🌿براى شناخت هدف در هستى، اين يك راه بود.
استعدادهاى عظيم تو، هدف و جهتى را نشان مى دهد كه او حاكم توست و در نتيجه تو كه با قانون هاى طبيعت به حركت رسيده بودى، از ماده تا حيات و تو كه با غريزه ها حركت كرده بودى، از حيات تا مراحل عالى شعور، همراه تفكر و تعقل، اكنون بايد همراه سنجش و انتخاب، حركت انسانى خودت را شروع كنى و جهت بالاتر را حاكم بگيرى و از طبع و غريزه و انعكاس، به مرحله ى انتخاب و وظيفه راه يابى.
مباحث تربیتی
🌿براى شناخت هدف در هستى، اين يك راه بود. استعدادهاى عظيم تو، هدف و جهتى را نشان مى دهد كه او حاكم ت
🌿راه ديگر، اين كه تو از نظام، به شعور حاكم آن راه مى برى و از شعور به هدف مى رسى؛ چون هنگامى كه حكمت و شعور را پذيرفتى، مىتوانى رجحانها را در هر انتخاب او شناسايى كنى و از بن بستها و حيرتها و احتمال هاى بى در و پنجره خلاص شوى. در اين مرحله از حكمت، هدف را و رجحان ها را مى شناسى.
🌿تاريخ رابطه انسان با تمام جهان، با تمام نظام است، نه فقط رابطه او با ابزار توليد، كه دوره هاى تاريخى را شكل مى دهد.
🌿مبارزه ميان متقى و كافر است به خاطر ناهماهنگى اين دو خصلت رونده و ايستاست. يكى در راه ايستاده و صدّ راه كرده و ديگر مى خواهد حركت كند. «قتال فى سبيل اللَّه» اين نكته را دارد. اينها كه در راهند و در صراطند با آنها كه ايستاده اند درگيرند؛ كه ايستادن در اين كاروان پويا، كمتر از عقب گرد نيست.
انسان در دو فصل، ص: 75
🌿طبقات اجتماعى
👈تحليل طبقاتى در رابطه با ابزار توليد نخواهد بود، كه مالكِ ابزار و فاقدِ ابزار در تضاد و درگيرى قرار بگيرند 👈بلكه در رابطه با نظام، طبقات مشخص مى شوند:
هماهنگ و مؤمن
چشم پوش و كافر
منافق و مُذَبْذَب
اينها سه دسته هستند و كافر خودش سه دسته مى شود:
در رابطه با ثروت، مى شود مَلَاء
در رابطه با قدرت، مى شود طاغوت
در رابطه با لذّت، مىشود مُتْرِف.
و تضاد اصلى هميشه ميان مؤمن و كافر است. كافر با تمام ابعاد ملاء و مترف و طاغوت. نه ميان مؤمن و ملاء و يا مؤمن و مترف و يا مؤمن و طاغوت.
كسانى كه تضاد را ميان مؤمن و ملاء مى اندازند، در واقع تضاد را فرعى كرده اند و به انحراف افتاده اند.
درسهايى از انقلاب (انتظار)، ص: 56
🌿تو حكومتى را مى خواهى همگام با نظام هستى، نه همراه با شرايط توليدى و قانونى مى خواهى در اين سطح، نه در سطح قراردادها و حاكمى مى خواهى در اين قلمرو، نه در داخل مرزها ...
👈و از اين حكومت، نه نان و آب و رفاه و عدالت و تكامل كه بيشتر از اينها را خواستارى و تنها به مبارزه با استثمار و استبداد و اس اس هاى ديگر قانع نيستى. 👈اسلامى كه حتى تا حد تكامل، آرمان داشته باشد ارتجاع است. پس از تكامل، جهت گيرى و جهت عالى تر يا جهت پست تر مطرح است و 👈رشد و خسر مطرح است.
