💠 #انسان_۲۵۰_ساله 💠
📝 #سیدعلی_حسینی_خامنهای
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #بخش_نوزدهم
خدای بزرگوار مسلمانان را به عبرت و تأمل دعوت میکند، میفرماید ما وعدهٔ خودمان را عمل کردیم، گفته بودیم که شما بر دشمن پیروز خواهید شد و شدید، اما بعد از آنی که این سه خصوصیت و سه خصلت در شما پدید آمد، ضربهٔ آن را خوردید.
این سه خصلت عبارتند:
اولاً «تَنازَعتُم فِی الاَمر» باهمدیگر اختلاف کردید، وحدت کلمه و وحدت صفوف را به هم زدید،
ثانياً «فَشَلتُم» سُست شدید، آن شور و حماسه و آمادگی و کمر بستگی و پا در رکابی اول کار را از دست دادید.
ثالثاً «عَصَیتُم»(۱) از فرمان پیغمبر و رهبر و آن کسانی که مسؤول ادارهٔ امور شما بودند اجتناب ورزیدید و سر باز زدید.
این سه صفت که در شما پیدا شد، دشمن این مجال را پیدا کرد که از پشت بر شما ضربه وارد کند و عزیزترین فرزندان اسلام به خون و به شهادت و در بستر افتخار افتاد، و عالَمِ اسلام از ناحیهٔ از دست دادن یک چنین شخصیتی خسارت کرد.
آخرین جنگی که آنها سراغ پیغمبر آمدند، جنگ خندق -یکی از آن جنگهای بسیار مهم- بود. همهٔ نیرویشان را جمع کردند و از دیگران هم کمک گرفتند و گفتند میرویم پیغمبر و دویست نفر، سیصد نفر، پانصد نفر از یاران نزدیک او را قتل عام میکنیم؛ مدینه را هم غارت میکنیم و آسوده برمیگردیم؛ دیگر هیچ اثری از اینها نخواهد ماند.
قبل از آنکه اینها به مدینه برسند، پیغمبر اکرم از قضایا مطلع شد و آن خندق معروف را کند. یک طرف مدینه قابل نفوذ بود؛ لذا در آنجا خندقی تقریباً به عرض چهل متر کندند. ماه رمضان بود. طبق بعضی از روایات، هوا بسیار سرد بود؛ آن سال بارندگی هم نشده بود و مردم درآمدی نداشتند؛ لذا مشکلات فراوانی وجود داشت.
سختتر از همه، پیغمبر کار کرد. در کندن خندق، هرجا دید کسی خسته شده و گیر کرده و نمیتواند پیش برود، پیغمبر میرفت کلنگ را از او میگرفت و بنا میکرد به کار کردن؛ یعنی فقط با دستور حضور نداشت؛ با تن خود در وسط جمعیت حضور داشت.
کفار، مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمیتوانند؛ لذا شکسته و مُفتضح و مأیوس و ناکام مجبور شدند برگردند.
پیغمبر فرمود تمام شد؛ این آخرین حملهٔ قریش مکه به ماست. از حالا دیگر نوبت ماست؛ ما به طرف مکه و به سراغ آنها میرویم.
____________
۱. سوره مبارکه آل عمران/ آیه ۱۵۲
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
💠 #انسان_۲۵۰_ساله 💠
📝 #سیدعلی_حسینی_خامنهای
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #بخش_بیستم
سال بعد از آن، پیغمبر گفت ما میخواهیم به زیارت عمره بیاییم. ماجرای #حدیبیه -که یکی از ماجراهای بسیار پر مغز و پرمعناست- در این زمان اتفاق افتاد.
پیغمبر به قصد عمره به طرف مکه حرکت کرد. آنها دیدند در ماه حرام -که ماه جنگ نیست و آنها هم به ماه حرام احترام میگذاشتند- پیغمبر به طرف مکه میآید.
چه کار کنند؟
راه را باز بگذارند بیاید؟
با این موفقیت، چه کار خواهند کرد و چطور میتوانند در مقابل او بایستند؟
آیا در ماه حرام بروند با او جنگ کنند؟
چگونه جنگ کنند؟
بالاخره تصمیم گرفتند و گفتند میرویم و نمیگذاریم او به مکه بیاید؛ و اگر بهانهای پیدا کردیم، قتل عامشان میکنیم.
پیغمبر با عالیترین تدبیر، کاری کرد که آنها نشستند و با او قرارداد امضاء کردند تا برگردد؛ اما سال بعد بیاید و عمره به جا آورد و در سرتاسر منطقه هم برای تبلیغات پیغمبر فضا باز باشد. اسمش #صلح است؛ اما خدای متعال در قرآن میفرماید: «انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً» ما برای تو فتح مبینی ایجاد کردیم.
