eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
رمضان رفت و تو در خوابُ محرم در پیش ‌، ترسِ‌من کرب و‌بلاییست که امضا نشود 💔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کربلا بده. . 💔 بعضۍ‌وقتا‌ نہ‌مداحۍآرومت‌میڪنہ‌ نہ‌روضـہ ... ؛ نہ‌عڪس‌ِڪربلا بعضۍوقتا‌یہ"حرم"ڪم‌دارۍ ! ‌-باید‌برۍضریحشوبغل‌ڪنی‌تا‌آروم‌شۍ😭💔
ـــــ ـ کجاست صاحب دلهای گرد و خاکی‌مان؟!🍂°.
خدایا حلال مون کن اگر مهمون های خوبی نبودیم (: ان شاءالله برای تک تک مون بهترینا رقم خورده باشه شب قدر همون های ک خودت میدونی با صلاح خودت یکی شه آمین خدای مهربون ما...♥️🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••❈❂🌼🍃 از جزء سی‌ام قرآن کریم: یادمون باشه جامعه زمانى اصلاح می‌شه كه همه‌ی مردم برای امر به معروف و نهى از منكر مشاركت داشته باشن. هم توصیه کنن و هم توصیه بپذيرن. 🌼 سوره عصر، آیه ۳
•••❈❂🌼🍃 از جزء سی‌ام قرآن کریم: یادمون باشه دنيا بد نيست، چیزی که خدا دوست نداره، اینه که دنیا رو به آخرت ترجیح بدیم. 🌼 سوره اعلی، آیه ۱۶
•••❈❂🌼🍃 از جزء سی‌ام قرآن کریم: یادمون باشه هر تلاش و زحمتی، توی قیامت مفید نیست. اعمالی که با عجب و غرور و منت و گناه و شرك و... آلوده شده باشن، از بین می‌رن و به قیامت نمی‌رسن. 🌼 سوره غاشیه، آیه ۳-۴
•••❈❂🌼🍃 از جزء سی‌ام قرآن کریم: یادمون باشه بدترین نوع کبر و غرور، غرور و غفلت ما از لطف و کرم خداست. 🌼 سوره انفطار، آیه ۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟🍃🌟🍃🌟🍃 ┊    ┊     ┊     ┊ ┊    ┊     ┊     ✨ ┊    ┊     🌙 ┊    ✨ 🌙 عید بندگی و اطاعت، عید عشق و عبودیت و تقرّب، بر مهمانان ضیافت حضرت حق فرخنده باد! 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به هلال شوال سلام به فرصت دوباره‌ی بندگی! سلام به عید زیبای فطر سلام به فطرت‌های پاک شده از غبار. سلام به
🔴دنیا تلاش کرد ۱۴۰۱ سال آخر جمهوری اسلامی باشه و حالا تو ۱۴۰۲ مردم ایران عید فطر و پشت سر آقا جشن میگیرن❤️ .
♥️فردا در دلم خواهم گفت: تا چشم کار می کند جای تو خالیست😢 و یاد اون نوشته ات جانم را میسوزاند که: مردم پر افتخار وسربلند ایران جان من هزاران بار فدای شما امضا قاسم سلیمانی...♥️💔 .
🌙 عید سعید فطر و حلول ماه شوال بر همه شما همسنگران کانال طریق الشهدا....مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃طاعات و عبادات قبول درگاه حق🍃 🌸 عید فطر، عیدبندگی برهمه مبارک التماس دعا🙏🌸
💥رفقا عید فطرتون خیلی خیلی مبارڪ💕 ✨اِن شالله که تو این سی روز بازگشت به کارخونه شده باشین😉 و با یه جسم و روح سالم و پاک برین‌برای‌ادامه‌ی زندگی😍
چندساعت دیگه شیاطین از زنجیر ازاد میشن 💔😐😂
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه‌_و_چهارم می گفت:((افغانستانیا شیعه واقعی هستن!))
