#داستانک
😡 سرپیچی از سپاه اُسامه - نماز ابوبکر
قالَ رَسُولُ الله صلیاللهعلیهوآله: لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَة
● ... بِلال در خانه پیامبر را محکم میکوبید. پیامبر در آن حال شنیدند، فرمودند: "ما هذا الدِّقُّ العَنیف" چه کسی در را میزند؟ فضل بن عباس درب خانه پیامبر را باز کرد، دید بلال دم درب خانه ایستاده. چه خبر شده بلال؟
ابوبکر آمده مسجد و در جایگاه پیامبر ایستاده و میگوید: پیامبر من را مامور کرده.
فضل بن عباس تعجب کرد و گفت: ابوبکر باید با سپاه اسامه باشد؟ اینجا بود که منظور کلام پیامبر را فهمید؛ "هذا هو والله الشرّ العظیم الذی طَرَقَ البارحة المدينة"
بخدا این همان شرّ عظیمی است که پیامبر فرمود. برویم به پیامبر خبر دهیم.
● وقتی بلال و فضل به پیامبر خبر دادند حضرت فرمودند: "أَقِیمُونی أقيموني أَخِرجُوا الي المسجد" من را بلند کنید بروم مسجد و مانع این کار بشوم، بخدا قسم دارد فتنه عظیمی بر اسلام فرود میآید.
پیامبر راضی نشد و با آن حال وخیم از خانه خارج شد، در حالیکه نمیتوانست به تنهایی راه برود، زیر بغلهای مبارکش را گرفته بودند و پاهای مبارک به زمین کشیده میشد تا وارد مسجد شد.
● ابوبکر جای پیامبر ایستاده بود، اطرافش را عمر، ابوعبیده، سالم و صُهیب و همفکرانش گرفته بود، مردم منتظر بودند تا بلال بیاید. تا مردم این منظره را دیدند که پیامبر با آن حال وخیم وارد مسجد شدند، فهمیدند یک خبر مهمی شده است.
"تقدّم رسولُ الله فجَذَبَ ابابکر من ورائه فَنَحّاهُ عن المحراب" پیامبر جلو آمد و ابوبکر را کنار کشید و خودش در محراب ایستاد. آنها رفتند در صفهای دیگر ایستادند و بقیه مردم پشت سر پیامبر نماز را خواندند.
● وقتی نماز تمام شد، پیامبر رو به جمعیت کرده و فرمودند:
"أيها الناس ألا تَعجَبُون من اِبنِ اَبي قحافة و أصحابِه الذين أَنفَذتُهم و جَعلتُهم تحتَ يدي أُسامَة"
ای مردم از ابوبکر و اصحابش تعجب نمیکنید، مگر شما شاهد نبودید من آنها را امر کردم تحت فرماندهی اسامه باشید، اما امر من را اعتنا نکردند و الان در مدینه هستند.
آمدهاند مدینه برای همان فتنهای که بارها گفتم ...
📚 بحار الانوار؛ ج۲۸؛ ص۱۱۲