اگر کسانی به مراجع صحیح و محکم تاریخ، مراجعه کنند، خواهند دید که ماجرای حدیبیه چقدر عجیب است.
سال بعد پیغمبر به عمره رفت و علی رغم آنها، شوکت آن بزرگوار روزبهروز زیاد شد.
سال بعدش -یعنی سال هشتم- که کفار، #نقض_عهد کرده بودند، پیغمبر رفت و مکه را فتح کرد؛ که فتحی عظیم و حاکی از تسلط و اقتدار آن حضرت بود. بنابراین پیغمبر با این دشمن هم مدبرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگی و بدون حتی یک قدم عقب نشینی برخورد کرد و روزبهروز و لحظه به لحظه به طرف جلو پیش رفت.
___________
۱. سوره مبارکه فتح/ آیه ۱
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
💠 #انسان_۲۵۰_ساله 💠
📝 #سیدعلی_حسینی_خامنهای
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #بخش_بیست_و_یکم
دشمن سوم، یهودیها بودند؛ یعنی بیگانگان نامطمئنی که علیالعجاله(۱) حاضر شدند با پیغمبر در مدینه زندگی کنند؛ اما دست از موذیگری و اخلالگری و تخریب برنمیداشتند.
اگر نگاه کنید، بخش مهمی از سورهٔ بقره و بعضی از سورههای دیگر قرآن مربوط به برخورد و مبارزهٔ فرهنگی پیغمبر با #یهود است. چون گفتیم اینها فرهنگی بودند؛ آگاهیهایی داشتند؛ روی ذهنهای مردم ضعیف الایمان اثر زیاد میگذاشتند؛ توطئه میکردند؛ مردم را نامید میکردند و به جان هم میانداختند. اینها دشمن سازمان یافتهای بودند.
پیغمبر تا آنجایی که میتوانست، با اینها مدارا کرد، اما بعد که دید اینها مدارا بردار نیستند، مجازاتشان کرد. پیغمبر، بی خود و بدون مقدمه هم سراغ اینها نرفت؛ هر کدام از این سه قبیله عملی انجام دادند و پیغمبر بر طبق آن عمل، آنها را مجازات کرد.
اول، بنی قینقاع بودند که به پیغمبر خیانت کردند؛ پیغمبر سراغشان رفت و فرمود باید از آنجا بروید؛ اینها را کوچ داد و از آن منطقه بیرون کرد و تمام امکاناتشان برای مسلمانها ماند.
دستهٔ دوم، بنی نضیر بودند. اینها هم خیانت کردند -که داستان خیانتهایشان مهم است- لذا پیغمبر فرمود مقداری از وسایلتان را بردارید و بروید؛ اینها هم مجبور شدند و رفتند.
دستهٔ سوم بنیقریظه بودند که پیغمبر امان و اجازهشان داد تا بمانند؛ اینها را بیرون نکرد؛ با اینها پیمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلاتشان وارد مدینه شود؛ اما اینها ناجوانمردی کردند و با دشمن پیمان بستند تا در کنار آنها به پیغمبر حمله کنند. یعنی نه فقط به پیمانشان با پیغمبر پایدار نماندند، بلکه در آن حالی که پیغمبر یک قسمت مدینه را -که قابل نفوذ بود- خندق حفر کرده بود و محلات اینها در طرف دیگری بود که باید مانع از این میشدند که دشمن از آنجا بیاید، اینها رفتند با دشمن مذاکره و گفتگو کردند تا دشمن و آنها -مشترکاً- از آنجا وارد مدینه شوند و از پشت به پیغمبر خنجر بزنند. پیغمبر در اثنای توطئهٔ اینها، ماجرا را فهمید.
محاصرهٔ مدینه، قریب یک ماه طول کشیده بود؛ در اواسط این یک ماه بود که اینها این خیانت را کردند. پیغمبر مطلع شد که اینها چنین تصمیمی گرفتهاند. با یک تدبیر بسیار هوشیارانه، کاری کرد که بین اینها و قریش به هم خورد -که ماجرایش را در تاریخ نوشتهاند- کاری کرد که اطمینان اینها و قریش از همدیگر سلب شد.
یکی از آن حیلههای جنگی سیاسی بسیار زیبای پیغمبر همینجا بود؛ یعنی اینها را علی العجاله متوقف کرد تا نتوانند لطمه بزنند. بعد که قریش و همپیمانانشان شکست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مکه رفتند، پیغمبر به مدینه برگشت. همان روزی که برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوی قلعههای بنیقریظه میخوانیم، راه بیفتیم به آنجا برویم؛ یعنی حتی یک شب هم معطل نکرد؛ رفت و آنها را محاصره کرد. بیستوپنج روز بین اینها محاصره و درگیری بود؛ بعد پیغمبر همهٔ مردان جنگی اینها را به قتل رساند؛ چون خیانتشان بزرگتر بود و قابل اصلاح نبودند.
