طنزیم
#پویش_خاطرات_اربعین بفرمایید سالاد! هشت سال پیش که اولین بارم بود سفر اربعین میرفتم؛ آدم به شدت پا
🔶 با جستوجوی هشتگ #پویش_خاطرات_اربعین میتونین همهی خاطرات پویش اربعین رو از کانال مزاحالدین بخونین:
🔹 @mezahoddin
یهشبدرمیون برنامه پارتی و دوردور داری، بعد میآی استوری میذاری:
«از غصهی تاراج وطن پیر شدیم...»
دستهی «ط» وطن به کمرت بزنه کذاب!
🔺ثمین سلیمانینژاد🔺
طنزیم| @tanzym_ir
عجب دنیای بیرحمی شده...
تو به فکر خرابنشدن هیکل اعضای خانوادهای، ولی بهت انگ پُرخوری میزنن.
🔺زهرا جاودانی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
اگه مبارزهکردن رو ایام هفته در نظر بگیری،
براندازهای جمهوریاسلامی تعطیلن.
🔺عارفه زراعتی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
طنزیم
یکی دیگه از فانتزیهام اینه که وقتی رسیدم کربلا و گنبد رو دیدم با خودم بخونم «به تو از دور سلام، به
یکی دیگه از فانتزیهام اینه که توی مسیر با خودم بخونم «جاده به جاده، پای پیاده/ جا موندم اما، زائر زیاده».
🔺محمدحسین صادقی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
ترجمه: خون در برابر خون. ایران تقاص خواهد داد!
ای بابا! ببینین خودتون هی میخواین کمتر از ۲۵ سال بشه ها...
🔺فاطمه بوجار🔺
طنزیم| @tanzym_ir
فراخوان فقط اونجاش که اونهایی که بهخاطر بارندگی نمیآن توی خیابون، میخوان حکومتِ اونهایی رو که توی هوای ۵۰درجه میرن پیادهروی اربعین، براندازی کنن.
🔺زهرا جاودانی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
هدایت شده از مزاح الدین
عربی در سفر ۵
در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم
دَواءُ الإحتِراق المُعَرَّق: پماد برای عرقسوز.
مثال:
حاجی! أنا إحتِرِاق شَدید ما بَین رِجلی. أنا اُرید الدواءُ الاحتراق المعرَّق: داداش بدجور عرقسوز شدم. یک پماد برای عرق سوز شدن میخواستم.
🔸محمدحسین علیان🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
طنزیم تاریخ
آیا انگلیسیها پوشک میبندند؟
رئیسعلی دلواری - دلاوری نه، دِلواری - یکجوری متولد شد که جوانیاش افتاد در مشروطیت. رئیسعلی جوان بسیار خوبی بود؛ چیزی در مایههای نجمالدین شریعتی خودمان.
اولِ جنگ جهانی اول روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب مثل یک حیوان زباننفهم - با عرض پوزش از محضر حیوان موردنظر - سرشان را میاندازند پایین، میآیند داخل خاک ایران.
بوشهر برای انگلیس مهم بود؛ چون این عثمانی بینمک یکهو خودش را انداخت وسط جنگ و گفت: «منم بازی.» از طرفی از بد جغرافیا، بصرهی آنها با خوزستان ما هممرز بود و همین باعث میشد منافع نفتی خوزستان که انگلیس امتیاز بهرهبرداری(۱) از آن را داشت، در خطر بیفتد و کلاً این بوشهر شده بود لانهی زنبور؛ زنبورهایی که مدام میخواستند انگلیسیها را نیش بزنند. بنابراین عقل استعمارگر انگلیسی حکم میکرد که این بندر را بگیرند.
نیروهای انگلیس بوشهر را اشغال کردند. بعد تصمیم گرفتند ناحیه دِلوار را بگیرند. البته قبل از این هم چندباری میخواستند آنجا را بگیرند، ولی مردم زده بودند دهنمَهَنشان را پُر از خون کرده بودند.
رئیسعلی بههمراه دوتا از خانهای دیگر تنگستان تصمیم گرفتند حساب انگلیسیها را بگذارند کف دستشان.
قیام آغاز شد و باز دهنمَهن نیروهای متجاوز انگلیسی پُر از خون شد و خیلیهایشان از شدت خونریزی سَقَط(۲) شدند.
انگلیسیها دیدند نه، کار دارد بیخ پیدا میکند. به همین خاطر تصمیم گرفتند یک حرکتی بزنند. یعنی یکی را پیدا کنند و بهصورت ۵۰-۵۰ یک قتلی را انجام دهند؛ برنامه از انگلیس، کار از او.
یک شب در هنگام شبیخون دلواریها به دشمن، با نقشه «هربرت چیکویس» کنسول(۳) انگلیس در بوشهر، یکی از همراهان خائن رئیسعلی که دید او خیلی خسته شده ازبس دهن انگلیس را صاف کردهاست و انگلیسیهای طفلکی هم گناه دارند، ۱۲ شهریور سال ۱۲۹۴ از پشت سر به او شلیک کرد و رئیسعلی رفت پیش خدا.
البته جنبش ضدانگلیسی جنوب ایران تا چندین سال بعد هم ادامه یافت.
رئیسعلی نماد مبارزه با استعمار است و انگلیسیها هر موقع میخواهند اسمش را بیاورند، اول پوشک میبندند.
______________
(۱) میپرسید خودمان چلاغ بودیم که انگلیس میآمد از همهچیزمان بهرهبرداری میکرد؟ باید بگویم که بله، چلاغ بودیم؛ یعنی دولت چلاغی داشتیم.
(۲) چی؟ سقط را برای حیوان زباننفهم بهکار میبرند؟ خوب گفتم که اینها هم مثل حیوان زباننفهم آمده بودند توی خانهی ما.
(۳) هرچند انگلیسیها همیشه با ما بازی کردند، ولی این کنسول، آن کنسول بازی نیست. این یعنی نماینده سیاسی یک دولت در یک کشور دیگر.
🔺فاطمه بوجار🔺
طنزیم| @tanzym_ir
طنزیم
یکی دیگه از فانتزیهام اینه که توی مسیر با خودم بخونم «جاده به جاده، پای پیاده/ جا موندم اما، زائر ز
یکی دیگه از فانتزیهام اینه که داخل حرم بخونم «آه حسرت، تو سینهمه، میباره چشام برای غمت/ این غم کم نیست، ندارم آقا، لیاقتشو بیام حرمت».
🔺محمدحسین صادقی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
💡 طنزیم روانشناسی
از صدّامِ درونم پرسیدم بهنظر خودت ایرادت چیه؟!
گفت: «اینکه یهکم جلوی موهام داره خلوت میشه.»
🔺زهرا جاودانی🔺
طنزیم| @tanzym_ir