eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
10.7هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 📿آخرین فرصت برای جبران همه شکستگی ها ✨مقام معظم رهبری حفظه الله: 🔰 لحظه به لحظه از ظهر تا غروب آفتاب مثل اکسیر حائز اهمیت است! 🔸 عرفه هر دعای خیری مستجاب می‌شود... 🤲 بالاترین خیر را برای همه آرزو کنیم با دعا برای فرج اللهم‌صل‌علي‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم @saritanhamasir
🔴همه قیام کنید و برای خدا قیام کنید. ♦️امام خمینی (ره):همه قیام کنید و برای خدا قیام کنید ، قیام فرادی در مقابل جنود شیطانی باطن خودتان و قیام همگانی در مقابل قدرت های شیطانی اگر قیام و نهضت ما الهی و برای خدا باشد پیروز است. ♦️ای مسلمانان و ای مستضعفان عالم!دست به دست هم دهید و به خدای بزرگ رو آورید و به اسلام پناهنده شوید و علیه مستکبران و متجاوزان به حقوق ملت ها پرخاش کنید. ای زائران خانه خدا! در مواقع مشاعر الهی به هم بپیوندید و از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و مستضعفان جهان را بخواهید. 📚صحیفه نور جلد ۱۰ صفحه ۲۲۲/پیام امام خمینی(ره) به مناسبت روز عرفه/مورخ: ۱۳۵۸/۰۸/۳۰ @saritanhamasir
🚨مصطفی تاج‌زاده به اتهام اقدام علیه امنیت کشور توسط سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شد 🔹عصر امروز مصطفی تاج‌زاده به اتهام اقدام علیه امنیت ملی با دستور قضایی بازداشت شد. 🔹دیگر اتهام تاج زاده نشر اکاذیب جهت تشویش اذهان عمومی بوده و حکم بازداشت وی از سوی مقام قضایی صادر شده است. ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌐 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازگشت میلیارد ها تو‌مان پول به بیت المال توسط شهرداری 🔹 بخشی از سخنان دکتر علیرضا زاکانی در برنامه صف اول شبکه خبر سیما دکتر @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت 57 گفتم: «کجا؟!»
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :58 صمد گفت: «از این حرف ها نزنی پیش آقای دکتر، خجالت می کشم. ببین خانم دکتر چه راحت نشسته و با بچه ها بازی می کند. مثلاً تو بچه کوه و کمری.» دور و برمان خلوت بود. پرنده پر نمی زد. گاهی صدای زوزه سگ یا شغالی از دور می آمد. باد می وزید و برق هم که رفته بود. ما حتی یکدیگر را درست و حسابی نمی دیدیم. کورمال کورمال شام را آوردیم. با کمک هم سفره را چیدیم. خدیجه کنارم نشسته بود و معصومه هم بغل خانم دکتر بود. خدیجه از سرما می لرزید. هیچ نفهمیدم شام را چطور خوردیم. توی دلم دعادعا می کردم زودتر بلند شویم برویم؛ اما تازه مردها تعریفشان گل کرده بود. خانم دکتر هم عین خیالش نبود. با حوصله و آرام آرام برای من تعریف می کرد. هر کاری می کردم، نمی توانستم حواسم را جمع کنم. فکر می کردم الان از پشت درخت ها سگ یا گرگی بیرون می آید و به ما حمله می کند. از طرفی منطقه نظامی بود و اگر وضعیت قرمز می شد، خطرش از جاهای دیگر بیشتر بود. از سرما دندان هایم به هم می خورد. بالاخره مردها رضایت دادند. وسایلمان را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم. آن موقع بود که تازه نفس راحتی کشیدم و گرم صحبت با خانم دکتر شدم. به خانه که رسیدیم، بچه ها خوابشان برده بود. جایشان را انداختم. لباس هایشان را عوض کردم. صمد هم رفت توی آشپزخانه و ظرف ها را شست. دنبال صمد رفتم توی