InShot_۲۰۲۲۱۱۲۷_۲۱۴۹۱۰۴۶۱_۲۷۱۱۲۰۲۲.m4a
15.82M
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_چهل_و_پنجم
📚 شبهای پاییز با داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_چهل_و_چهارم او رفت و من همان پشت دروازه
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_چهل_و_پنجم
+الو !
الو !
مرتضی !
صداهای مبهم می آمد
صدای نفس نفس زدن
و راه رفتن
+ الو
بهار در را باز کرد
گوشی دستم بود
اشاره کردم که برود و در را هم ببندد
+ الو
فریاد میزد
_ الو طیبه! صدامو داری ؟
منم بلند گفتم :
+ بله بله میشنوم
کجایی ؟
خوبی ؟
_ گوشی دستت باشه
گوشی ...
صدای فریاد می آمد ...
صدای دویدن ...
وسط سجاده نشسته بودم
داد میزدم ...
+ الو ... مرتضی !
در اتاقم هراسان باز شد
هدا با لباس مدرسه بود ، بهار و دخترها پشت سرش نگاه میکردند ...
اشک میریختم ...
+ مرتضی یه چیزی بگو ...
با غیض گفتم :
+ هدا برید بیرون ....
بهار هدا را با چشمهای نگرانش برد و در را بست .
_ طیبه میشنوی چی میگم ؟
+ آره آره بگو ... بگو جان من ...بگو ...
_ ببین الان حالم خوبه پس نگران نشو
الان جامم خوبه
پناه دارم
میخوام صداتو بشنوم ...
+ کجایی ؟؟
مرتضی جان
نفس نفس میزد
هیجانی حرف میزد
بریده بریده
_ ببین من وقت ندارم
الان میرسن
زنگ زدم بهت بگم مانع برداشته شد
داره میخرتم
با ناله گفتم
+ چی میگی
کجایی ؟
_ طیبه ولش کن کجا هستم
اینو بدون که چند دقیقه دیگه میوفتم دستشون پس خوب گوش کن
زجه میزدم
+ نگو ...
یا امام زمان
یا امام زمان
_ طیبه حلالم کن
شیرین ترین شیرینی دنیای من حلالم کن
من با تو چه روزها که نگذروندم
چه راهها که نشد با هم بریم
چه حرفها که نتونستم بهت بگم
چند عزل که برای تو متولد نشدن
+ مرتضی نکن با من ... نامرد ...
_ دلم برات پر میزنه طیبه
قوی باش
همه رو به تو و تو رو به خدا میسپارم
مراقب همه باش
از همه بیشتر مراقب خودت
منتظرتم
تو دنیا روزیه من نشدی
تو رو جای بهشت روز قیامت از خدا میخوام
شاهد ما امام زنده و حاضرمون
بی بی حضرت زینب
طیبه رفتی کربلا یاد من هم باش
مراقب ایران باشید
مراقب خونمون باش
آخرین جمله ای که ازش شنیدم ذکر یا زهرا بود
و صدای عربی و بعد ... بوق ...
از صدای ناله های من کل موسسه جمع شدن
تصویر مبهم هدا که خودش را میزد و دیگر هیچ ...
بغل محمد بودم
با گریه داد میزد:
_ کمکم کنید مامانمه
سِرم بود و مسکن و خواب و بیخبری ...
_ طیبه جانم ! خانومم ! پاشو نمازه
مرتضی بود
بلند شدم
صدای اذان می آمد
هدیه بالا سرم بود
_ بخواب آبجی سرم داری
+ نمازه پا میشم ...
گیج بودم
رفتم سرویس
جلوی آینه ایستادم
لبخند میزدم ... چه خوابی بود ...
وضو گرفتم و نماز خواندم
وسط نماز صداها دوباره در مغزم پیچید
پاهایم جان نداشت
+آخ .... آخ ... آخ ...
یا حضرت زینب خودت کمکم کن ، کمکم کن به وصیت مرتضی عمل کنم
باید قوی باشم
هدیه با گریه شانه هایم را میمالید ...
صبح حیدر آمد دنبالم
هدیه روسری مشکی سرم کرد
ممانعت نکردم
خبر نداشتم که حرامیها فیلم شهادتش را پخش کرده اند ...
مستقیم رفتیم منزل عمه
قیامتی بود
عمه ام در آغوش من آرام بود
راحله و جمیله ، رسول و مهدی و از همه غریبانه تر محمدم بود که سیدش را از دست داده بود
همه صاحب عزا بودیم
چند روز شلوغیها طول کشید
خبر دادند که پیکر مرتضی دست داعش است و معلوم نیست چه زمانی به ایران می آید ...
روزهای سختی بود ...
عمه فاطمه از نظر روحی مثل کوه محکم بود اما جسمش نحیف شده بود و کم توان ...
مامان معصومه با همه بدحالی خودش اما بیشتر کنار عمه می ماند ...
راحله زمینگیر شد ، باید حواسم بهش می بود
چهل روز از شهادت مرتضی گذشته بود
به یاد مرتضی در آرامستان روستا مزاری را کنار دو شهید دیگر سفارش دادم ...
پیش از رفتن به روستا یاد هدیه افتادم ، رسید را برداشتم و رفتم جواهر سازی
از آن پشتها و زیر جعبه ها پیدایش کرد
دلم نیامد آنجا بازش کنم
رفتم و کنار مزار یادبود نشستم
و جعبه را باز کردم
یک قلب ، بزرگتر از سکه که این جمله رویش حک شده بود :
"حضرت دلبر "
با کمی جواهر که اول اسمهای ما بود
یک زنجیر کوتاه و براق داشت
بوسیدمش و روی چشمهایم گذاشتم
+مرتضای نامرد
انقدر میگم نامرد تا مردونگی کنی بیای منم با خودت ببری دلبر ...
مرتضایم رفت و من ماندم و بار مسئولیتی که روی دوشم بود
و همه آرزوهایی که با هم داشتیم
حالا من باید همه را به تنهایی انجام می دادم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_چهل_و_پنجم +الو ! الو ! مرتضی ! صداهای
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
○○○○○○○○○○○○
استاد سرش را روی میز گذاشت ...
رفتم و برایش آب آوردم ...
_ ببخشید استاد جانم ...
سرش را بلند کرد و با لبخند مهربان گفت :
+ نه زهرا سادات خوبم نازنین نگران نباش ...
_ به عنوان آخرین سوال ، جمعه بعد از تشییع کجا میبرید آقا سید رو ؟
با لبخندی از سر رضایت گفت :
+ میبریمش روستا
تو همون جایگاهی که بیشتر از یکساله براش آماده کردم آروم بخوابه ...
مرتضی آبروی اون منطقه س ...
باید شفاعت کنه همه ما رو ...
خانم منشی را صدا زد :
+ بهار جان کار زهرا سادات دیگه تموم شد
از فردا طبق روال پیش میریم ان شاالله
_چشم خیالتون راحت همه چی روی نظمه ...
با عجله گفتم :
_ استاد اگه اجازه بدید میخوام کنارتون باشم
هم تو کارهای جهادی که آقا رسول هم کمکتون میکنن
هم تو موسسه
با لبخند و مطمئن گفت :
+ با داشتن یارهایی مثل شماها محقق کردن رویاهای مرتضی سخت نیست
زهرا سادات تصمیمت قطعیه ؟
مطمئن تر از همیشه پاسخ دادم :
_ بله استاد
به یمن مشاوره و راهنمایی شما
به یمن داستان حضرت دلبر ، هر دو آماده شدیم ، آماده ی شروع یه زندگی امام زمان پسند، ان شاالله دعای شما و بزرگترها کار من تازه وارد رو آسون میکنه ...
+ حتما همینطوره عزیز دلم
پس ان شاالله عروسی شما و محمد و نرگس رو با هم میگیریم
زندگی در جریانه
و این راه هم ادامه داره ان شاالله...
این داستان تمام شد
✍ صالحه کشاورز معتمدی
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
حلالم کنید بعضی شبها نرسیدم و منتظر موندید
حلال کنید اون عزیزانی که یک سال چشم انتظار بودن
پارسال داستان رسید به ازدواج مرتضی دیگه نتونستم ادامه بدم
صالحه کشاورز
بیس این داستان واقعیه
ولی همه اسمها و شهرها تغییر کرده ...
طیبه داستان زندگیشو تو یه جلسه واسه من تعریف کرد
ولی من اون شخصیت رو با خاطرات خودم تلفیق کردم و تو شهر رو روستای خودم بهش جان دادم تا بتونم اون هدف آموزشی بودن داستان رو محقق کنم ...
حضرت دلبر یه رمان عاشقانه نیست
بلکه یه کلاس درسه و ما پای درس روزگار نشستیم ...
طیبه هیچ وقت رسما همسر مرتضی نبود پس نمیشد داستان با اسمهای واقعی مطرح بشه
آخرین محرمیت هم مثل محرمیت اول مخفی ماند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 متن و حاشیه دیدار بسیجیان با رهبر انقلاب
از خبرنگاری که خود بسیجی بود تا رییس بسیجی که کارت بسیج نگرفته بود
اونجا که نوشتی
"فکر میکردم جفا رو با بی محلی میشه جواب داد "
خیلی خوب بود
به نظر من طیبه سیاستهای زنانه رو فول اجرا میکرد
همسرش رو شاه کرد و خودش ملکه شد
با همین سیاستها خونه رو آروم کرد که ۳ تا جواهر تونست پرورش بده ...