و تو با كافر در تمام ابعادِ «ملاء، مترف و طاغوتش» درگيرى. نه يك بُعد سرمايه دارى و يا قدرت خواهى و يا ...
و تو براى اين درگيرى مهره هايى مى سازى و آنها را نفوذ مى دهى و مسلط مى شوى، نه اينكه بر سر قانون و شوراها دعوا كنى كه بهترين قانون و بهترين مجلس مادام كه همراه مهره هاى اجرايى تو نباشد، بى پا و محبوس مى مانند.
📙درسهايى از انقلاب (انتظار)، ص: 56
🌿براى مبارزه با دشمن هاى بزرگ، نه در داخل مرزهاى خودت كه در داخل مرزهاى خودشان بايد دست به كار شوى.
على (ع) مى فرماید: هيچ كس در درگاه خانه اش نجنگيد جز آنكه ذليل شد.
🌿در صورتی که از این کانال راضی هستید و مفید می دانید لطفا به دوستان خود معرفی فرمایید .
https://eitaa.com/tarbeit
مباحث تربیتی با نگاهی نو
🌿ما موضعگيرى ها را از بينش هايمان مى گيريم و بينشمان را از درك بلاواسطه و حضورى مان .
🌿مابه راهى رفته ايم كه راه رسولان است.
رسول از بينش تاريخى و طبقاتى و سياسى شروع نمى كرد.
با فيلم و اسلايد و معركه گيرى شروع نمى كرد.
و با كلاس هاى جهان بينى و ايدئولوژى و شناخت مكاتب و تفسير قرآن و نهج البلاغه شروع نمى كرد، كه ما شروع كرده ايم و با بازى ها خودمان را مشغول كرده ايم و بى حاصل به وازدگى و خستگى رسيده ايم.
👈او اين گونه كار مى كرد و نه مثل ما كه فقط به دنبال بچه ها و جوان هاى بى حصار و پذيرا هستيم. او خود را محبوس بچه هاى بى حصار نمى كرد.
👈رسول، از همين پيرمردهاى بى فرهنگ كه ما نگاهشان نمى كنيم و حتى اگر پدرهايمان باشند تحملشان نمى كنيم، رسول از همين ها كه در كنار آفتاب لميده اند و تا غروب شكار مگس مى كنند، 👈رسول از همين ها آن هم در يك برخورد نه در چند سال و با كلاس هاى رنگارنگ، ابوذرها و سلمانها را بيرون كشيد.
👈آيا همين توضيح كافى نيست كه بفهميم راه ما راه رسول نيست؟
آن تلقى از انقلاب فرهنگى هيچ زمينه اى در توده ندارد. آن هم توده بى فرهنگ و امّى. آن هم توده مغرور و سركش. ولى كار رسول در ميان همين امّى ها بود. بعثت او در ميان همين ها بود. 👈در سوره جمعه خدا تأكيد مى كند كه «بَعَثَ فِى الْامّيّينَ ... »، نمى گويد «بَعَثَ فِى النَّاسِ، بَعَثَ فِى الْعُلَماءِ، بَعَثَ فِى الطُّلاب ...» نه، مى گويد «بَعَثَ فِى الْامّيّينَ ...»،👈 در دل امّى ها رسول بذر ريخت و نور پاشيد و از همان توده بى سواد كه حتى خط نمى نوشت ابوذر بيرون كشيد.
همين توضيح كافى است كه نشان بدهد انقلاب فرهنگى ما انحرافى است.
📒درسهايى از انقلاب (انتظار)، ص: 61
🌿راه انبيا
توده امّى، تاب و تحمل بحثهاى عريض و طويل تو را ندارد.
و اگر داشته باشد، مدتها طول مىكشد تا او به جايى برسد و از كلاسهاى شناخت مكاتب و جهان بينى و ايدئولوژى و تفسير و نهج البلاغه همچون دايرة المعارفى بيرون بيايد.
پس به جاى آنكه به آنها چيزهايى بدهيم بهتر است از آنچه كه خودشان دارند بهرهبردارى كنيم و از اين منبعِ شناخت براى تفكر و براى آموزش كتاب و حكمت استفاده ببريم.
براى دگرگون كردن ارزشهاى حاكم بايد از اين منابع دست اول استفاده كرد. 👈اين منبع شناخت، چيزى جدا از شناخت هاى تجربى و يا مطالب علمى و شناخت هاى دست دوم است.
👈انسان بيش از هر چيز از خودش آگاهى دارد. انبيا با تكيه بر همين شناخت و با ذكر و يادآورى از همين شناخت كارشان را شروع مى كردند.
📒درسهايى از انقلاب (انتظار)، ص: 61
مباحث تربیتی
🌿راه انبيا توده امّى، تاب و تحمل بحثهاى عريض و طويل تو را ندارد. و اگر داشته باشد، مدتها طول مىك
🌿آنها به انسان نشان مى دادند كه چگونه ميان خودش و آنچه كه حاكم گرفته و آنچه كه هدف دارد مقايسه كند و به او نشان مى دادند كه چگونه ميان هدفها و معبودهايش مقايسه كند و با اين مقايسه ها به تكبير و سپس به توحيد برسد و خدا را حاكم بگيرد و 👈محركى جز او را نپذيرد و در درون و در جامعه و در جهان، جز حكم او را گردن ننهد و لباس اطاعت غير او را كنار بگذارد و لباس تقوا و اطاعت او را بر تن نمايد. اين مقايسه ها كارى است كه هر امّى بى سواد و بى فرهنگى از عهده آن بر مى آيد.
🌿به تعبير على (ع) تو درست همان چيزى هستى كه آن را خوب مى شمارى و روى آن حساب مى كنى. 👈ارزش تو همان چيزى است كه در تو اثر مى گذارد، تو را شاد مى كند و يا رنج مى دهد و او مى بيند كه از آبگوشت بى چربى و صندلى اول و سخنران اول بودن و ماهى بيست هزار تومان داشتن شاد شده و رنجيده. ولى مى بيند كه آبگوشت نيست، كه صندلى نيست، كه پول نيست، كه از اينها فاصله دارد و اينجاست كه شور رفتن در او سبز مى شود.
مباحث تربیتی
🌿به تعبير على (ع) تو درست همان چيزى هستى كه آن را خوب مى شمارى و روى آن حساب مى كنى. 👈ارزش تو همان
🌿مادام كه اين جريان در كسى شكل نگيرد، تمام شناختِ مكاتب و جهانبينى و ايدئولوژى و تفسير و نهج البلاغه مى شود بازيچه اى كه فقط براى نمايش دادن به كار مى رود؛ چون كسى كه بازيگرى را كنار نگذاشته هر چيزى در دست او بازيچه مى شود.
🌿نقش و شغل
بر فرض اين مرحله طى شد و ما اين همه را فهميديم بعد چه بكنيم؟ و چگونه ادامه بدهيم ...؟
نكته اين است كه 👈خيال مىكنى ما مى خواهيم عمل ها را عوض كنيم. در حالى كه اين همان تنوع كارى و بازيگرى است.👈 ما مى خواهيم محرك ها را دگرگون كنيم. ما مى خواهيم كه همراه اين تلقى،👈 هدف تو از سطح لذت و رفاه و تنوع و خوشى بالاتر بيايد و تو بار سنگين را بر روى شانه هايت احساس كنى و بفهمى كه 👈تو با تمام هستى و با تمام نسلها مربوط هستى. پس مسئول هستى ... پس نمى تواند غم تو همين كرّه الاغ مفلوج باشد و عشق تو همين گاو شيرده.
👈ما مى خواهيم پس از اين ديدها و بينشها بار سنگين نسلها را به دوش بگيرى، آن هم نه فقط نان و آبشان را كه پيش از آب و نان بايد مسائل ديگرى حل شود. كسى كه مى خواهد خودكشى كند به فكر نان و رفاه نيست.👈 كسى به فكر اينهاست كه سه مسأله بودن و براى چه بودن و چگونه بودن را حل كرده است.
