تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 117 بعد رو به
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :118
بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند.
مهدی عکس صمد را بوسید.
سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت.
به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت.
با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.»
آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم.
بچه ها ناهار می خواستند.
باید کهنه های زهرا را می شستم. سفره صبحانه را جمع می کردم.
نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم.
چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم.
چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه.
اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود.
از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند.
بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند،
اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید.
آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.»
یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم.
بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم.
گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.»
خیلی اصرار کرد.
دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.»
هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛
اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم.
انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.»
گفتم: «نه، همین خوب است.»
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم.
دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم.
به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم.
🎀 @saritanhamasir 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :118 بچه ها ساک
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 120
بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند.
خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت:
«مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.»
ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»
اوقاتم تلخ شد.
یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود.
توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!. . بابا آمد...»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله.
از چیزی که می دیدم،
تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود.
بهت زده پرسیدم: «با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.»
پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»
پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «... کلید...! آره کلید نداریم؛ اما در باز بود.»
گفتم: «نه، در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم.»
پدرشوهرم کلافه بود. گفت: «حتماً حواست نبوده؛ بچه ها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند.»
هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: «پس صمد کجاست؟!»
با بی حوصلگی گفت: «جبهه!»
گفتم: «مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه.»
گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»
فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است.
تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده!
امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!
دوباره پرسیدم: «راست می گویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟!»
پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت: «گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🎀 @saritanhamasir 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
با سلام و احترام
از بچگی بما گفتن خوب باشید ، انسان باشید ، مومن باشید ، با ادب باشید
خوشبخت بشید ، ولی هیچوقت راهش رو بما یاد ندادن
بندگان خدا خودشون هم بلد نبودن
تشکیلات جهانی تنها مسیر آرامش ( راز حیات برتر❤️❤️تمام این راها رو برای ما آموزش داده و تمام راهها رو برامون هموار کرده خدابیش رو لقمه آماده کرده
مطمئنا این حرفا توی هیچ کلاسی ، توی هیچ دانشگاهی
توی هیچ حوزه علیمه ای گفته نمیشه 😔😔
در حالیکه مهمترین حرفهای زندگی انسانهاست .🙈🤔
از این موقعیت که برای اولین بار براتون تهیه شده نهایت استفاده رو ببرید.
@saritanhamasir کلید آرامشتون اینجاست
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#کنترل_ذهن برای تقرب 44 🌹 بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و احترام محضر مبارکتان روزتون متبرک به ن
#کنترل_ذهن برای تقرب 45
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خاص خداوند بر اهاای معرفت
روز تون متبرک به الطاف الهی
ان شاءالله که حال دلتون عااالی باشه
🌺 گفتیم که اگه انسان اهل کنترل ذهن بشه
هوشمند خواهد شد.
✅ یعنی فکرش خیلی خوب کار میکنه. همه چیز رو با دقت میبینه
کسی نمیتونه سرش کلاه بذاره.
🔴 گاهی وقتا دیدید که یه نفر هی سوال میکنه!
معمولا هم میگن خیلی خوبه که سوال میکنی.
ولی خب زیاد سوال پرسیدن هم خوب نیست.😊
💢 در واقع هر سوالی ارزش پرسیدن نداره.
هر سوالی هم که ارزش پرسیدن نداشته باشه ارزش جواب دادن هم نداره
✅ علامه طباطبایی میفرمود که من اکثرا سعی میکردم که سوال های خودم رو نپرسم.
ایشون شدن علامه طباطبایی با اون همه افتخارات....
هر کی سوالی به ذهنش رسید یه مقدار روش فکر کنه.
خوشحال نشه مثل ندید بدیدا!😒
#خودت فکر کن!
بعضیا واقعا سوالای بچگانه ای میپرسن!
مثلا میگه حاج آقا این غربی ها که نماز نمیخونن و کنترل ذهن دارن چرا انقدر پیشرفت میکنن؟
صبر کن ببینم! خب حالا یعنی اونا دارن خیلی خوب کار میکنن؟😒
سقف خواسته هات همینه؟
میدونی چه ثروت و قدرتی از کشورهای دیگه دزدیده شده و جمع شده توی آمریکا!
🔴 بعد همین آمریکا هر روز داره یه قسمت هایی از خاورمیانه رو از دست میده.
هر چی تلاش میکنه هی بدتر میشه اوضاعش!
🔴 خب الان این برنامه ریزی داره؟😒
درک و شعور داره؟
مگه این همه ادعای برنامه ریزی نمیکنن؟ پس چرا داره از دست میده؟
💢 چون نمیفهمه... خوش فهمی فقط با دین به دست میاد...
با مبارزه با نفس تحت امر ولایت
که اصل تنهامسیره....👆
🔴 اداره کنندگان آمریکا اگه یه ذره عقل داشتن انقدر اشتباه نمیکردن.
مثلا توی همین #برجام میتونستن حد اقل چهار تا از قول هایی که داده بودن رو عمل کنن تا حداقل مردم ایران یه مقدار آمریکا دوست میشدن!
ولی همینم نکردن! حماقت شاخ و دم داره؟
🚨 ده سال طرح ریختن برای اینکه شیعه و سنی رو به جون هم بندازن
ولی برو سوریه رو ببین... عراق رو ببین... اربعین رو ببین...
بزرگترین لشکر جبهه مقاومت رو راه انداختن...
⭕️ حالا موندن چه خاکی بر سرشون بریزن!
اسرائیل اومد تکفیری ها رو درست کنه که برای خودش امنیت ایجاد بشه و ایران عقب نشینی کنه
اما همین کارشون باعث شد که ایران الان در مرزهای اسرائیل توی سوریه نیرو داشته باشه!😊
خب حاج آقا قبول کن که پیشرفت هم کردن دیگه!!!
بله یه پیشرفت هایی کردن ولی به چه قیمتی؟
با چپاول ملت ها و نابودی انسان ها...
💢 کافیه همین الان مستعمرات رسمی و غیر رسمی کشورهای اروپایی رو ازشون بگیری، یک ماهه نابود میشن...
میدونی همین الان روزانه چقدر دارن غارت میکنن؟
از همین خلیج فارس چقدر غارت میشه؟
🔴 کافیه یه روز موادی که از خلیج فارس براشون میرسه قطع بشه...
تموم...
آیا اونا قوی هستن؟
نه عزیز دلم. انقدر ساده نباش.
✅ 💥ما قوی هستیم که با هزار تا محاصره و با هزارتا دشمنی که نفت خودمونم به زور میفروشیم، با این همه مسئول نامرد و شیاد، بازم به خاطر تلاش های ولایت چهل ساله که روی پای خودمون ایستادیم.
🔷 بله مشکلات داریم. اما با صدای بلند میگیم که به خاطر بی عرضگی های برخی مسئولین و برخی از مردم هست. وگرنه خدا که بن بست نذاشته!
در این باره بیشتر خواهیم گفت...☺️
🌸 بانویی در قم
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#روز_دختر
#حدیث
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
4_6017236133585356421.mp3
5.21M
🌸 #میلاد_حضرت_معصومه(س)
💐خانوم معصومه
💐کرامت و لطفش معلومه
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌بسیار زیبا
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #نماهنگ دیدنی #یاس_بهشتی
🎙 گروه سرود دختران آفتاب(پایگاه حضرت ام البنین سلام الله علیها)
💐 روز دختر مبارک 😉
🇮🇷 کاری از مرکز آفرینش های فرهنگی هنری بسیج ، حوزه هنری استان البرز و گروه سرود دختران آفتاب
#فرهنگی
#گروه_سرود
#دختران_آفتاب
#روز_دختر
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
ا🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
ا🌿🌼🌿🌸
ا🌺🌿 🕊
ا🌸 🕊
ا🌿
#سخنان_ارزنده_استاد_پناهیان
#التماس_تفکر
برخی از راه های رسیدن به آرامش 💚
برای اینکه آرامش از بین نره خیلی باید نسبت به هم مراعات کنیم👌
در درون خودمون یه سری علایق بد که آرامش رو بهم می زنند ، بریزیم کنار🤔
🚫 طمع
🚫 حسادت
🚫 مقایسه های نابجا
🚫 علاقه های شدید به دنیا
🚫 غصه خوردن
🚫 حسرت خوردن نسبت به گذشته
🚫 جزع و فزع کردن در مشکلات
🔚 آرامش انسان را از بین می برد.😔
وقتی مشکلی میاد توان اون هم میاد ، حالا بعضی میگن ‼️
نمی خوایم که باشه😣
حالا باشه چی میشه مگه 😇
تو که می تونی ، خب باشه😉
ما باید آرامش رو بدست بیاریم و نزاریم از بین بره😕
چجوری آرامش از بین میره⁉️
موسیقی نابجا گوش کردن ، ما اگه می دونستیم که موسیقی ، موسیقی نابجا اگر می دونستیم که چقدر آرامش ما را از بین می بره😰
به خودمون حرامش می کردیم🤥
🍃 خدایا آرامش و سکینه را به قلبهای ما هم قرار بده
🍃 تا در سختی های زندگی بی تاب نشویم
🍃 بی تاب شدی ۲ رکعت نماز بخون
🍃 از صبر و نماز کمک بگیر
🍃 حضرت محمد صلی الله علیه و آله وقتی مشکلات زیاد می شد نماز می خوند.
🍃 نماز به آدم آرامش خوبی می ده😊
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