┅⊰༻▫️💠
خیلیها فکر میکنند روزهی ماه مبارک رمضان، صرفاً یک "حال" خوش معنوی ایجاد میکند و میرود؛ "حال" هم که پایدار نیست. در حالی که قرآن کریم، "تقوا" را اثر روزه اعلام فرموده.
روزه بر ما واجب شده است تا به "تقوا" برسیم. تقوا، یک خوبی سطحی و گذرا نیست.
تقوا به ملکهای گفته میشود که از خداباوری عمیق نشأت میگیرد و به آسانی مانع گناه کردن فرد متقی میشود.
یکی از خوبیها هم نیست، بلکه برآیند همهی خوبیها و فضائل است.
📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص ۱۱۴
«اللَّهُمَ أَغْنِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ
خدایا منو با حلالت، از حرامت بی نیاز کن !
اونی که چشمش فقط به خدا باشه، خدا بیشتر از آرزوهایش بهش می بخشه...!!
📚حکایت راحت ترین راه بهلول برای کوه نوردی
شخص تنبلی نزد بهلول آمده و پرسید :
میخواهم از کوهی بلند بالا روم می تواني نزدیکترین را ه رابه من نشان دهی؟
بهلول جواب داد: نزدیکترین و آسانترین راه : نرفتن بالای کوه است
حکایت زندگی از نگاه بهلول
شخصی از بهلول پرسید:
میتوانی بگویی زندگی آدمیان مانند چیست ؟
بهلول جواب داد : زندگی مردم مانند نردبان دو طرفه است که از یک طرفش سن انها بالا میرود و از طرف دیگر زندگی آن ها پائین میآید
2790244.mp3
11.67M
🌼🌿
#مولودی شاد و زیبا
حاج محمود کریمی
ستارهبارونه ، آقام اومده
تو این کرمخونه ، آقام اومده
لبام غزلخونه ، آقام اومده
دلم چراغونه ، آقام اومده
آینهبندونه، آقام اومده
اول پدر به حضرت حیدر تو گفتهای
پیشاز همه بهفاطمه مادر تو گفتهای...
جانم حسن💚
#تلنگرانه
میگفت:
همیشہ عکس یہ شھید تو اتاقتون داشتہ باشید
پرسیدیم:چرا..؟!
گفت:اینا چشماشون معجزه میکنه
هروقت خواستید گنـاھ کنید فقط کافیه
یہ نگاهتون بھشون بخوره.
بنده ها فراموش کارن . . .
یادشون میرھ یکی اون بالا هست که همہ چیزو میبینه؛
ولے این شھدا انگار انعکاس نگاه خداهستند
انگار بانگاهشون بھت میگن:
ما نرفتیم کہ تو با گناهات ظھورو عقب بندازی
ما نرفتیم که تو یادت بره خدایۍ هست
میگۍ جوونم؛خب منم جوون بودم شھید شدم..
بھتر نیست یہ بھونہ بھتر بیاری؟
خیلۍ جاها جلوتونو مۍگیرند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تیکه سنگین آقای دانشمند خطاب به عبدالحمید و مسیح علینژاد
▪️شما لطفا خفه شید !
مخاطب خاص_۲۰۲۳_۰۳_۱۶_۲۰_۵۱_۴۶_۶۷۷.mp3
2.33M
#حجتاشرفزاده
مخاطبِخاص..
خود خودتی
امید روزهای حساس....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری که سه ماه تمرین مداومِ گروه سرود را خراب کرد و موقع اجرا در مراسم اصلی، آبروی مربیشان را برد!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع)
💐ماه اومد شاه اومد
💐تبسم شهر الله اومد
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👏 #سرود
👌فوق زیبا
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء پانزدهم قرآن کریم:
یادمون باشه
مال و اولاد قشنگی دنیا هستن. مؤمن باید زیرک باشه؛ زرق و برق و قشنگی دنیا رو تبدیل کنه به باقیات صالحات که موندنیه و ارزشمند.
🌼 سوره کهف، آیه ۴۶
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء پانزدهم قرآن کریم:
یادمون باشه
اگه میخوایم به اون مقامات ویژه پیش خدا برسیم، یه راه داره که اونم از سحر و مناجات شبانه میگذره.
