eitaa logo
تربیت دینی کودک و نوجوان
20.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
572 ویدیو
1.4هزار فایل
✅انواع روش های تربیت دینی 1️⃣ آشنایی با اصول و روشهای تربیت کودک و نوجوان؛ 2️⃣ چگونگی رفتار با نوجوانان و کودکان؛ 3️⃣ چگونگی تربیت دینی کودک و نوجوان و...؛ 💯زیر نظر اساتید و مربیان با تجربه عرصه ی تربیت کودک و نوجوان ارتباط با ادمین : @Mostafa_m_p
مشاهده در ایتا
دانلود
شب مبعث یعنی شبی که فرشته بزرگ «جبرئیل» به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله در غار حرا رفت، شب آغاز یک مأموریت بزرگ و مهم بود. فرشته آمده بود تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله خبر پیامبر شدنش را از سوی خداوند اعلام کند. او از پیامبر (ص) خواست تا اولین کلمه‌های دین جدید، اسلام، را بخواند. آن کلمه‌ها، آیه‌های اولین سوره قرآن بودند: «بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید...» وقتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اولین آیه‌های قرآن را خواند، فرشته مهربان نگاهی به پیامبر (ص) کرد و گفت: «ای محمد! تو فرستاده خدایی و من جبرئیل هستم» او با این جمله، آغاز یک مأموریت مهم را به پیامبر اعلام کرد. پیامبر (ص) مأمور شده بود تا مردم را از گمراهی و بدبختی نجات دهد و به سوی سرزمین ستاره‌ها و خوشبختی راهنمایی کند. اولین سخنانی که جبرئیل از سوی خداوند برای پیامبر (ص) آورد، نشان می‌داد که انسان‌ها به یک دین و برنامه جدید که کامل ترین و آخرین دین خدا بود، دعوت شده‌اند. دینی که دانایی و پاکی از مژده‌های آن بود. دینی که از مردم می‌خواست تا از گمراهی و نادانی دست بردارند و به خواندن و یادگیری و دانایی روی بیاورند و تلاش کنند تا پاک ترین انسان‌ها شوند. این برنامه برای همه انسان‌ها بود و پیامبر (ص) مأمور شده بود تا آن پیام را به گوش همه مردم برساند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از همان کودکی به یاد خدا بود و با او صحبت می‌کرد. زمانی که چهارساله بود و در صحرا پیش دایه خود حلیمه زندگی می‌کرد، روزی از مادر خواست که همراه برادران خود، به گردش برود. حلیمه لباس‌های محمد صلی الله علیه و آله را مرتب کرد و او را آماده گردش ساخت. پیش خود فکر کرد که نکند دیوهای صحرا به او آسیب برسانند؛ به همین خاطر، مهره‌ای را با نخ به گردن پیامبر (ص) آویزان کرد تا از او محافظت کند؛ چون فکر می‌کرد آن مهره ها توانایی این کار را دارند. محمد صلی الله علیه و آله مهره را از گردن بیرون آورد و به حلیمه گفت: «نیازی به این مهره‌ها نیست؛ مادر جان! خدای من، همیشه با من است و از من مواظبت می‌کند.» خدا‌،اهل بیت‌علیهم السلام