👈رجحانِ بودن خودش را در رابطه با رجحان خلقت حل كرده و 👈براى چه بودنش را از استعدادهايش شناخته و از تركيبش به دست آورده و 👈چگونه بودنش را در هماهنگ شدن با نظام و سنت هايى كه بر جهان حاكم هستند و وحى از آن خبر داده، تنظيم كرده است و مى خواهد اين مسائل را براى همه كه به او مربوط هستند و او مسئولشان هست، حل بكند و آنها را از اين محدوده تنگ بيرون بياورد.
👈و محرك را عوض كنيم و حاكم را اللَّه بگيريم و با اين ديد در هر لحظه محاسبه كنيم مهمترين كارها و ضرورى ترين آنها كدام است و بر اين اساس انتخاب نماييم.
👈پس اينكه بعد چه كنيم وابسته به اين است كه در هر لحظه چندكار مى توانيم انجام دهيم، بهترين آن را و ضرورى ترين آن را انتخاب نماييم.
📒درسهايى از انقلاب (انتظار)، ص: 70
🌿🌿تفكر در انسان
👈براى اين تفكر به تدبرهايى نياز دارم. من ديروز و امروز و فردايم را مطالعه مىكنم. ديروزى كه هيچ نداشتم و 👈با چهار خصوصيت فقر و عجز و ضعف و جهل، همراه بودم و امروزى كه بى نياز شده ام و به بلوغ و قدرت و حكمت رسيده ام. و فردايى كه دوباره پير و فرتوت و از دست رفته خواهم شد.
با اين تدبر، دادن ها و گرفتن ها را مى يابم و محكوميت ها را مى بينم و به حاكمى مى رسم.
مباحث تربیتی
🌿🌿تفكر در انسان 👈براى اين تفكر به تدبرهايى نياز دارم. من ديروز و امروز و فردايم را مطالعه مىكنم.
🌿 اين حاكم با چه خصوصيات وويژگى هايى همراه است و مهم اين كه در كجا مى توانيم بايستيم كه سُر نخوريم و زمين نيفتيم.
اين هستى، اين ماده و اين انرژى واين قانون ها همه نيازمند هستند و همه محكوم هستند و در نتيجه اينها جاى پاى محكمى نيستند. 👈قانون ها، تنظيم كننده و كنترل كننده و قانونگذار را نشان مى دهند. درست است كه يك ماشين با چند قانون در جريان است. اما اين قانون ها خود حاكمى را نشان مى دهند كه آنها را تنظيم كرده و به جريان انداخته است. اينها همه محكوم هستند و حاكمى را نشان مىدهند و اين حاكم ويژگى هايى دارد:
1- بى مانندى: او مثل اتم مثل انرژى مثل قانونها نيست. اگر مثل اينها بود، مثل همين ها محكوم مى شد.
2- بى نيازى: او به آفريده ها و آفريدگار و زمان و مكان و حتى به خودش نياز ندارد. اگر او نيازى مى داشت، محكوم مى بود و حاكمى مى خواست.
3- نامحدودى: او حدى ندارد، نه در قدرت و علمش و نه در وجودش. نمى توانيم بگوييم فقط اينجاست، بيرون است يا در درون، اين جاست يا آنجا؛ چون محدود، به دو چيز نياز دارد، به حدود و مرزهايى و به محدود كنننده و مرزبانى.
و نتيجه ى نامحدودى احاطه است و نتيجه ى احاطه، حضور و آگاهى و علم.
4- يگانگى: او از تركيب و اجزائى برخوردار نيست، او هم يكى است و هم يگانه. من يكى هستم اما يگانه نيستم. او هم واحد است و هم احد.
