رویدادی تکان دهندە "
🌸مردی می گوید مثل همیشە با همسرم جر و بحثمان شد و عصبانی شدم ، سرش داد زدم تا اینکە بهش گفتم: وجود تو در زندگیم هیچ معنی ندارە ، کاری کە تو برام میکنی هر خدمتکاری هم باشە میتونە واسم انجام بدە!!
همسرم با چشمهای پر از اشک نگاهی بهم انداخت و فوراً بە اتاق دیگە رفت و من هم لم دادم و بی خیال همە چیز خوابیدم ...
فردا کە بیدار شدم همسرم بدنش سرد بوود تا رسوندمش بیمارستان کار از کار گذشتە بود و جونشو از دست دادە بود ، بلە جسدشو دفن کردیم وخیلی چیز ها رو احساس نکردم 😔
درستە یە کم غمگین بودم ولی میگفتم یکی دو روز دیگە فراموشش میکنم ...!
بعد از مراسم عزا برگشتم خونە ولی احساس میکردم دلم تو یە قفس بزرگ زندانیە ، احساس میکردم دارن سینەم رو فشار میدن ، جای خالی بزرگی رو تو خونە حس میکردم ، احساس میکردم دیوارها دارن بە هم نزدیک میشن !
بعد از دو روز عزاداری هم تموم شد
فرداش دیر بیدار شدم واسە رفتن بە سر کار ، وقتی دیدم همسرم نیست تازە یادم افتاد کە دیگە اون نیست کە صبحها زود از خواب بیدارم کنە ، دیگە تا ابد واسە رفتن بە سر کار باید رو پای خودم وایسم.
با دردی ملموس و آرام اولین چیزی کە احساس کردم این بود
دیگە تلفن ها و احوالپرسی های روزانە نموند ، نیازمندیهای خونە تموم شد
اینو برام بیار
اینو میخوایم
اینم تموم شد کە کسی بگە ناهار چی میخوری واست بپزم!!
بە خودم میگفتم اون زنگ زدنها بیزار کنندە بودند ولی نە ، یادم اومد کە از روی دوست داشتن من بود ...!
کلمات لطیفش رو بە یاد دارم ولی هیچ وقت بە زیبایی باهاشون برخورد نمیکردم ، پیش دوستهام میرفتم میخواستم فراموشش کنم ولی وقتی می اومدم خونە خیلی هوا خواه دیدن خندەهاش بودم.
میوە و خوراکی می آوردم خونە منتظر بودم کسی بیاد بگە چرا فلان چیز رو نیاوردی ، یە خونەی سرد و بی حس
وقتی می اومدم دیگە از جلوی در بوی غذا نمی اومد.
اون وقتهایی کە می اومدم خونە خوشامد گویی هاش رو حرفای سرد میدونستم ولی الان تمنای یک خوشامد گوییش رو دارم ...
خونە بی روح شدە ، خاموش شبیە گورستان شدە ، دقیقە ها تو خونە مثل ساعتها شدن نمیگذرند ...
خدایا روزانە چند ساعت تنهاش میگذاشتم بدون اینکە بە احساساتش توجە کنم ، چقدر محدودش میکردم و بە خوشیهای خودم فکر میکردم و بدون توجە بە چیزی کە اون دوست داشت
چیزهایی رو می پسندیدم کە خودم دوست داشتم نە اینکە اون دوست داشتە باشە ...
بە شدت دعا میکردم و اشک میریختم کە یکدفعە همسرم دستشو رو شونە هام گذاشت وگفت پاشو نماز صبحە!😍
خدایا شکرت کە این تنها یک خواب بود تند دستهاشو گرفتم هنوز چشمهاش پر از اشک بود ، با بغض گفتم: ای بهترین زن دنیا دوستت دارم زندگی بی تو سختە ، عزیزم دیگە گریە نکن این اشکها چیە؟
گفت نفس نفس می زنی دلتنگ شدم ، نکنە چیزیت بشە ، میدونستم خواب بد دیدی ...!
آگاه باشید از گوهری کە زیر دستتونە و تقوا داشتەباشید ، همسر خوب بهترین نعمت دنیاست.
😊😊
گفت:بازهمشهیدآوردن؟
یکمشتاستخوان..
شبخوابدیددریکباتلاقه!!
دستیاوراگرفت...
گفت:کیهستی؟؟
گفت:منهمانیکمشتاستخوانم..!
به دریا رسیدن نصیب شهیدے است...
که دلبستگی نزد ساحل ندارد!
خوشا آن شهیدے ڪه هنگام رفتن...
به دل ترسے از خشم قاتل ندارد
سرش را بریدند و او زیر لب گفت...
فدای سرت! سر که قابل ندارد!
من از کربلا با تو ام حضرت عشق...
بفرما بمیرم نگو دل ندارد🍃
بفرما بمیرم بفرما بسوزم
چه آتش چه شمشیر مشکل ندارد
از شخصيت فاطمه سخن گفتن ،
بسيار دشوار است.
فاطمه، يک زن بود ، آنچنان كه اسلام میخواهد كه زن باشد .🌱
#لبیک_یا_خامنه_ای
#یابنالحسنـ
دِلـيگِرِفتہوچِشمـيبہراه
دارَممَن
نَخواهبـيتوبِمآنَم،گُناهدارَممَن:)
🌿🌺﷽🌿🌺
مومن هستیم یا مسلمان ظاهری؟؟
- بعضیها به حدی بدبخت هستند که چیزهایی را که طرف مقابل هیچ نقشی در داشتنِ آن ندارد، به رخش میکشند؛ مثل زشتی، کچلی، مریضی. اینها به طرف مقابل خود می گویند: مادرت اینطوری و پدرت آن طوری است. اینها چه ربطی به این بنده خدا دارد؟ یا می گویند چرا جهیزیه ات اینطوری بود؟ جهیزیه دختر به دختر ربطی ندارد. جهیزیه دختر را یک کس دیگری تهیه میکند و خود دختر نقشی ندارد. یا می گویند برادرت معتاد است. یا سواد پایین او را به رخش میکشند. به خاطر این نیش و کنایهها مدتها و سالها باید شخص در جهنم بماند. پس در واقع هر چیزی که نفس را فشار میدهد، یا تو به وسیله آن، به نفس کس دیگری فشار میدهی، برای خودت تولید فشار قبر و عذاب قبر میکنی.
✅ توجه کنید در کنار مؤمن، همه راحت هستند و امنیت دارند. برای همین است که میگویند مؤمن مثل عسل شیرین است. چون کسی از او فشار نمیبیند. خودش هم نمیگذارد به خودش فشار وارد شود.پس هر کسی که ظاهر مذهبی داشت مؤمن نیست، مومن را از نشانه های رفتاری و اخلاقیش بشناسید نه از ظاهرش.
#پای_درس_استاد_شجاعی