YEKNET.IR - zamine - shabe 3 muharram 1401 -mehdi-rasouli.mp3
8.13M
🔳 #زمینه #شب_سوم #محرم
🌴ولی دیدنم ایندفعه علمدار منم
🌴آی زدنم... آی زدنم... آی زدنم...
🎙 #مهدی_رسولی
#ما_ملت_امام_حسینیم #محرم
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ
🏴🌹@tanhamasirearamesh
34.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت سوم #پاسخ_به_شبهات
⭕️امام حسین ع که میدونست کربلا چی میشه ، چرا خانواده رو باخودش برد؟
۱- کوفیان امام حسین ع رو با خانواده دعوت کردند
۲- یک حاکم وقتی برای حکومت میرود باید با خانواده رود و الا به او برچسب یاغی و فاسد و شورشی میزنند
چند دلیل دیگه رو توی کلیپ بالا ببین👆👆
هم ببنید هم نشر بدید تا افراد بیشتری آگاه بشن
دمتون گرم🖤
🏴🌹@tanhamasirearamesh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
ثوابش رو
هدیه میڪنیــم به روح پاک و مطهر حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ❤️🌹
🔸تنهامسیری شوید👇
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
#سلام_صبحتبخیرمولایمن
دلم تنگ است...
هلاک یک دیدار...
عطشناک یک لبخند...
بیقرار یک صوت دلانگیز...
نمیشود این جان خسته را
با پایان این انتظارِ طولانی،
آرام کنی؟...
نمیشود این چشمان به راه مانده را
به جمال زهرایی ات
روشن کنی؟...
تو آن
عزیزترین عزیز مصر وجودی
و من آن
فقیرترین و بینواترین مشتاقِ
منتظر...
#ما_ملت_امام_حسینیم #محرم
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ
🏴🌹@tanhamasirearamesh
چقدر،پیشِنگاهِتو،معصیتکردم...
گناهکاریِمنبینِما،حجابشده...
درختِآبنخورده،ثَمَرنخواهدداد...
دعابهلطفِهمینگریه،مستجابشده...
تورابهخونِعلی،اصغرِحسین،بیا...
بیاکهمُنتظرَت،غرقِدرگناه،شده...
یاصاحبالزمان(عج)!
فرزندمرا،
نذرِیاریِقیامِتومیکنم...
اورا،
برایِظهورِنزدیکَت،
برگزینوحفظکن....
باعرضسلاموادبواحترام
وعرضتسلیت
بمناسبتایامسوگواریسیدالشهدا(ع)
خدمتشماعزیزانومخصوصاآقاصاحبالزمان،
امیداستامروز،مارادرمجالسشیرخوارگان
حسینی(ع)ازدعایخیرتانمحرومنفرمایید.
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ"
تعجیلدرفرجآقاامامزمانصلوات
التماسدعا
📚 #ماجرا | کارستون
3️⃣ کم نیاری بردی
🥴 «ما باختیم، بد هم باختیم! آبرومون هم تو محل رفت! اصلاً...» پوریا با عصبانیت حرف رضا را قطع کرد و از او خواست آنقدر غر نزند! بچهها حسابی گرفته بودند، تجربه یک شکست سخت آنهم برای کسبوکار نوپایشان قابلتحمل نبود.
👟 یکی دو هفته از این ماجرا گذشت، سعید بعد از نماز، مشغول بستن بند کفشهایش در حیاط مسجد بود که دستی شانهاش را لمس کرد. سرش را که بالا آورد آقای حیدری با همان لبخند همیشگی را دید. گفتوگوی سعید و آقا معلم گُل کرده بود که آقای حیدری سراغ شرکت «سپهر» را گرفت! سعید هم شروع کرد به تعریف ماجرای آن تلاش و شکست تلخ آخر قصه!
🛵 اما صحبتهای آقای حیدری انگار موتور سعید را دوباره روشن کرده بود: «ببین سعیدجان! یه پیشنهاد برات دارم، یه نگاهی بیانداز به زندگینامه کارآفرینها، پهلوانها، قهرمانها و اصلاً همه آدمهای موفق دنیا! یه چیز بین همه شون مشترکِ و اون هم تعداد دفعاتیه که شکست خوردن! همه این آدمها بارها و بارها شکست خوردند اما فرقشون با بقیه آدمها این بوده که بعد شکست کم نیاوردند و دوباره شروع کردند. خب باشه، اصلاً شکست خوردید، دنیا که به آخر نرسیده، دوباره شروع کنید. آقا سعید! کم نیاری بردی...»
✅ آن شب مسیر مسجد تا خانه برای سعید با چرخیدن یک جمله در ذهنش طی شد: «کم نیاری، بردی...» اما قرار بود شب پرهیجانتری هم بشود!
🏡 وارد خانه که شد، مریم بدو بدو جلو آمد و از سر ذوق فریاد زد: «یافتم! پیدا کردم!» سعید که تعجب کرده بود پرسید: «چیو پیدا کردی؟» مریم جواب داد: «راهحل رو، ببین نیاز نیست دنبال شغلهای سخت و عجیب غریب بگردیم، میتونیم تو خونه بشینیم و...
🏴🌹@tanhamasirearamesh