🌼 سوره اسراء، آیه ۷۹
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء پانزدهم قرآن کریم:
یادمون باشه
سفت و سخت دنبال دوستی و همصحبتی با آدمای باتقوا باشیم؛ وگرنه مصاحبت با دنیاپرستها ما رو از خدا غافل میکنه.
🌼 سوره کهف، آیه ۲۸
°•🌱
بياييد مانند آنهایی نباشيد كه امام حسن (ع) را تنها گذاشتند ما همه بايد پيرو راه شهدا باشيم.
🌺شهید لطف علی افشاری
.
°•🌱
#نهج_البلاغه
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
💠فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا
«از دست رفتن حاجت بهتر از آن است كه آن را از نااهل طلب كنى
📖 حکمت ۶۶
.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_بیست_و_پنجم مدام زیر لب می گفت :« شکر که جور شد ، شکر
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیست_و_ششم
اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بلهبگی!» 😂
حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو رو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !»😅
آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی
آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم 😍
فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش
آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت.
همسر شهید بود ، شهید موحدین
روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم .
محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه 😐
قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید...
جالب اینکه آن درس را پاس کرد
قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!»
گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!»
پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!»😁
آمد
گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم .
دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» 🙃
رفت بعداز امتحان ، زود برگشت.
تولدش روز بعد از عقدمان بود💞
هدیه خریده بودم : پیراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد ...
بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟😂
وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!»
خندیدم که «دوست داشتم!»
نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !»😊
یکی پیس از ادکلن را زد کف دستش ، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه .. مهم اینه که خوشبو باشه!»
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_بیست_و_ششم اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نب
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیستوهفتم
برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد .
آخر سر خندید که «بهتر نبود خشکه حساب میکردی می دادم هیئت ؟»🙃
سرجلسه امتحان ، بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند .
صبرشان نبود بیاییم بیرون تا ببینند با چه کسی ازدواج کرده ام ....
جیغی کشیدند ، شبیه همان جیغ خودم وقتی که خانم ابویی گفت :« محمد خانی آمده خواستگاری ات!»
گفتند :«مارو دست انداختی ؟»
هرچه قسم و آیه خوردم ، باورشان نشد . 😁
به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه .
پشت سرم آمدند که ببینند راست می گویم یا شوخی میکنم 😂
نزدیک در دانشگاه گفتم :« ایناها! باور کردین؟اون جا منتظرمه!»
گفتند :« نه !تا سوار موتورش نشی ، باور نمیکنیم!»
وقتی نشستم پشت موتورش پرسید :
« این همه لشکر کشی برای چیه؟»🤔
همین طوری که به چشم های بابا قوری بچه ها می خندیدم ، گفتم :«اومدن ببینن واقعا تو شوهرمی یا نه!»😂
البته آن موتور تریل معروفش را نداشت .
کلا آن موتور وقف هیئت بود . عاشق موتور سواری بودم ، ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور
خانم های هیئت یادم دادند😅
راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم . فقط چند بار با اصرار ، دایی ام مجبور شدم بشینم ترک موتور ، همین ...
باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیر زمینی که باور نمی کردی خانه دانشجویی باشد ، بیشتر به حسینه ای نقلی شبیه بود ..
ولی از حق نگذریم ، خیلی کثیف بود
آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از درو دیوارش لکه و چرک می بارید..
تازه می گفت :«به خاطر تو اینجا رو تمیز کرده م!»😐
گوشه یکی از اتاق ها ، یک عالمه جوراب تلنبار شده بود...
معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است ، فکر کنم اشتراکی میپوشیدند
اتاق ها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا .
از این کارش خوشم می آمد ☺️
بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی ، خیلی پایین کرد .
خیلی از کارت ها را دیدیم . پسندش نمی شد ..
نهایتا رسید به یک جمله از حضرت آقا با دستخط خودشان...🍃
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_بیستوهفتم برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد . آخر سر
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیستوهشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
همسری شما جوانان عزیزم را که پیوند دل ها و جسم ها و سرنوشت هاست ، صمیمانه به همه شما فرزندان عزیزم تبریک می گویم .
سید علی خامنه ای
دستخط را دانلود کرد و ریخت روی گوشی ❤️
انتخابمان برای مغازه دار جالب بود .
گفت :« من به رهبر ارادت دارم ، ولی تا به حال ندیدم کسی خط ایشون رو داخل کارت عروسی ش چاپ کنه!»☺️
از طرفی هم پافشاری می کرد که از متن های حاضر ، یکی را انتخاب کنیم .