پیغمبر با اینها اینگونه برخورد کرد؛ یعنی دشمنی یهود را -عمدتاً در قضیهٔ بنیقریظه، قبلش در قضیهٔ بنینضیر، بعدش در قضیهٔ یهودیان خیبر- اینگونه با تدبیر و قدرت و پیگیری و همراه با اخلاق والای انسانی از سر مسلمانها رفع کرد.
در هیچکدام از این قضایا، پیغمبر نقض عهد نکرد؛ حتی دشمنان اسلام هم این را قبول دارند که پیغمبر در این قضایا هیچ نقض عهدی نکرد؛ آنها بودند که نقض عهد کردند.
______________
۱. به طور موقت
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
بخش بیست و یکم .mp3
4.13M
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #صوت_بیست_و_یکم
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
💠 #انسان_۲۵۰_ساله 💠
📝 #سیدعلی_حسینی_خامنهای
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #بخش_بیست_و_دوم
دشمن چهارم، #منافقین بودند. منافقین در داخل مردم بودند؛ کسانی که به زبان ایمان آورده بودند، اما در باطن ایمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگنظر و آمادهٔ همکاری با دشمن، منتها سازمان نیافته؛ فرق اینها با یهود این بود.
پیغمبر با دشمن سازمان یافتهای که آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با یهود رفتار میکند و به آنها امان نمیدهد؛ اما دشمنی را که سازمان یافته نیست و لجاجتها و دشمنیها و خباثتهای فردی دارد و بیایمان است، تحمل میکند.
عبدالله بن ابی یکی از دشمن ترین دشمنان پیغمبر بود. تقریباً تا سال آخر زندگی پیغمبر، این شخصی زنده بود؛ اما پیغمبر با او رفتار بدی نکرد. درعینحال که همه میدانستند او منافق است؛ ولی با او مُماشات کرد؛ مثل بقیهٔ مسلمانها با او رفتار کرد، سهمش را از بیت المال داد، امنیتش را حفظ کرد، حرمتش را رعایت کرد؛ با اینکه آنها این همه بدجنسی و خباثت میکردند؛ که باز در سورهٔ بقره، فصلی مربوط به همین منافقین است.
وقتی که جمعی از این منافقین کارهای سازمان یافته کردند، پیغمبر به سراغشان رفت. در قضیهٔ مسجد ضرار، اینها رفتند مرکزی درست کردند؛ با خارج از نظام اسلامی -یعنی با کسی که در منطقهٔ روم بود، مثل ابوعامر راهب- ارتباط برقرار کردند و مقدمه سازی کردند تا از روم علیه پیغمبر لشکر بکشند. در اینجا پیغمبر به سراغ آنها رفت و مسجدی را که ساخته بودند، ویران کرد و سوزاند. فرمود این مسجد، مسجد نیست؛ اینجا محل توطئه علیه مسجد و علیه نام خدا و علیه مردم است.
یا آنجایی که یک دسته از همین منافقین، #کفر خودشان را ظاهر کردند و از مدینه رفتند و در جایی لشکری درست کردند؛ پیغمبر با اینها مبارزه کرد و فرمود اگر نزدیک بیایند، به سراغشان میرویم و با آنها میجنگیم؛ با اینکه منافقین در داخل مدینه هم بودند و پیغمبر با آنها کاری نداشت.
بنابراین با دستهٔ سوم، برخورد سازمان یافتهٔ قاطع، اما با دستهٔ چهارم، برخورد همراه با ملایمت داشت؛ چون اینها سازمان یافته نبودند و خطرشان، خطر فردی بود. پیغمبر با رفتار خود، غالباً هم اینها را شرمنده میکرد.
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
بخش بیست و دوم .mp3
2.63M
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #صوت_بیست_و_دوم
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
💠 #انسان_۲۵۰_ساله 💠
📝 #سیدعلی_حسینی_خامنهای
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #بخش_بیست_و_پنجم
اثرگذاری با عمل، به مراتب فراگیرتر و عمیقتر است از اثرگذاری با زبان. او قاطعیت و صراحت داشت. پیغمبر هیچ وقت دو پهلو حرف نزد. البته وقتی با دشمن مواجه میشد، کار سیاسیِ دقیق میکرد و دشمن را به اشتباه میانداخت.
