8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت پیشرفت با توسعه
♨️ #تفاوتهای_مبنایی مراحل ابرقدرتی ایران با سایر کشورها در رسیدن به قله
______________________________
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در جمع مبلغین انقلاب اسلامی ۳بهمن۱۴۰۲
🌐 جهت دریافت دوره کامل #در_نزدیکی_قله (صعود۴۰ساله۲) به سایت مرکز تخصصی جهاد تبیین مراجعه فرمایید.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
InShot_۲۰۲۲۱۰۳۰_۲۱۴۸۳۸۴۲۲_۳۰۱۰۲۰۲۲.m4a
12.42M
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_بیست_و_پنجم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_بیست_و_چهارم + عمه جان برام خیلی سخته .
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_بیست_و_پنجم
در مقابل پاسخ عمه بغض بودم و شاید کمی خشم
+مگه یادم ندادید راضی باشم به رضای خدا!!!؟؟؟
مگه نگفتید بهم که رضای خودت رو به رضای خدا گره بزن؟؟؟!!!
امیر توبه کرده، نماز میخونه، تغییر کرده ...
من بهونهای برای جدایی ندارم...
خدا راه رو بروم بسته عمه و حالا هم با عشق دارم بچهی دوممو بدنیا میارم تا به خدا ثابت کنم من در مقابل خواست تو هیچ نیستم ...
تسلیمم...تسلیم ...
دیگه به هقهق افتاده بودم...
عمه سرم را در آغوش گرفت و همانطور که نوازش میکرد حرفش را زد:
_ آروم باش گلم میدونم که موفق میشی حالا که قصدت حفظ زندگیته پس منم با تصمیم مرتضی مخالفت نمیکنم...
سنسور هام کار افتاد سرم را از آغوشش درآوردم و پرسیدم :
+کدوم تصمیم؟؟!!!
مرتضی میخواد چکار کنه ؟؟؟!!!!
_ازدواج...
بهزور خودم را جمع کردم خدایا چیزی که شنیدم باورم نمیشد با تعجب پرسیدم :
+ مرتضی میخواد ازدواج کنه؟؟!!!
_ بله عزیزم تصمیمش هم جدیه
اولش مخالفت کردم و اگر جدایی به صلاح تو بود و خدا هم راضی بود مطمئن باش تعلل نمیکردم اما چه کنم که نه خدا خوشش میاد و نه انصافه که زندگی تو از هم بپاشه ...
گیج و مبهوت نگاهش میکردم یعنی بههمین سادگی پرونده زندگی مشترک من و مرتضی تمامشده بود چطور میتوانستم زن دیگری را کنار مرتضای محجوبم تاب بیاورم ؟؟
به هر سختی که بود چند دقیقه نشستم و بعد بهانه محمد را گرفتم و به خانه بازگشتیم.
طبق معمول آن شب هم تب کردم
کارم به درمانگاه و سرم کشید
بالبال زدنهای امیر و محبتهای عاشقانه او حالم را بدتر میکرد ...
خدایا مرگ را برسان که زندگی من را کشت ...
قبل از سیزده بدر بود که خبر رسید عمه فاطمه دارد میرود برای پسرش خواستگاری
میدانستم این روزها امیر بیشتر به احوال من دقت میکند برای همین با تمام قوا تلاش میکردم که طبیعی باشم ...
بعد از تعطیلات برگشتیم کرج ، نمیتوانستم از کسی خبر تازه بگیرم ، خودم را با درس و پروژه مشغول میکردم تا حواسم پرت شود.
دل نگران چله هایم برای بچه بودم ، دفترچه ام را نگاه میکردم و تیک میزدم تا چیزی از دعاها و زیارات جا نماند ، برای محمدم کتاب میخواندم و به زندگی میرسیدم...
یک شب امیر زودتر از موعد به خانه آمد
به محض ورود همینطور که محمد را دور سالن میچرخاند با هیجان گفت :
_ طیبه حاضر شو بریم ما هم دعوتیم
با تعجب پرسیدم
+کجا ؟!!!
_عمه فاطمه زنگ زد ، چقدرررر این زن مودبه آخه گفت ادب حکم میکرد اول به شما زنگ بزنم اگر اجازه میدید به طیبه بگم ... طیبه خییییلی خانومه این عمت ...
+ جون به سرم کردی بگو چی گفت بالاخره
معلوم بود خبر خوبی داشت چون چشمهای امیر حسابی برق میزد
از چرخش ایستاد و نگاهم کرد و گفت :
_ دعوت کردن بریم عقد آقا مرتضاشون...
خیره نگاهم میکرد
خیره
و البته نگران
ولی من زرنگ بودم
می دانستم چطور حال همسرم را روبراه کنم
مسلط و با شیطنت گفتم :
+ خب حالا چی بپوشم ؟
خندید و گفت :
_ گونی هم بپوشی ماه میشی ماه ...
رفتم اتاق و آماده شدم ... سِر بودم ، انگار هیچ حسی نداشتم ... فقط کمی خشم با چاشنی حسادت...میدانستم وقت آن بود که قوی باشم.
بهترین لباسم را پوشیدم
طلاهای سنگین و پر نگین انداختم
لباسم را با لباس امیر و محمد ست کردم
حس رقابت عجیبی در من به وجود آمده بود
کمی آرایش کردم
روسریم را خاص بستم
عطر غلیظی زدم
جلوی آینه به خودم نگاه کردم :
+ تو از پسش برمیآیی طیبه ...
