کلبهیترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
می گفت زیبایش و مادیات¹ رو از امام جواد بخواید و معنویتش رو از امام حسین (ع) .. ¹:
میخواستم ۱ رو تکمیل کنم ؛
که .......
گوشیم توی مسیر برگشت
توی خود حرم
خاموش شد..!!! فهمیدم نباید
بنویسم ..
گفتم برم سمت چایخونه غدیر ؛
نگاه ساعت دستم کردم ؛ دیدم
۱۰ دقه دیگه باید پیش کاروان باشم
دلم میگفت باز میری اونجا سر ساعت
حرکت نمیکنند بیا برو توی صف بلند
چایخونه ..
هیچی دیگه رفتم سمت حسینیه 😔
#زیارت
ادامه اش 👇👇
تو حسینیه دلم میگفت چایی نخوردی..!🥲
انگاری تمام زیارت رو جا گذاشته بودم توی
چایخونهی حضرت ..
رسیدن دیدم تازه دارند شام میخورند ..
منم فورا گوشی زدم به شارژ و مشغول شام
شدم .. هیع میدونید مثل اینایی که چیزی
از دست دادن ها ..
#زیارت
کلبهیترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
به بچه ها میگفتم خدایا بخاطر اینکه زود برسم چایی نخوردم 🥲😔
هیچی بعد از چند دقه که از شام خوردن
گذشت بازم هیع حسرت .. برای یک چایی..
در واقع چایی نه .. !!
میوه ای بهشتی که در سرزمین
مشهد الرضا ، به شکل چایی درآمده ..
از معاون تهذیتمون سوال کردم
کی حرکا میکنیم به سمت راه آهن
گفت ۲۲:۳۰ ..
قیافه من 🥸😵💫☹️🤥🤧🤒🤫🤔😏
فکری به سرم زد ؛ ساعت ۹ و ربع بود
حساب کردم تا برم و بیام میرسم ..
رفتم وسایلم رو
جمع و جور کردم .. ! !
که برگشت معطلم نشن ..
بازم پیش بچه ها بودم گفتم تنهایی
حس میکنم صفا نداره برم ..
هیچی دیگه همین طوری زمان میرفت
و منم داشتم وسایل جمع میکردم ..
یهو معاون آموزش گفت ..
جمع بشید کارتون دارم همه
رفتن ولی من پیش وسایل
بودم گوش میدادم و توی فکر رفتن بودم.
توی این بین ؛ به چند نفر گفتم بریم
چایی بخوریم و برگردیم .. ؟
هیچی معاوت آموزش گفت
نتونستیم بلیط ها رو تعویض
کنیم و ... بازم اسم بنده توی
کوپه خواهرانه و باید توی رستوران
باشم ببینم جایی پیدا میشه یا نه ..
گفتم آقا من با لباسم زشته ها اگر
بگن کو بلیطت اسم من که ....
خلاصه تو دلم گفتم
اگر قطار رام نداد باید بمونم مشهد 😂.......
توی این وسط ساعت به ۹ و ۴۵ رسید و
نیم ساعت بیشتر وقت نداشتم
چون معاون گفت ده و ربع میزنیم بیرون
از حسینیه ..
که یهو