یه کتاب خاطره انگیز .. 🌿
_وقتى بعد از نماز روى سجاده
نشسته بودم و حميد با همهی
محبتش دستى روى سرم
كشيد و گفت:قبول باشه
خانمى.. ص ۲۷۱
نعمت آن است که از اعماق وجودت،
همان گلبرگهای پردههای خوش رنگِ
پنجرهی دل رو به ماه به آغوش بگیری
غم و سختی را تا جوانه بزند و شرط
این جوانه زدن حرکت در مسیر
#نگاهِ_ابی_عبدلله است .. او
خوب شهرِ درون را بلد است
و میداند چگونه آرزوهایی
که سخت شده را به آغوش
بگیرد تا تقدیر شود ..
بسم الله الرحمن الرحیم
«فاطمه بضعه منی فمن
اذاها فقد اذانی و من
سرّها فقد سرّنی»؛
همسر گرانقدر عزیز
و مهربانم حاجیه
حکیمه عزیزم..
سلام علیکم؛
حقیقتاً ماندهام در پیشگاه خداوند
که چگونه میتوانم در این روزهایِ
قریبِ رفتن، حقَّ نزدیک به چهل
سالهی شما را اداء کنم.امیدی جز
به بخشش و محبّت پیوستهی شما
و خداوند سبحان ندارم. روزت را
تبریک میگویم و بخاطر این صبرِ
چهل ساله دستت را میبوسم..
از خداوند سبحان طول عمر توأم
با زندگی فاطمی برایت خواهانم
و از اینکه اولین سال را در روز
مادر بدون مادر به سر میکنی
برایت صبر و برای آن مرحومهی
مجاهد اجر و غفران الهی خواهانم..
همسر ناتوانت در اداء حق الهی خود
_ چهقدر زیبا ..
من قصد دارم با تمام قوا به قلب و روحِ
شما نفوذ کنم تا لمس کنم آن حسهای
پاک و شوقها و غمهای عمیق لایههای
وجودت را و طعمِ آن رطبِ معطرِ چشمها
را میان شاخهسار گیسوان بلند و پریشانِ
سرو قامتِ نخلستان بچشم تا منم
عین تو صفحاتِ خلقت را حس کنم..
این یک وسوسهی خوب و الهی است ..
مرا خوانندهی خودت بدان چون تو به
وسعت تاریخ چنان وسیعیای که دلیلِ
تمام حسهای منی ..