چادرم را سر کردم و رفتیم ، سبدگل بزرگی خریدیم
امیر روی هوا بند نبود ، بدون خجالت پشت فرمان میرقصید
بهش میخندیدم
میگفت :
+عروسی مرتضی که احتمالا سلام صلواته پس من کجا قر بریزم آخه ...
گاهی مثل دختر بچه ها میشد شیطان و معصوم
به خانه عمه رسیدیم
چراغانی کرده بودند
صدای مولودی خوانی میآمد
بوی اسپند
وارد حیاط شدیم دیدمش
با کت و شلوار مشکی و پیرهن سفید ، دلم میخواست سیر نگاهش کنم ولی حتی نیم نگاهی هم به من نداشت
با امیر خوش و بش کرد و با سر پایین به من خوش آمد گفت
محمد با امیر رفت قسمت مردانه
من به سمتی که خانمها بودند حرکت کردم
پشت سرم می آمد
من که داخل شدم صدای هلهله بلند شد نقلهایی که میخواستند سر مرتضی بریزند نصیب من هم شد ...
بین شلوغی عمه را دیدم
لبخندش را مرتب کرد و مرا تنگ در آغوش کشید
کناری ایستادم
با چشم مرتضی را دنبال کردم
از وسط زنها با سر پایین رد شد مرتضای محجوب من و کنار عروسش ایستاد
تازه نگاهم روی عروس ثابت ماند
چشمهایم را ریز کردم
چیزی که میدیم برایم قابل باور نبود ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#مدیریت_زمان 27 ✅ یکی از مهارت هایی که باید به دانش آموزان آموزش داده بشه مدیریت زمان هست. لازم هست
#مدیریت_زمان 28
🔺 متاسفانه نظام آموزش و پرورش ما کارشناسی شده نیست و بسیاری از قوانینش به زمان قبل از انقلاب بر میگرده. در حالی که قوانین آموزشی کشور باید متناسب با مباحث دینی و کاملا منظم و هدفمند باشه و مجلس شورای اسلامی و مسئولین محترم امر آموزش باید برای این موضوع طرحی اساسی بریزند.
⭕️ این خیلی بد هست که نزدیک به 12 سال از با ارزش ترین و خاص ترین زمان های عمر انسان ها در دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان صرف بشه ولی خروجی اون بسیار پایین باشه.
الان اگه همه افرادی که دوران 12 ساله مدرسه رو گذروندن بپرسید که چه چیزایی در این 12 سال یاد گرفتید تقریبا میشه گفت نهایتا به اندازه 5 دقیقه بتونه مطالبی که یادش هست رو بگه.
⭕️ خب این درست نیست که این همه سال از عمر میلیون ها انسان گرفته بشه ولی کلا به اندازه 5 دقیقه مطلب براش باقی بمونه.
خیلی از مطالب این 12 سال رو میشه در عرض 4 یا 5 سال آموزش داد.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
#مدیریت_زمان 29
🔶 گاهی وقت ها میشه که نمایندگان مجلس و سایر قانون گذاران و دولتی ها برای اینکه مقداری نفت یا بنزین در جایی هدر نره کلی برنامه ریزی میکنند و کارت سوخت طراحی میشه و کلی کار فرهنگی صورت میگیره. یا اینکه جلوی هدر رفت آب ها گرفته میشه.
❇️ بله این خیلی خوبه که جلوی اسراف این موارد گرفته بشه ولی از همه این موارد مهم تر، اسراف در زمان هست. باید برنامه ریزی های گسترده ای توسط مسئولین مختلف کشوری صورت بگیره تا عمر مردم و خصوصا نوجوانان و جوانان ما الکی از بین نره.
🔸🔺 در طول سال های مختلف مدرسه کجا با دانش آموزان بر سر مدیریت زمان صحبت میشه؟ فرزندان ما مدیریت زمان خودشون رو در کجا باید یاد بگیرند؟
✔️کدوم معلم دلسوزی پیدا میشه که در مورد مدیریت زمان با دانش آموزانش کار عمیق تربیتی کنه؟
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
#مدیریت_زمان 30
✅ آدم ها باید ارزش زمان رو به خوبی درک کنند. اونم زمان موقت... نه یک زمان دائمی...
تا چشم بهم بزنیم تموم شده رفته!
🔸 قدر زمانی رو بدونیم که برای هر یک ثانیه اون حساب و کتاب و سوال خواهیم شد...
✔️ موضوعی مثل زمان باید مدام فکر ما رو به خودش مشغول کنه. مدام حسرت بخوریم به خاطر از دست دادن زمان هامون...
🔺 غروب ها باید دل آدم بگیره... من یک روز رو از دست دادم....
چقدر خوبه که روی زمانمون حساس باشیم و اجازه ندیم الکی از دست بره
در واقع یکی از بهترین راه ها و برنامه های مبارزه با نفس برای آدم، همین مدیریت زمان هست.
نه عجله کنید نه استرس بگیرید. با توکل بر خدا و با نشاط و لبخند سعی کنید از زمان هاتون به بهترین شکل ممکن استفاده کنید😊🌹
بگو ان شالله👌
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh