🌸امام صادق علیهالسلام میگه اگه بدونی خدا چقدر دوست داره روح تو بدنت نمیمونه و قلبت ایست میکنه 🌸
🌱ازطرفمنبہجوانانبگویید
چشمِشهیدانوتبلورِخونشان
بہشمادوختہشدهاست...
بہپاخیزیداسلاموخودرادریابید
نظیرانقلابِاسلامیما
درهیچکجاپیدانمیشود!
#شهیدهمٺ🌹
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
وقتی از همه ناامید شدی او را بخوان، اجابت میکند!✨🌱
#خداجونم♥
🍂 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
👈 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که #باختیم!»
📚 کتاب خداحافظ سالار، ص ۲۶۰
زندگی نامه شهید حسین همدانی
#روزتونمنوربهنورشهدا🌿
°•🌱
یکی از بچهها مزاحم نوامیس مردم میشد. به سید میلاد ماجرا را شرح دادم. گفت تو کارت نباشه وایسا کنار. من گفتم الآن است که بزند توی گوش آن پسر، ولی با صحنه عجیبی مواجه شدم! سید طوری با این نوجوان صحبت کرد که من جا خوردم. روز بعد گفتم: سید چی شد؟ من گفتم الآن طرف رو چنان میزنی که دیگه نتونه بلند شه. خندید و گفت: یه جور دیگه زدمش!! راست میگفت. چنان زده بود که من از فردا آن جوان را در مسجد میدیدم. بله. سید میلاد، شیطان درون آن نوجوان را زده بود. سید برای آن شخص وقت گذاشت. آن پسر را در طی یک ماه چنان تغییر داد که من کم آوردم! آن سال همان پسر را با خودش برد و خادمالشهدا کرد.
شهید مدافع حرم
#سیدمیلاد_مصطفوی
.
#زنگ_خاطره سال1399
ماجرای ترسناک عمل جراحی در اردوگاه عنبر(نزدیک موصل عراق)
یک آزاده دفاع مقدس به ذکر خاطرهای در اردوگاه بعثیها پرداخت و از نحوه معالجه جانبازی یاد کرد که بر اثر قطع شدن پا، کِرمها دورتادور محل جراحت پر شده بودند.در چهلمین سالگرد دفاع مقدس، سراغ بخشی از خاطرات رزمندگان رفتهایم تا با انتشار آن یاد و نام آنها را گرامی بداریم و بتوانیم بخشی از سختیها و مشکلات این عزیزان را برای نسل آینده نقل کنیم.
در اردوگاه عنبر یکی از آسایشگاهها را به عنوان بهداری در نظر گرفته بودند اما زمان عملیات والفجر مقدماتی به دلیل کثرت مجروحین چند آسایشگاه را برای درمانگاه اختصاص دادند؛ با این وجود مجروحین زیاد و جا کم بود. برای همین مجروحین را چند روزی در درمانگاه نگه میداشتند و بعد به آسایشگاه منتقل میکردند مگر افرادی که مجروحیتشان عمیق باشد.
با توجه به مجروحیتی که داشتم مدت زیادتری در درمانگاه ماندم یک روز غروب مجروحی آوردند که پایش قطع شده بود. من وقتی او را دیدم فکر کردم قسمت قطع شده ی پایش کره مالیدهاند خوب توجه کردم دیدم کره نیست اما چیزی مانند کاموای بافتنی کرم رنگ است. جلوتر رفتم متوجه شدم اینها کِرم بودند. دکتر مجید جلالوند آمد و طبق معمول کمی با او خوش و بش کرد و دلگرمی به او داد. بعد پرسید اسمت چیست؟ ایشان جواب داد: حیدر بساوند، اهل مهران.
دکتر فورا به بچههایی که در بهداری کار میکردند گفت: ظرف بیاورید. اونا رفتند یک غصعه (ظرف غذا) آوردند کرمها راه افتاده بودند، دکتر کرمها را با دست توی غصعه میریخت و آنقدر این کار را کرد تا قسمت قطع شده پا کمکم پیدا شد؛ ظرف غصعه پر شده بود از کرم. با نوک قاشقی پایش را تراشیدند تا به خون رسیدند، یکی از آن بچهها بعد از دقایقی حالش به هم خورد.
حیدر از هوش میرفت و دوباره بهوش میآمد وقتی بهوش میآمد صداش از شدت درد بلند میشد و داد میزد. بچهها یک حوله توی دهنش گذاشته بودند که فریادش بالاتر نرود که مبادا بعثیها بشنوند. بالاخره وقتی خونها رو پاک کردند استخوانهای نوک پاش پیدا شد. دکتر گفت «بچهها دعا کنید میخوام حیدر را عمل کنم. بچهها دست به دعا شدند چه دعایی بود آن شب چه عظمالبلایی میخواندند همه از خلوص دل دعا میکردند». دکتر جلو آمد یک تیغ ژیلت و یک انبردست در دست داشت تنها ابزار عمل دکتر اینا بودند نه داروی بیهوشی نه مواد ضد عفونی.
دکتر دوباره رو به بچهها کرد و یواش گفت بچهها دعا کنید حیدر شهید نشه ما تازه متوجه شدیم دکتر مجید انبردست داره گویا وقتی یکبار او را بیرون میبرند از یک آیفا 1، یک انبردست روغنی بر میدارد. با انبر دست تکه تکه از استخوانها را میچید صدای شکستن استخوانها میآمد حیدر از شدت درد بیهوش شده بود آنقدر از استخوانها چید تا استخوانهای عفونتدار و سیا شده به انتها رسیدند بعد با تیغ، تیزیهای سر استخوانها را تراشید وقتی تمام شد دو طرف پوست پا را گرفت و کشید تا به هم رسیدند سپس با سوزن معمولی و نخ قرقره پوست را دوخت بعد دستش رو بلند کرد و «گفت خدایا ما اینقدر تونستیم».واقعا بچه ها اون شب عنایت خدا را به چشم دیدند حیدر بزودی خوب شد و حتی از ما زودتر به آسایشگاه رفت.
راوی:#شهیدزنده(آزاده علی بخشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید حاج قاسم سلیمانی: دختر عزیزم! من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند. آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
🔹لحظاتی از دیدار شهید سلیمانی با دختران شهدای مدافع حرم
🌸روز دختر و ولادت حضرت معصومه(س) مبارک باد
👈ﺍﺭﺯﺵ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺒﺎﺩﺕ بر می گزیند.
👈ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻻﯾﻖ ﺩﯾﺪﻥ ﺣﺘﯽ ﻣﭻ ﺩﺳﺘﺶ ﻧﮑﺮﺩ.
👈 ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺶ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ( ﺹ) ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ،
👌 ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﯾﮏ ﺟﻬﺎﻥ ، ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩٔ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻭﺳﺖ.
🌹 " ﺍﻧﺎ ﺍﻋﻄﯿﻨﺎﮎ ﺍﻟﮑﻮﺛﺮ "
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﯼ ﺍﻟﻬﯽ ،
👈یک ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ 👉
💐ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ خواهرم،
ﻓﺎﻃﻤﯽ ﺯﯾﺴﺘﻦ،
لیاقت می خواهد 💐
#روز_دختر
#حجاب
#میلاد_حضرت_معصومه
دختر که باشـے مھربونیت دست خودت نیست،
با کسایی خوب میشی که چندان باهات خوب
نبودن دل رحم میشی حتی در مقابل کسایی که
چندان رحمی به تو نداشتند . دختر که باشی زود
میرنجی زود میبخشی زود گریه میکنی زود
میخندی تو مامور احساس روی زمین هستی :)🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر براخواهر گل فرستاده🌺
دخترا،خواهرا روزتون مبارک
همیشه قدمهای انسانهای مهربان، گل ریزان است،🌸
به هر کجا میروند،
همه را لبریز از آرامش میکنند…🌷
اثر قدمهایشان، نقش زیبای محبت است،
نقشی که هیچ نیرویی، نمیتواند آن را محو کند…🍃
گذشته ی هر فرد کتابی است که
خودِ او سطر سطرش را از حفظ است،
اما دیگران فقط عنوانش را میبینند.
پس غیر منصفانه زندگی مردم
را به قضاوت نگیرید.
🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی رحمتت را شاملم کن
سراپا عیب ونقصم؛کاملم کن
کمال آدمیت حق
نخستین منزل کوی تو تقواست
الهی ساکن این منزلم کن
#آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام تبریک حاج مهدی رسولی
به مناسبت میلاد حضرت معصومه
و روز دختر
حاج مهدی رسولی
#روز_دختر
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
#میلاد_حضرت_معصومه سلام الله علیها
+ یا ایُها الذینَ آمَنو
• جانم..؟!
+ هروقت ندونستید کجا برید به سمت من بیایید...
#الهیوسیدیومولای
شب به شب در میزنم،
چون در زدن مال من است
دست سائل ها فقط
تا حلقۀ در میرسد...
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
شبتون حسینی 🌙♥️
آغوشتمترےچندارباب؟
بےپناهودلشکستہوآواره
زیادداریم(:
حسینجااااانم ♥️
🍂مدهوشم از این عطر پراکندۀ سیب
این است همان رایحۀ روح فریب...
🍂گفتم: که شبِ فراق، طولانی شد
گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»...
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