آشپزخانه. برگشت و نگاهم کرد و گفت: «خانم خوب بود؟! خوش گذشت؟!» خواستم بگویم خیلی! اما لب گزیدم و رفتم سر وقت آبگوشتی که از ظهر مانده بود. آن روز نه ناهار خورده بودم و نه شام درست و حسابی. از گرسنگی و ضعف دست و پایم می لرزید. فردای آن روز صمد ما را به قایش برد و خودش به جبهه برگشت. من و بچه ها یک ماه در قایش ماندیم. زمستان بود و برف زیادی باریده بود. چند روز بعد از اینکه به همدان برگشتیم، هوا سردتر شد و دوباره برف بارید. خوشحالی ام از این بود که موقع نوشتن قرارداد، صمد پارو کردن پشت بام را به عهده صاحب خانه گذاشته بود. توی همان سرما و برف و بوران برایم کلی مهمان از قایش رسید، که می خواستند بروند کرمانشاه. بعد از شام متوجه شدم برای صبحانه نان نداریم. صبح زود بلند شدم و رفتم نانوایی. دیدم چه خبر است! یک سر صف توی نانوایی بود و یک سر آن توی کوچه. از طرفی هم هوا خیلی سرد بود. چاره ای نداشتم. ایستادم سر صف دوتایی، که خلوت تر بود. با این حال ده دقیقه ای منتظر شدم تا نوبتم شد. نان را گرفتم، دیدم خانمی آخر صف ایستاده. به او گفتم: «خانم نوبت من را نگه دار تا من بروم و برگردم.» ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! باور دارم 🍃یکی از همین ها 🌼که بی هوا و خسته چشم باز می‌کنم، 🍃بوی نرگس‌در همه دمیده است... دوست داشتن، برازنده ی ! بیا... بیا که عالمی دوستت دارند😍 🌺 ادرکنی یا صاحب‌الزمان 🍃 🌹 @@saritanhamasir
☀️، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین» و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین..🌺 🌷 عید فداکاری، بندگی و عشق بر آقا عج🌼و شیعیان مبارک باد✨💐 🎊 😊🌺 🌹 @saritanhamasir
🔴 از قربان تا عاشورا و خدا می داند که بر ابراهیم (علیه السلام) پس از پایان ماموریتش در روز چه گذشت؟! خلیل الله هر چند که در امتحان بزرگ بندگی و تسلیم و اخلاص قبول شده و به بالاترین مقام یعنی امامت رسیده بود ، اما هیچ گاه توفیق دادن قربانی در راه خدا را پیدا نکرد !! ؛ و این توفیق بزرگ ماند برای خون خدا حسین بن علی(ع) در روز عاشورا. آن هم نه یک قربانی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتون بخیر امیدوارم در این روز مبارک حالتون خوب و احوالتون متعالی باشه بیا یکم‌ گپ بزنیم ... تا حالا به این فکر کردی که : چقدر به فرزندانتون فرصت انجام کارها رو‌ دادید ...؟!! تو‌ چه زمانی ... چه کاری ... چقدر آزادی عمل ... و چقدر ازشون انتظار داشتی ؟!! 🌟 @saritanhamasir 🌟
خوبه بدونید که ... بچه‌ها به انجام کارهای خانگی نیاز دارند. کمک کردن در خانه مسئولیت اجتماعی و خانوادگی رو به اونها می‌آموزد. ✓به فرزندتون احساسی از موفقیت و غرور می‌بخشه و به او کمک می‌کنه که مهارت‌های عملی رو هم آموزش ببینه ... ✓نقش داشتن در خانه همچنین به کودک کمک می‌کنه که احساس مهم بودن کند ... ✓ یکی از اعضای «تیم» باشه و در همین حال با ملایمت به او می‌فهماند که او مرکز جهان نیست ... یادمون باشه که : _هدف و ارزش واقعی کمک کردن بچه‌ها، مسلماً انجام شدن کارهای خانه نیست، ++بلکه ایجاد عادت به کمک کردن و آموختن مسئولیت‌پذیری است. 🌟 @saritanhamasir 🌟
در دو سالگی در دو سالگی، کودک شما احتمالاً می‌تواند: ✓لباس‌های کثیف را در سبد قرار دهد. ✓یک پوشک کثیف را در سطل آشغال بیندازد. ✓بعد از بازی با اسباب‌بازی‌ها آنها را بردارد. ✓دستمال سفره‌ها را روی میز قرار دهد. ✓لباس‌های روشن و تیره را برای لباسشویی تفکیک کند. 🌟 @saritanhamasir 🌟
