شد. صمد گفت: «چرا اینجا نشسته اید؟!» گفتم: «مگر نمی بینی وضعیت قرمز است.» با خنده گفت: «مثلاً آمده اید اینجا پناه گرفته اید؛ اتفاقاً اینجا خطرناک ترین جای خانه است. بروید توی حیاط بنشینید، از اینجا امن تر است.» دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم مهدی را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت. لباسی عوض کرد. چای خورد و رفت بیرون و یکی دو ساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت. همان روز جلوی آشپزخانه، توی حیاط با دوستش برایمان یک سنگر ساختند. چند روز که پیش ما بود، همه اش توی سنگر بود و آن را تکمیل می کرد. برایش یک استکان چای می بردم و جلوی در سنگر می نشستم. او کار می کرد و من نگاهش می کردم. یک بار گفت: «قدم! خوش به حال آن سالی که تابستان با هم، خانه خودمان را ساختیم. چی می شد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با آن دل خوشی زندگی می کردیم.» گفتم: «مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفتی.» گفت: «یادم هست. ولی تابستانش که پیش هم بودیم، خیلی خوش گذشت. فکر کنم فقط آن موقع بود که این همه با هم بودیم.» چایش را سر کشید و گفت: «جنگ که تمام بشود. یک ماشین می خرم و دور دنیا می گردانمت. با هم می رویم از این شهر به آن شهر.» به خنده گفتم: «با این همه بچه.» گفت: «نه، فقط من و تو. دوتایی.» گفتم: «پس بچه ها را چه کار کنیم.» گفت: «تا آن وقت بچه ها بزرگ شده اند. می گذاریمشان خانه. یا می گذاریمشان پیش شینا.» سرم را پایین انداختم و گفتم: «طفلی شینا. از این فکرها نکن. حالا حالا ها من و تو دونفری جایی نمی توانیم برویم. مثل اینکه یکی دیگر در راه است.» استکان چای را گذاشت توی سینی و گفت: «چی می گویی؟!» بعد نگاهی به شکمم انداخت و گفت: «کِی؟!» گفتم: «سه ماهه ام.» گفت: «مطمئنی؟!» گفتم: « با خانم آقا ستار رفتیم دکتر. او هم حامله است. دکتر گفت هر دویتان یک روز زایمان می کنید.» ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا