eitaa logo
کلبه‌ی‌ترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
1.2هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
192 فایل
کلبه‌ ماهِ من .. 🌔 خانواده مجازی ترنّمات کوچک اما شیرین و خوش بو🍊 بزرگ و عمیق ☁️ خوش قلب .. اعتبارِکانال به تپشِ‌ قلب‌ های این‌ خانواده‌ است .. 🌧 کانال اصلی: @tarannomat می‌شنوم؛ https://daigo.ir/secret/61022356 لطفا تمجید را پنهان کنید ..
مشاهده در ایتا
دانلود
کلبه‌ی‌ترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
📪 پیام جدید ♥️🍃بعضی آدم‌ها را نمی‌شود داشت. فقط می‌شود يک‌ جورِ خاصی دوستشان داشت. بعضی آدم‌ها اصل
بعضی را باید فقط از راه دور دوست داشت، گویی فاصله‌ نقش علاقه را بهتر تعیین میکند، برخی را هم از راه دور و هم از راه نزدیک ، فاصله و بی فاصله، واسطه و بی واسطه باید دوست داشت، گویی فاصله ها در شدت و ضعف تپش های قلب اثر می گذارند، هر چه او حضورش قوی تر باشد،تپش‌های قلب برای او، به نام او بیشتر می زند .. فاصله گاهی مکانی‌ست، گاهی روح‌یست ..من از هر دو خسته شده ام .. نمی دونم چرا حس کردم این پیام با بنده است ..
کلبه‌ی‌ترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
بعضی را باید فقط از راه دور دوست داشت، گویی فاصله‌ نقش علاقه را بهتر تعیین میکند، برخی را هم از راه
چه قدر دوست داشتم امشب بین الحرمین بودم، اما بی توفیق بودم .. کاش کسی از ترنمات‌ش عکسی میان بین الحرمین بفرستد..
.. چه قدر امشب پر از تردید است .. تردیدی چه شاید حباب باشد .. یک نهِ پنهان در وجودش است، با اینکه کمی تمایل و ترس و دغدغه و مهربانی و زیبایی هم دارد .. حتی ،نهِ ماه ، معنای مثبتی می‌دهد ..
یه‌رفیقِ‌خوبی‌بود همیشه‌حرف‌هاش‌ روقبول‌داشتم .. می‌گفت هربار به من نه می‌گفتند، به دلایل وهمی، و انتظارات بی‌جا، حتی‌ ندیده‌ رد‌ می‌کردند، تا‌ویژگی‌ام(طلبه)را می‌شنیدند، یا اختلاف‌سن را می‌شنیدند رد می‌کردند.بعد ها همان‌ها با همان اختلاف‌سن با دیگری ازدواج می‌کردند. دلایل غیر منطقی شان، دلایلی که باعث تعجب می‌شد.. اما بعد ها رفیقم‌میگفت فهمیدم کار خدا بود، به دلایل منطقی یا غیر منطقی اگر نه می گفتند، فهمیدم که رزق‌م نبودند .. باید خدا رو شکر میکردم.. من این رفیقم رو خیلی دوست دارم..
می گفت سعی میکنم بدون وضو توی ترنمات پیام نفرستم ..
بگذار شب‌های غم تو را به آغوش بگیرد .. هیئت هفتگی ..
خوش بحال آنهایی که در خلوت های‌شان عفیف‌ند ..
فقط با گوش های‌تان ببینید و لمس کنید ..👇
کلبه‌ی‌ترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
یه‌رفیقِ‌خوبی‌بود همیشه‌حرف‌هاش‌ روقبول‌داشتم .. می‌گفت هربار به من نه می‌گفتند، به دلایل وهمی، و ا
پرسید رفیق‌تون چندسالشه .. گفتم سالهای قبل از تولد و من و پدر و مادرم بوده حتی قبل از آدم و حوا و بعد از من و بقیه هم هست .. آن چیزی است که باید بهش برسم .. همان که گوشه‌ی هستی نشسته و من را نگاه می کند ..