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 می گفت:((اونجا اگه اخلاص داشته باشی،کار یه دفعه انجام می شه!)) پرسیدم:((چطور مگه؟)) گفت:((اون طرف یه عالمه آدم بودن و ما این طرف ده نفرهم نبودیم ، ولی خدا و امام زمان درست کردن که قصه جمع شد!)) بعدنوشت:((خیلی سخته اون لحظات! وقتی طرف می خواهد شهید بشه ، خدا ازش می پرسه ببرمت یا نبرمت؟ کنده می شی از دنیا؟ اون وقته که مثه فیلم تمام لحظات شیرین زندگی جلوی چشمات رد می شه!))😔 متوجه منظورش نمی شدم. می گفتم:((وقتی از زن وبچه ت بگذری وجونت رو بگیری کف دستت که دیگه حله!)) ماه رمضان پارسال ، تلویزیون فیلمی را از جنگ های۳۳روزه لبنان پخش می کرد. در اشپز خانه دستم بند بود که صدا زد:((بیا بیا باهات کار دارم!)) گفتم:((چی کارداری؟)) گفت:((اینکه میگم کنده شدن رو درک نمی کنی ، اینجا معلومه!)) سکانسی بود که یک رزمنده لبنانی می خواست برود برای عملیات استشهادی شلیک کند . اطرافش را اسرائیلی ها گرفته بودند. خانمش باردار بود و آن لحظات می آمد جلوی چشمش. وقتی می خواست ضامن را بکشد ، دستش می لرزید..!💔 تازه بعداز آن ، ماموریت رفتنش برایم ترسناک شده بود. ولی باز باخودم می گفتم: ((اگه رفتنی باشه می ره ، اگه هم موندنی باشه می مونه!)) به تحلیل اقای پناهیان هم رجوع می کردم که((تا پیمونه ت پرنشه ، تو را نمی برن!)) این جمله افکارم را راحت می کرد. شنیده بودم جهاد باعث مرگ نمی شود و باید پیمانه عمرت پر شود . اگر زمانش برسد ، هرکجا باشی تمام می شود. اولین بار که رفته بود خط مقدم ، روی پایش بند نبود.. می گفت:((من رو هم بازی دادن)) ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tatigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_پنجم می گفت:((اونجا اگه اخلاص داشته باشی،کار یه
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 وقتی لاغرمی شد ، مادرم ناراحت می شد .. ولی می دیدیم خودش از اینکه لاغر شده بیشترخوشحال است😂 می گفت:((بهترمی تونم تحرک داشته باشم وکارام رو انجام بدم‌!)) مادرم حرص می خورد .. به زور دوسه برابر به خوردش می داد😐 غذاهای سفارشی و مقوی برایش می پخت: آبگوشت ، ماهیچه و آش گندم .. اگرمی گفت:((نمی تونم بخورم)) ، مادرم از کوره در می رفت که: ((یعنی چی؟)) باید غذا بخوری تا جون داشته باشی!)) همه عالم و آدم از عشق وعلاقه اش به کله پاچه خبر داشتند. مادرم که جای خود .. تادوباره نوبت ماموریتش برسد ، چند دفعه کله پاچه برایش بار می گذاشت پدرم می خندید که((کاش این بنده خدا همیشه اینجا بود تاما هم به نوایی می رسیدیم!))😂 پدرم بهش می گفت:((شما که هستی مرجان می گه ، می خنده و غذا می خوره ، ولی وای به روزایی که نیستی! خیلی بداخلاق می شه ، به زمین وزمون گیر می ده‌.. اگه من یا مادرش چیزی بگیم ، سریع به گوشه قباش برمی خوره .. مارو کلافه می کنه... ولی شما اگه از شب تا صبح هم بهش تیکه بندازی ، جواب می ده و می خنده!)) به پدرم حق می دادم.. زور می زدم با هیئت رفتن و پیاده روی و زیارت ، سرگرم شوم.. اما این ها فقط تسکینم می داد ، دلتنگی ام را از بین نمی برد ..😣 گاهی هم با گوشی ، خودم راسرگرم می کردم. وقتی سوریه بود ، هرچیزی را که می دیدم به یادش می افتادم . حتی اگر منزل کسی دعوت بودم یا سرسفره ، اگرغذایی بود که دوست نداشت یا برعکس ، غذایی که خیلی دوست داشت به یادش می افتادم❤️ ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_ششم وقتی لاغرمی شد ، مادرم ناراحت می شد .. ولی
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 درمجالسی که می رفتیم و او نبود ، باز دلتنگی خودش را داشت..💔 به هرحال وقتی انسان طعم چیزی را چشیده وحلاوت ان را حس کرده باشد ، درنبودش خیلی بهش سخت می گذرد.. در زمان مرخصی اش ، می خواست جور نبودش را بکشد. سفره می انداخت ، غذامی اورد ، جمع می کرد ، ظرف می شست ، نمی گذاشت دست به سیاهو سفید بزنم... می نشست یکی یکی لباس ها را اتو می زد. مهارت خاصی دراین کار داشت و اتوکشی هیچ کس را قبول نداشت😐 همان دوران عقد یکی دو بار که دید چندبار گوشه دستم را سوزاندم ، گفت: ((اگه تو اتو نکنی بهتره!))😅 مدتی که تهران بود ، جوری برنامه ریزی می کرد که برویم دیدن خانواده یکی از همرزمانش. از بین دوستاش فقط با یکی رفیق گرمابه وگلستان بودند و رفت امد داشتیم.. می شد بعضی شب ها همان جا می خوابیدیم و وقتی هم هر دونبودند ، بازماخانم ها باهم بودیم😁 راضی نمی شدم دوباره مادر شوم .. می گفتم:((فکرشم نکن! عمرا اگه زیربار بچه و بارداری برم!)) خیلی روضه خواند . میگفت : ((الان تکلیفه آقا گفتن بچه بیارید)) ومی خواست با زیاد شدن نسل شیعه متقاعدم کند! بهش گفتم:((اگه خیلی دلت بچه می خواد ، می تونی دوباره ازدواج کنی!)) کارد بهش می زدی ، خونش درنمی‌آمد . می گفت:((چندسال سختی کشیدم که آخر از یکی دیگه بچه داشته باشم؟!)) به هرچیزی دست زد که نظرم راجلب کند ، امافایده نداشت! نه اوضاع و احوال جسمی ام مناسب بود ، نه از نظر روحی امادگی اش را داشتم. سر امیر محمد پیر شدم😣 ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tarigh3