در موارد فراوانی، پیغمبر دشمن را غافلگیر کرده است؛ چه از لحاظ نظامی، چه از لحاظ سیاسی؛ اما با مؤمنین و مردم خود، همیشه صریح، شفاف و روشن حرف میزد و سیاسی کاری نمیکرد و در موارد لازم نرمش نشان میداد؛ مثل قضیهٔ عبدالله بن ابی که ماجراهای مفصلی دارد.
او هرگز عهد و پیمان خودش را با مردم و با گروههایی که با آنها عهد و پیمان بسته بود -حتی با دشمنانش، حتی با کفار مکه- نشکست. پیغمبر عهد و پیمان خود را با آنها نقض نکرد؛ آنها نقض کردند، پیغمبر پاسخ قاطع داد. هرگز پیمان خودش را با کسی نقض نکرد؛ لذا همه میدانستند که وقتی با این شخص قرارداد بستند، به قرارداد او میشود اعتماد کرد.
از سوی دیگر، پیغمبر تضرّع خودش را از دست نداد و ارتباط خود را با خدا روزبهروز محکمتر کرد. در وسط میدان جنگ، همان وقتی که نیروهای خودش را مرتب می کرد، تشویق و تحریض(۱) میکرد، خودش دست به سلاح میبرد و فرماندهی قاطع میکرد، یا آنها را تعلیم میداد که چه کار کنند، روی زانو میافتاد و دستش را پیش خدای متعالی بلند میکرد و جلو مردم بنا میکرد به اشک ریختن و با خدا حرف زدن؛ پروردگارا! تو به ما کمک کن؛ پروردگارا! تو از ما پشتیبانی کن؛ پروردگارا! تو خودت دشمنانت را دفع کن.
نه دعای او موجب میشد که نیرویش را به کار نگیرد، نه به کار گرفتن نیرو، موجب میشد که از توسل و تضرع و ارتباط با خدا غافل بماند؛ به هر دو توجه داشت.
او هرگز در مقابل دشمن عنود دچار تردید و ترس نشد. امیرالمؤمنین -که مظهر شجاعت است- میگوید هروقت در جنگها شرایط سخت میشد و -به تعبیر امروز ما- کم میآوردیم، به پیغمبر پناه میبردیم. هر وقت کسی در جاهای سخت، احساس ضعف میکرد، به پیغمبر پناه میبرد.
______________
۱. (حرض) برانگیختن، ترغیب کردن
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
بخش بیست و پنجم .mp3
2.45M
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #صوت_بیست_و_پنجم
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
💠 #انسان_۲۵۰_ساله 💠
📝 #سیدعلی_حسینی_خامنهای
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #بخش_بیست_و_ششم
او ده سال حکومت کرد؛ اما اگر بخواهیم عملی را که در این ده سال انجام گرفته، به یک مجموعهٔ پرکار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمیتوانند آن همه کار و تلاش و خدمت را انجام دهند.
اگر ما کارهای امروزمان را با آنچه که پیغمبر انجام داد، مقایسه کنیم، آنگاه میفهمیم که پیغمبر چه کرده است.
ادارهٔ آن حکومت و ایجاد آن جامعه و ایجاد آن الگو، یکی از معجزات پیغمبر است.
مردم ده سال با او شب و روز زندگی کردند، به خانهاش رفتند و او به خانه شان آمد، در مسجد باهم بودند، در راه باهم رفتند، باهم مسافرت کردند، باهم خوابیدند، باهم گرسنگی کشیدند، با هم شادی کردند. محیط زندگی پیغمبر، محیط شادی هم بود. با افراد شوخی میکرد، مسابقه میگذاشت و خودش هم در آن شرکت میکرد. آن مردمی که ده سال با او زندگی کردند، روزبهروز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دلهایشان عمیقتر شد.
وقتی در فتح مکه، ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عباس -عموی پیغمبر- به اردوگاه آن حضرت آمد امان بگیرد، صبح دید که پیغمبر وضو میگیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شدهاند تا قطرات آبی را که از صورت و دست ایشان میچکد، از یکدیگر بربایند!
گفت: من کسری و قیصر -این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا- را دیدهام؛ اما چنین عزتی را در آنها ندیدهام. آری؛ #عزت_معنوی، عزت واقعی است؛ «و لِله العِزَّةُ و لِرَسولِهِ و لِلمُؤمِنین»(۱)؛ مؤمنین هم اگر آن راه را بروند، عزت دارند...»
_______________
۱. سوره مبارکه منافقون/ آیه ۸ «و عزت از آن خدا و از آن رسول او و از آن مؤمنان است.»
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir
بخش بیست و ششم.mp3
1.92M
🔸 #فصل_اول : پیامبر اعظم
▫️ ۳. حراست از نظام اسلامی
📍 #صوت_بیست_و_ششم
🔸https://zil.ink/tarazmedia_ir