مباحث تربیتی
🌿🌿تفكر در انسان 👈براى اين تفكر به تدبرهايى نياز دارم. من ديروز و امروز و فردايم را مطالعه مىكنم.
🌿ولى او خصوصيات ديگرى هم دارد كه عشق او را در دلها بزرگ مى كند:
1- او زيباست كه زيبايى آفريده ى اوست. حُسنْ آن دارد كه يوسف آفريد.
2- او كامل است و نقصى و نيازى ندارد. و انسان، عاشق زيبايى و كمال است.
3- او دهنده است نه گيرنده. او بخشنده و رحمان است، اما ديگران مصرف كننده هستند. او نيازهاى مرا از پيش تهيه كرده، حتى نفت چراغ من را و سوزن خياطى ام را.
4- او مهربان است و بخشندگى هاى او از روى عادت و يا سياست نيست.
مسئوليت و سازندگى، ص: 147
مباحث تربیتی
🌿🌿تفكر در انسان 👈براى اين تفكر به تدبرهايى نياز دارم. من ديروز و امروز و فردايم را مطالعه مىكنم.
🌿او از من به من نزديكتر است و از من به من مهربانتر و از من به من آگاه تر است.
او در ميان من و دلم فاصله است.
او مرا با خودم آشتى داد و مرا با خودم آشنا كرد.
5- او بهترين دوست است كه مى دهد و نمى گيرد و پرورش هم مى دهد و من هم محتاج انس و دوستى هستم. با اين شناخت ها هم او را مى يابم و هم به او دل مى بندم كه من دلداده زيبايى و كمال و اسير محبت و احسان و محتاج دوست و رفيق هستم.
👈با اين تدبر و تفكرها، به شناخت خودم و فقرم و ضعفم و عجزم و جهلم و محكوميتم مى رسم و با اين شناخت ها به حاكم و ربّم مى رسم؛ او كه مرا آفريد و بى نيازم كرد و قدرتم داد و حكمت در سرم ريخت.
🌿با شناخت زيبايى و محبت او به عشق او مى رسم و اين معشوق را با بُت هاى ديگر و محبوب هاى ديگر، با نفس و خلق و دنيا و شيطان مى سنجم و از آنها آزاد مى شوم. هنگامى كه يافتم او از من به من نزديكتر است، ديگر نمى توانم از او جدا شوم، حتى اگر خودم را از دست بدهم. آخر من بى او با خودم چه كنم؟ در حالى كه بى خودم با او هستم و با انتخاب و در انتخابم ادامه مى يابم؛ كه هر كس در انتخابش زنده است.
👈من با تفكر به شناخت خودم و در نتيجه به شناخت ربّم و در نتيجه به عشق او مى رسم (ايمان). و اين عشق و ايمان مرا به اطاعت و عمل مى كشاند (تقوا).
🌿باز اين عشق مرا از عشق هاى كوچكتر آزاد مى كند و از اسارت ها رها مى سازد (زهد). و هنگامى كه يافتم داده ها ملاك افتخار نيست (1)و هنگامى كه يافتم داده ها بازدهى مى خواهند و از هر كس به اندازه ى سرمايه اش سود مى گيرند (2)و هنگامى كه يافتم كه هنگام پاداش، نسبت ها را در نظر مى آورند(3)، و هنگامى كه يافتم حتى نسبت ها و سعى ها را و عمل ها را با هدف مى سنجند(4)، در اين هنگام ها به رضا و خشنودى مى رسم و در هر كلاسى درسم را مى خوانم؛ چون دو پا براى رشد ما هست: بهره بردارى براى حق در هنگام دارايى ها (شكر) و به پاى باطل نچسبيدن در هنگام ندارى ها (صبر).
(1)انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اتْقيكُم\E( حجرات، 13).
(2) لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الَّا ما آتيها\E( طلاق، 7).
(3)لَيْسَ لِلْانْسانِ الّا ما سَعى\E( نجم، 39).