در سه سالگی در سه سالگی، بچه‌ٔ شما می‌تواند: ✓جوراب‌ها را بر اساس رنگ مرتب کند یا احتمالاً جفت آنها را پیدا کند. ✓به یک گلدان آب بدهد. ✓غذا و مایعاتی را که ریخته است پاک کند. ✓میان‌وعده‌ی ساده‌ای برای خود آماده کند. ✓ظرف غذای خودش را از روی میز بردارد. 🌟 @saritanhamasir 🌟
در چهار سالگی در چهار سالگی، فرزند شما می‌تواند: ✓بشقاب، چنگال و دستمال سفره را روی میز قرار دهد. ✓ظروف فلزی را از ماشین ظرفشویی خارج کند. ✓لباس‌ها را تا کند. ✓گردگیری کند. ✓به مرتب کردن تختش کمک کند و روتختی را به شکل مرتب صاف کند. ✓لباس‌های کثیف رو از زمین بردارد. ✓شیر را در ظرف بریزد. ✓در تهیه‌ٔ غذا کمک کند. ✓با جارویی در سایز کودک جارو بزند. 🌟 در پنج و شش سالگی در سن پنج و شش سالگی، فرزند شما می‌تواند: ✓اتاق خودش را مرتب نگه دارد. ✓تختش را مرتب کند. ✓میز غذا را بچیند. ✓لباس‌های کثیفش را از داخل لباسشویی بگذارد. ✓به حیوانات خانگی غذا بدهد. ✓در تهیهٔ غذا به شما کمک کند. ✓بعد از شام بشقابش را به آشپزخانه ببرد. ✓روشور دستشویی و حمام را تمیز کنید. ✓حوله‌های مرطوب و کثیف را بردارد و توی ماشین لباسشویی بگذارد. ✓سطل‌های زبالهٔ کوچک‌ را خالی کند. ✓زباله های خشک و بازیافتی‌ها را تفکیک کند و در سطل بازیافت مخصوص خودشان قرار دهد. 🌟 @saritanhamasir 🌟
در هفت و هشت سالگی یک کودک هفت و هشت ساله می‌تواند: ✓زباله‌ها را بیرون ببرد. ✓ماشین ظرفشویی را خالی کند. ✓در کارهای باغچه و حیاط کمک کند. ✓میز را بعد از غذا خوردن خالی و تمیز کند. ✓سینک ظرفشویی و روشور دستشویی را تمیز کند. ✓خواهر و برادر کوچک‌تر را برای دوره‌های کوتاه سرگرم کند. 🌟 @saritanhamasir 🌟
روش‌ها و نکات شروع همکاری کودکان در انجام کارهای خانه در سال‌های قبل از دبستان و پیش‌دبستانی، ارزش واقعی کمک کردن بچه‌ها مسلماً انجام شدن کارهای خانه نیست، بلکه ایجاد عادت به کمک کردن است. کودکان دو، سه و چهار ساله دوست دارند که کمک‌کننده باشند و این انگیزه‌ٔ طبیعی شروع کارهای خانه را برایشان آسان می‌کند. هرچه فرزندتان بیشتر رشد می‌کند، می‌تواند کارهای پیچیده‌تری را مدیریت کند و شروع به انجام برخی کارها به طور مستقل کند. _ فرزندتان را دست کم نگیرید _ مسئولیت‌های شخصی را بسط دهید _ تکالیفی متناسب با سن پیدا کنید _ انتظار بیش از حدی نداشته باشید _ کارها را بدون توجه به کلیشه‌های جنسیتی محول کنید _ همه چیز را روشن و دقیق توضیح دهید _ کارهای بیش از حدی به او واگذار نکنید _ انجام کارهای خانه را مفرح کنید _ انجام کارهای خانه را مفرح کنید _ کارهایش را به قدر کفایت تحسین کنید _ برای انجام کارهای خانه پول ندهید. 🌟 @saritanhamasir 🌟
عیدِقربان است اے یاران گل‌افشانی ڪنید در مناے دل وقوف از حج روحانۍ‌ڪنید تا نیفتاده است جان در پنجہ‌ے گرگ هوا گوسفند نفس را گیرید و قربانۍ ڪنید... فرا رسیدن عید سعید قربان مبارک باد⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :58 صمد گفت: «از این حرف ها نزنی پیش آقای دکتر، خجالت می کشم. ببین خانم دک
