eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
972 دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
°•🕊 ۱۴ فروردین بود که شیربچه های لشکر ۲۵ کربلا‌ بار سفر بستند و به سمت سوریه حرکت کردند،هنوز هم که هنوزه برنگشتند... یاد همه شهدا گرامی باد باذکرصلواتی برمحمد و آل محمد ْ
💠آه خان طومان! تا چند سال پیش اسم سوریه برای ما معنی حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) را داشت ولی تا همیشه برای ما نام سوریه پشتمان را... دلمان را می لرزاند... وعده گاه.. نه !! می دانید یعنی چه؟؟!! جغرافیای دلمان گسترده ترشد خان طومان دیگر یعنی منطقه ای از مازندران .. سند حرف هایمان؛ قباله ی مالکیت مان، خون سرخ شهیدان حاج عبدالرحیم هاست سالخورده و کابلی هاست قنبری و بلباسی و جمشیدی هاست اسدی ؛ حاجی زاده، رادمهر؛ عابدینی و کمالی و عشریه هاست مشتاقی؛ طاهر و بواس هاست و.. 🌷آه خان طومان! کوچکِ من؛ باغت آباد! که گلهای زیبای باغمان پرپرشده.. اما بویِ عطرگلِ محمدی، بوی تربت حسینِ زینبت آراممان می کند.. هدیه به ارواح طیبه شهدای خان طومان ْ ‌
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشتیاقی‌کہ‌بہ‌دیدارتـو‌ دارد‌ دل‌ من دل‌من‌داند‌ ومن‌ دانم‌ ودل‌ داندو‌من..(:💔
❤️یا الله یا کریم❤️ امشب و فردا شب و شام دگر... میزنم دائم صدایت یا مجیر یا بسوزان در همین دنیا مرا یا ببخش و دست این "عاصی" بگیر رحم کن بر بنده ناچیز خود بنده ای که گشته در دنیا اسیر تو خبر داری از اعمال بدم... تو کریمی و رحیمی و خبیر کرده عصیان تو خوارم ای خدا کن ترحم بر من زار فقیر تا ببخشی میزنم امشب صدا یا مجیر یا مجیر یا مجیر از لباس آتشین کن خارجم بر تنم پوشان لباسی از حریر من غلام شاه عطشانم حسین(ع) اشک ریزم از غم طفل صغیر هر کسی دارد امیری در جهان هست علی(ع) بر من امام و هم امیر 😭😭😭😔😔😔 ✅ از امشب به مدت سه شب شبهای ۱۳ ۱۴ ۱۵ ماه مبارک رمضان دعای فراموش نشود بسیار التماس 🌹
🔺هشت شگفت انگیز در بینظیرترین عملیات هوایی تاریخ! 🔹۱۵ فروردین سالروز عملیات حمله به اچ ۳(الولید) گرامی‌باد
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_بیستم پدرم از یزد راه افتاد سمت روستایمان اسلامیه . وس
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 برایم جالب بود ، حتی حواسش به کفش های دم در هم بود😐 چندین مرتبه ذکر خیر پدرم را کشید وسط برای اینکه صادقانه سیر تا پیاز زندگی اش را برای او گفته بود . یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه .. پرسید :«نظرتون چیه ؟» گفتم :«همون که حضرت آقا میگن !» بال در آورد قهقهه زد :« یعنی چهارده تا سکه !» از زیر چادر سرم را تکان دادم که یعنی بله !☺️ می خواست دلیلم را بداند ‌. گفتم :« مهریه خوشبختی نمیاره!» حدیث هم برایش خواندم :«بهترین زنان امت زنی است که مهریه او از دیگران کمتر باشد !» این دفعه من منبر رفته بودم 😉 دلش نمی آمد صحبتمان تموم شود حس می کردم زور می زند سر بحث جدیدی را باز کند سه تا نامه جدید نوشته بود برایم 😅 گرفت جلویم و گفت :«راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه !» از ته دلم ذوق کردم 😍 نمی دانم اوهم از چهره ام فهمید یا نه ، چون دنبال این طور آدمی می گشتم حس می کردم حرف دیگری هم دارد ، انگار مزه مزه می کرد ... گفت :«دنبال پایه می گشتم ، باید پایه م باشید نه ترمز! زن اگر حسینی باشه ، شوهرش زهیر می شه !»☺️ بعد هم نقلی قولی از شهید سید مجتبی علمدار به میان آورد : «هرکس رو که دوست داری ، باید براش ارزوی شهادت کنی! @tarigh3
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود . از وسط برنامه ها می رفت و می آمد . قرار شد بعد از ایام البیض برویم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه عقد کنیم 🙃 رفته بود پیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبه عقد . ایشان گفتند بودند :«بهتره برید امامزاده جعفر (ع)یزد» خانواده ها به این تصمیم رسیده بودند که دوتا مراسم مفصل در سالن بگیرند : یکی یزد، یکی هم تهران . مخالفت کرد ، گفت :« باید یکی و ساده بگیریم!»😑 اصلا راضی نشد ، من را انداخت جلو که بزرگ تر ها را راضی کنم . چون من هم با او موافق بودم . زور خودم را زدم تا آخر به خواسته اش رسید 😁 شب تا صبح خوابم نبرد . دور حیاط راه می رفتم. تمام صحنه ها مثل فیلم در ذهنم رد می شد ... همه آن منت کشی هایش 😅 از آقای قرائتی شنیده بودم :«۵۰ درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰ درصدش توسل❤️ نمیشه به تحقیق امید داشت ، ولی می توان به توسل دل بست! » بین خوف و رجا گیر افتاده بودم . با اینکه به دلم نشسته بود ، باز دلهره داشتم ... متوسل شدم . زنگ زدم به حرم امام رضا (ع) . همان که خیرم کرده بود برایش 😢 @tarigh3
🍃مونس تنهایی ام تا تو نیامده‌ای، باید فکری به حال خودم کنم. من «خود»م را بیشتر از تو و آنچه تو به خاطرش ظهور خواهی کرد دوست دارم. اگر بیایی و من در همین حال باشم، تا جایی با تو همراه خواهم شد که تو با من همراه باشی. اگر خواستۀ من اصل باشد و خواستۀ تو فرع، تردید ندارم که در همان اولین روزهای آمدنت راهم از تو جدا خواهد شد. اگر از ته دل دعا نمی‌کنم که بیایی، نه از آن روست که آمدنت را دوست ندارم، من از خودم می‌ترسم. می‌ترسم که روز آمدنت، روز سقوط من باشد. حق بده بیچاره‌ای مثل من، دل دعا کردن برای آمدنت را نداشته باشد. مرا تنها نکن که تنهایی از عهدۀ «خود»م بر نمی‌آیم. شبت بخیر مونس تنهایی‌ام! 🌙✨✨
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دعاهاےسَحـرگویندمۍدارداثـر،آرے اثرمۍدارداماڪۍشبِ‌عاشق‌سَحردارد..!؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