حکایت دامدار و مسکن بزغاله…
یکی بود یکی نبود، بعد از خدا گرونی بود!
زیر گنبد کبود، سه تا بزغاله دم بخت اما بیخونه بود، حالا این چرا بزغاله و اون حیوون نجس نه، به خاطر این که اینجا ما داریم کار فرهنگی میکنیم. شهرداری که نیست که مجسمه اون حیوونو به مناسبت سال چینی درست کنه بذاره وسط فلکه کسی هم بهش گیر نده… این رو هم بگم که اینا شنگول و منگول و حبه انگور نیستنا! هر گونه شباهت هم به شنگول و منگول و بزبز قندی، اتفاقی بوده…
از بحث دور نشیم. این بزغالهها دیدن مسکن گرون شده و نمیتونن بخرن. گفتن خب بیل که به کمرمون نخورده. خودمون میسازیم. منتها تو این طویله لامصب جمعیت زیاد شده بود. دامدار هم که این روزا با این قیمت کاه و خوراک اوضاعش خوب نیست. خلاصه بزغالههای قصه ما یه تیکه زمین هم نتونستن بخرن و گند زدن به داستان آموزنده ما… با این وضعیت طویله هم پول همین یونجه پلو که با خانوم بچهها میخورن به زور در میاد. شیطونه میگه برن خودشونو بدن زیر دست قصاب تموم شه بره این زندگی!
حالا البته شما هم زود از کوزه در نرید! کوره، کوزه حالا هرچی! تو همین هیرو ویر که هی دامدار عوض میشد یه بار یه دامداری ایده جالبی داد! گفت: زمینای اطراف شهر و کشاورزیها رو که فراموش کنید، ما خونه براتون نمیسازیم. اصلا به دامدار چه که برای بزغاله خونه بسازه؟ اما میتونید برید طبقه بالای آغل خودتون یه آلونک درست کنید ما هم مجوزش رو میدیم تموم شه بره دیگه!
بقیه داستان رو که دیگه خودتون میدونید، یکی خونه رو با کاه درست کرد و یکی با چوب و یکی دیگه هم با سنگ و سیمان و بعدم گرگه یکی رو فوت کرد و یکی رو آتیش زد و فقط موند خونه سیمانیه. تهشم نتیجه میگیریم شما اگه نمیتونی خونه بخری تقصیر خودته. من اراده کنم دوستام همه شهر رو به نامم میکنن!
به منم گیر ندید که شهرو به هم میریزم. کسی هم نمیتونه جلومو بگیره. نه مجلس میتونه استیضاح کنه نه قوه قضائیه بعد شیش سال دامداری کاری باهام داره!
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#اجتماعی
#سبک_زندگی
#گرانی
#مسکن
@tanzac
ناکس خر میکشه قیمت رو پایین نگه داره. ولی خوب خرهای مرغوبی میکشه. توشون بره است! یعنی موتوری سالمند حالا ظاهر که مهم نیست. مهم تفاهمه. چیز یعنی مهم کیفیت گوشته. حالا خدا وکیلی شما قضاوت کنین: رواست واسه سه سیخ دنده خر یا چند پره جیگر الاغ نر که اون هم دیگه تو مرافعه با مادهاش چیزی ازش نمونده یارانه ما حذف بشه؟ حالا من هیچی یارانه عمهمون رو چرا حذف کردید؟ بابا این بنده خدا ما میریم خونهشون مهمونی آخر کار رسید میاره امضاء کنیم چی خوردیم! یعنی پیش اومده رفتیم اونجا با میوه و شیرینی پذیرایی شدیم. وقتی برگشتیم خونه پیامک زده: صورتحساب شما: سه عدد خیار، چهار سیب، پنج پرتقال، دو شیرینی و شش استکان چای جمعا هفتاد هزار تومان با احتساب مالیات بر ارزش افزوده هفتاد و هفت هزار تومان. یعنی تیکه آخری رو اگه تو غذاخوری بانک مرکزی هم غذا میخوردی عبدالناصر تخفیف میداد حالا الان رو نمیدونم. شاید فقط ناهارش بیمالیات باشه. خلاصه عمه ما اینها رو حساب میکنه و تا قرون آخرش رو میگیره. بعد یه همچین آدمی رو یارانهاش رو قطع کردن. انتظار هم دارن اعتراض نشه. همین جوری مردم رو ناراضی میکنین دیگه. عمه من قبلا نشستهای بصیرتی تو خونشون برگزار میکرد. البته قبلش شرط میکرد پذیرایی با خود پایگاهه. الان برانداز شده. یه چیزهایی تو گروه فامیلی میفرسته که خود براندازها گاهی ریپلای میکنن و پاسخ شبهه رو میدن ...