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 59 دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچه ها خوابیده بودند. پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود. برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند. شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند. یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هن کنان راه افتادم طرف خانه. اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین می گذاشتم و نفس تازه می کردم؛ اما آخرهای کار هر پنج قدم می ایستادم. انگشت هایم که بی حس شده بود را ماساژ می دادم و دستم را کاسه می کردم جلوی دهانم. ها می کردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پله های طبقه اول گذاشتم. وقتی می خواستم بروم و پیت دومی را بیاورم، عزا گرفتم. پیت را که از شعبه بیرون آوردم، دیگر نه نفسی برایم مانده بود، نه رمقی. از سرما داشتم یخ می زدم؛ اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه می رساندم. از یک طرف حواسم پیش بچه ها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم. بالاخره با هر سختی بود، خودم را به خانه رساندم. مکافات بعدی بالا بردن پیت های نفت بود. دلم نمی خواست صاحب خانه متوجه شود و بیاید کمکم. به همین خاطر آرام آرام و بی صدا پیت اولی را از پله ها بالا بردم و نیم ساعت بعد آمدم و پیت دومی را بردم. دیگر داشتم از هوش می رفتم. از خستگی افتادم وسط هال. خدیجه و معصومه با شادی از سر و کولم بالا می رفتند؛ اما آن قدر خسته بودم و دست و پا و کمرم درد می کرد، که نمی توانستم حتی به رویشان بخندم. خداخدا می کردم بچه ها بخوابند تا من هم استراحت بکنم؛ اما بچه ها گرسنه بودند و باید بلند می شدم، شام درست می کردم. تقریباً هر روز وضعیت قرمز می شد. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_124581719763325813.mp3
7.35M
⚠️ دین بدون ولایتِ امیرالمومنین رو میشه بی خطر کرد!! مثل کبریت خیس شده..! استاد دارستانی 🎙 بسیار زیبا و شنیدنی👌🏻 🌿⃟🌸؎•° @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ | امتحان الهی ‌ رهبر معظم انقلاب : اگر به حکمت مندرج در توجه شود، خیلی از راه‌ها برای ما باز میشود. در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی نهفته است از پیامبر برگزیده‌ی حضرت حق، حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) که آن روز ایثار کرد. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. ‌ امتحانهائی که ما میشویم، در واقع نقطه‌ی اصلی‌اش همین است؛ پای یک ایثار و یک گذشت به میان می‌آید ... امتحان الهی برای این نیست که خدا ما را بشناسد، ببیند ما در چه وزنی، در چه حدی هستیم؛ خود امتحان در حقیقت یک گام است به سوی مقصد... امتحان یعنی عبور از وادی محنت. یک محنتی را، یک شدتی را جلوی پای یک انسانی یا یک ملتی میگذارند؛ عبور از این محنت، امتحان است. اگر توانست عبور کند، به آن منزل مقصود میرسد. ۱۳۸۹/۰۸/۲۶ ‌ @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... 🌺 @saritanhamasir 🌺 بعید نیست که گر تو به عهد بازآیی به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان تو آن نه‌ای که چو غایب شوی ز دل بروی تفاوتی نکند قرب دل به بعد مکان قرار یک نفسم بی‌تو دست می‌ندهد هم احتمال جفا به که صبر بر هجران کدام روز دگر جان به کار بازآید که جان‌فشان نکنی روز وصل بر جانان؟ من این قصیده به پایان نمی‌توانم برد که شرح مکرمتت را نمی‌رسد پایان 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا