eitaa logo
طــنــزگـــرام💫
18.5هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
18.9هزار ویدیو
27 فایل
خنده بر هر درد بی درمان دواست ☺ . . . . تبلیغات 🌝👇 https://eitaa.com/joinchat/1678967428Cd1db147b89 🔸🔷🌹🔷🔸 لینک کانال خوشگلمون😍 https://eitaa.com/joinchat/2608988174C4b23ea794b ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ خوشگلا که ترک نمیکنن کانال رو🤷😂😂
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️موضوع: آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل. به ما بپیوندید👇👇👇👇 🆔 @tanz_grum 🆔 @clip_grum 🆔 @love_grum