... آقا هل نده ... دارم میرم ... عه مثل این که نوبت روغن من شد. داداش دو تا لادن طلایی. ممنونم ...
#یارانه
#گرانی
#عمه
#بنزین
#هدفمندی_یارانه_ها
#علی_بهاری
@tanzac
اگر آجیلها با هم حرف بزنند چه میگویند؟
صاحبخانه ظرف آجیل را داخل کابینت و کنار جعبهی شیرینی میگذارد و در را میبندد.
نخودچی: بچهها همه بیدارید؟ کسی خواب نیست؟
بادوم هندی: سلام کِرداهی.
نخودچی: چطوری بادومی! چه خبر دیارتون؟
بادوم هندی: فعلا که در دیار شما اسیرَهی!
تخمه کدو: بچه پررو اومدی اینجا بخور و بخواب دو قرت و نیمت هم باقیه؟
بادوم هندی: من چی گفتاهه؟ من فقط گفتِهی اینجا اسیری سختاهه.
تخمه ژاپنی: お早うございます
پسته: یکی ترجمه کنه ببینیم این نفله چی میگه؟
مویز: بچهها خواهش میکنم ادب و اخلاق رو مراعات کنید. عفت کلام هم فراموش نشه. به خصوص شما پسته جان که تازگیها الگوی جامعه تنقلات شدی.
پسته: تو باز درس اخلاق گذاشتی؟
مویز: من بحث رو ادامه نمیدم. فقط خدا به حق این روزهای عزیز هدایتت کنه.
پسته: باشه بابا تو خوبی.
تخمه ژاپنی: お早うございます
مویز: آقا این زبون بسته چی میگه؟ گردو جان بیا ترجمه کن!
گردو: داره از همه عذرخواهی میکنه.
بادوم هندی: این ژاپنیها هم شور عذرخواهی درآورداهه! راستی کسی برادر من ندیداهه؟
تخمه کدو: چرا دیدم. داشت تو حیاط روپایی میزد!
بادام هندی: من چون غریب هست چیزی نگفت! ولی بعدا پوستت کنداهه!
مویز: بچه ها احترام همو نگه دارید. ما همه از یه خانوادهایم.
تخمه کدو: با من مگو که تخمه و بادام برادرند - ما با کثیف و چرک، برادر نمیشویم!
پسته کوهی: بچهها بحث سر چیه؟
گردو: داریم درباره تاثیر نرخ دلار بر کاهش خرید آجیل بحث میکنیم.
پسته کوهی: خب پس من میخوابم.
بادام هندی: دلار خیلی گرون شُدا. ریال بی ارزش کرداهه. فقط روپیه خوب بودها!
تخمه کدو: یه بار دیگه حرفهای نژادپرستانه بزنی همچین میزنمت تا تاج محل، دور خودت بچرخی!
(در همین لحظه برادر بادام هندی، از داخل جعبه شیرینی بیرون میآید و میپرد توی بغل برادرش)
برادر بادام هندی: آه برادر! از بمبئی جدایی و فاصله کرداهه! راستی برادر! سفارش مادر را فراموش نهی. بپر داخل فلفلپاش!
نخودچی: (عطسه میکند) ای بابا! جمع کن این بساط فلفلبازی رو. گلوم سوخت.
تخمه ژاپنی: ごめんなさい
پسته: این چی میگه دوباره؟
گردو: داره عذرخواهی میکنه بابت بوی فلفلی که به راه افتاده!
مویز: باور کنید فقط دوستی و ادب و مروته که میمونه.
نخودچی: بچهها ساکت باشید. اومدش!
صاحبخانه در کابینت را باز میکند، کمی تخمه ژاپنی برمیدارد و در پیشدستی میریزد تا جلوی مهمان بگذارد و دوباره در را میبندد.
پی نوشت: این متن برای پنج سال پیش است که با کمی ویرایش دوباره بازنشر شد.
عیدتان مبارک!😁
#نوروز #عید #گرانی #آجیل #پسته #علی_بهاری
@tanzac