اما محمد حسین در این کارها سر رشته داشت، به طرف قبولاند که می شود در فتوشاپ ، این کارت را با این مشخصات ، طراحی و چاپ کرد .
قضاوت دیگران هم درباره کارت متفاوت بود .
بعضی ها می گفتند قشنگ است ، بعضی ها هم خوششان نیامد .☺️
نمی دانم کسی بعد از ما از این نوع کارت استفاده کرد یا نه ، ولی بابش باز شد تا چند نفر از بچه های فامیل عقدشان را داخل امام زاده برگزار کنند😁
از همان اول با اسباب و اثاثیه زیاد موافق نبود .
می گفت :«این همه تیر و تخته به چه کارمون میاد؟
از هر دردی سخنی گفتم و چند تا منبر رفتم برایش تا راضی اش کنم.
موقع خرید حلقه پایش را کرده بود در یک کفش که بجایش انگشتر عقیق بخریم. باز باید میز مذاکره تشکیل میدادیم و آقا را قانع می کردیم😬
بهش گفتم:« انگشتر عقیق باشه برای بعد الان باید حلقه بخریم»
حلقه را خرید، ولی اولین بار که رفتیم مشهد ، انگشتر عقیقی انتخاب کرد و دادیم همانجا برایش ساختند.
کاری به رسم و رسوم نداشت هرچه دلش میگفت همان راه را میرفت😊
از حرکات و سکنات خانوادهاش کاملا مشخص بود هنوز در حیرت اند که آیا این همان محمد حسینی است که هزار رقم شرط و شروط داشت؟
روزی موقع خریدن جهیزیه ،خانم فروشنده به عکس صفحه گوشیم اشاره کردند و پرسید این عکس کدوم شهیده خندیدم که این هنوز شهید نشده و شوهرمه😂
کمکم با رفت و آمد و بگو و بخند هایش توجه همه را جلب کرد.
آدم یخی نبود سریع با همه گرم میگرفت و سر رفاقت باز میکرد.
با مادربزرگم هم اخت شد و برو و بیا پیدا کرد.
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا کنید نمیرید؛ شهادت را از خدا بخوایید...
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
ازشما همسنگران گرامی
التماس دعای ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که دنیا منو از زندگی محروم می کنه ..
به زیر لب میگم حسین زود منو آروم می کنه..
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
هیچکس مثلِ حسن فکر غمِ ماها نیست
دست و دلبـازتر از او بہ همہ دنیا نیست..
امام حسن جان
امروزمیخوام
یکم خاص تر
دست به دامان
کرمتون بشیم 💚
میشه دلای بلاتکلیف ی جواب حال خوب کن بگیرن یا حداقل دلشون اروم باشه💓✅
میشه اون قرضه که باید پرداخت بشه ولی باوجود همه تلاشها تهه حساب خالیه ی جوری داده بشه 😍✅
میشه که اون خانومو اقای چشم انتظار خبر پدر مادر شدنشونو بشنون 👨👩👧👧✅
میشه اون دختر پسری ک مدتهاست منتظر ی همدمه یکی ک همه جوره هم کُفِش باشه رو دستشونو بزارین تو دست هم 💍✅
میشه اونی ک از کار بیکار شده شرمنده زنو بچش نشه ؟ 🙃✅
میشه اونایی ک دارن درد بیماری میکشن دوباره رنگ سلامتیو ببینن 🩹✅
میشه اون خبر خوشه اون حال خوبه رو هممون ببینیم ؟؟؟ 🥲✅
خلاصه بگم میشه بهمون عیدی حل دغدغه فکری الانمونو بدین 😢🙏
#یاامام_حسن ع💚
🍃مهربان مظلوم
باور داشته باشیم یا نه؛ حقیقت را نمیشود کتمان کرد. ما لحظه لحظه داریم چوب غفلتمان از تو را میخوریم. این چوبها کی بناست ما را از خواب غفلت بیدار کند، معلوم نیست. چرا این قدر جانسخت شدهایم؟ ما را ببخش برای این همه جانسختی!
شبت بخیر مهربان مظلوم!🌙💫
میشود خورشید ما پیدا، خیلی دور نیست 🌤
میرسد آقای ما از راه، خیلی دور نیست . .🤍
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله_فی_ارضه🪴