(4)انَّما الْاعْمالُ بِالنِّيّاتِ. تهذيب الاحكام، ج 1، ص 83
🌿با رشد و آگاهى و معرفت به حيرت مى رسم؛ چون هنگامى كه رابطه ها و نيازهاى گوناگون و خاصيت هاى بى شمار را مى يابم، در تصميم مى مانم و در سنجش لنگ مى شوم و با اين حيرت به تفويض مىرسم و با يك قدرت و حكمت برتر زد و بند مى كنم و او را به وكالت مى گيرم.
اين هشت مرحله كه هر كدام ديگرى را به دنبال مى كشد، نظام اخلاقى اسلام را تشكيل مى دهد. و اين نظام هماهنگ و مرتبط است كه مى تواند احكام اخلاقى اسلام را به دوش بگيرد. و مى تواند تمام بدى ها را بخشكاند و تمام خوبى ها را شكوفا كند:
1- تفكر 2- شناخت خودم و ربّم 3- عشق و ايمان 4- اطاعت و تقوا 5- آزادى و زهد 6- رضا 7- حيرت 8- تفويض.
🌿تفكر در استعدادها
با شناخت استعدادها و سرمايه هاى انسانى به كار او پى مى بريم و از نقش او آگاه مى شويم. و در نتيجه به شناخت دنيا مى رسيم چون دنيا كارگاه ماست.
اكنون بايد ببينيم سرمايه هاى من با چه كارى هماهنگ است.
نه استعداهاى من با خوشى هماهنگ است و نه وضع كارگاه من با اين كار مى خواند. از آنجا كه من بيشتر از بزغاله ها سرمايه دارم، كار من هم ناچار زيادتر از بزغاله هاست. من براى شناخت هدف و شناخت نقش خودم، بايد به خودم باز گردم.
براى شناخت يك اتاق و اين كه براى چه كارى ساخته شده، بايد به خود اتاق بازگردم. همان طور كه از وسايل يك اتاق مى توانم بفهمم كه آن چه اتاقى است، اتاق خواب است يا عمل يا نشيمن، همين طور از استعدادها و نيروهايى كه در درون انسان نهفته، مى توانم بفهمم كه كار او چيست و براى چيست؟
پس كار انسان با شناخت استعدادهايش مشخص مى شود. اكنون مى پرسم استعدادهاى انسان را چگونه مى توان شناخت؟
براى شناخت استعدادهاى انسان و سرمايه هاى او، دو راه وجود دارد:
1- نيازها؛ چون هر نيازى نمايانگر استعدادهايى است.
2- مقايسه با ساير جاندارها. وقتى سرمايه ى من زيادتر از بزغاله هاست، چگونه مى توانم به كار بزغاله قانع شوم و در همان سطح بمانم؟
🌿تفكر در مقدار استعدادها
با تفكر در مقدار استعدادها، مى يابيم كه انسان چقدر ادامه دارد و در نتيجه هستى تا كجا گسترده مى شود. ما از مقدار نفتى كه در چراغ است، مى توانيم حدود روشن بودنش را حدس بزنيم و از مقدار سوختى كه در ماشين است، حدود حركت آن را و ...
ما از استعدادهاى اضافى جنين در شكم مادر، كشف مى كنيم كه او براى نُه ماه نيست و براى اين محدوده نيست؛ چون او در آنجا بدست و پا و ... كارى ندارد. در آن محدوده به بيش از جفت، نياز نيست.
در نتيجه ما از استعدادهاى عظيم انسان كشف مى كنيم كه براى اين محدوده ى هفتاد ساله نيست؛ چون بيش از اين حرفها سرمايه دارد.
🌿با اين تفكر، عظمت استعدادهاى او را مى يابيم و به كار عظيم او مى رسيم كه رفاه نيست و خوشى نيست، بلكه رشد و خوبى است، كه خوشى با خوبى تفاوت دارد. دارو براى مريض خوب است اما خوش نيست.