بریم سراغ ۲ کار :
۱_خودسازی و اصلاح رابطه با خدا و حضرت دلبر
۲_ اصلاح رابطه با اطرافیان
اینو یکی از عزیزان در جواب تحلیل دوستمون گفتن که اینم جای تامل داره
هر دو عزیز درست میگید
ولی در نهایت باید بگم گاهی چون خواست خدا و تقدیر هست کار از دست خود آدم در میره
شبیه رنجهایی که ما توش مقصر نبودیم و الان مبتلا هستیم
طیبه اشتباه کرد ولی یه دختر کم سن و سال و با نیت حفظ آبروی پدرش و نجات حیدر و هدیه و نامادریش... حس میکرد دیگه چاره ای نداره
قبول دارم رنج بیشتر سهم مرتضی شد
مردونگی کرد
خدا هم خریدش
به این فکر کنیم ما در مقابل رنجهای زندگیمون چه رفتاری میکنیم ؟
آیا مثل طیبه میپذیریم و رشد میکنیم ؟
یا فرار میکنیم ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بماند در تاریخ ...
ببینید و کِیف کنید 💪🇮🇷
#حمید_کثیری
🇮🇷@tanhamasiraaramesh
شاید برایتان جالب باشد بدانید که در قطر، گاز لولهکشی وجود ندارد و مردم برای پختوپز یا از اجاقهای برقی استفاده میکنند و یا از کپسول گاز ...
البته کپسولهای گازشون خیلی شیکه 😁
ضمناً آب لولهکشی رو هم نمیشه برای خوردن استفاده کرد! و همونطور که قبلاً گفتم باید از بیرون خرید.
👈 دقت کنید داریم در مورد یکی از #ظاهراً پیشرفتهترین کشورهای منطقه صحبت میکنیم
#بیواسطه_از_قطر
#حمید_کثیری
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به روح پاک و مطهر حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ❤️🌹
🔸تنهامسیری شوید👇
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
چند روزیست که پاییز تر از قبل شده
زندگی بی تو غم انگیزتر از قبل شده
🇮🇷❤️ @tanhamasiraaramesh
#صبحتان_بخیر_حضرت_آرامش_دلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیدار شو به دنیا سلام کن
نفسی عميق بکش
هوا مال ماست
آرامش، مهربانی
لبخند، اميد
زندگی مال ماست
وقتی لبخند روی لبهايت میشکفد
عاشقانه سر سجاده دلت بگو
خـدايا شکـر 🌸
خدایا شکر که هميشه پناه مایی
و اين همه نعمت را برای ما آفريدهاى
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر
صبحتون بخیر و سلامتی
الهی به امید تو
🌝🌱🌸
سلام و ادب واحترام خدمت شما خوبان🌷
ان شالله دراین روزهای زیبایی پاییزی🌸 حالتون خوب واحوالتون خوبتر باشه
خوشحالیم که درخدمتتون هستیم☺️
ان شالله خدا به وقت و زمانتون برکت بده تا از مبحث زیبای #معجزه_ادب عمیقاً لذت ببرید. 👌
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#معجزه_ی_ادب #جلسه_دوازده ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔙 در جلسه قبل درمورد اهمیت کنترل احساسات
#معجزه_ی_ادب
#جلسه_سیزده
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🔙 در جلسه قبل یکی از احساساتی که خانم ها نباید بروز بدن رو بیان کردیم.
⛔️در درجۀ دوم، اون احساساتی که خانمها نباید بروز بدن احساساتشون در فضای عمومی و اجتماعی هست.
👈 خصوصاً احساساتشون نسبت به دیگران و مردای دیگه.
چیزی که متاسفانه به وفور در فیلمها و سریالها رعایت نمیشه❗️
⬅️ این کار، ازدواج پسرها را به تأخیر میندازه و پسرها رو به دنبال عشقهای خیالی و اَلَکی میفرسته
⬅️ برای دخترا هم هزار تا بحران ایجاد میکنه و بعد شما با هزار تا موعظه هم نمیتونید درستش کنید.
✅ اگر یک خانم بتونه ابراز احساسات خودش رو کنترل کنه
مثلاً برخوردش با فامیلِ فقیر و فامیل ثروتمند یکسان باشه، بچههای این خانم، چه دختر و چه پسر، واقعاً باادب بار میان.👌
👰اگر این خانواده زشتترین دختر رو هم داشتن، حتماً اونو برای پسر خودتون بگیرید که این دختر طلاست.✔️
👈 چون یک مادری داره که میتونه احساسات خودش رو کنترل کنه.
🤵 پسر این خانواده اگر فقیر هم بود و به خواستگاری دختر شما اومد، حتماً دخترتون رو بهش بدید👌
👈چون پسرِ یکچنین مادری واقعاً باادب هست.