eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشه قسمت ۲۴ حمید کت قهوه ای روشن با شلوار قهوه ای تیره و لباسی که خر
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸 🌸 قسمت 25 با عمه و مادرم روبوسی کردیم برای زیر لفظی یک النگو خریده بودند که آن هم کوچک درآمد قرار شد ببرند عوض کنند دستبند بخرند.یک چمدان پر از وسیله هم آورده بودند قرآن ،چادر نماز، اسپند، مسواک به همراه یک ادکلن خیلی خوشبو که همه را حمید با سلیقه خودش انتخاب کرده بود. وقتی داشتیم از محضر بیرون می آمدیم حمید به من گفت : وقتی رفته بودم کربلا می خواستم برات چادر عروس بخرم ولی گفتم شاید به سلیقه تو نباشه ان شاءالله با هم کربلا رفتیم با سلیقه خودت یه چادر عروس قشنگ می خریم. مراسم که تمام شد سعید آقا که آن ها هم نامزد بودند گفت : شما تازه عقد کردین با ماشین ما برین بیرون شام بخورید. سعيد آقا مامور نیروی انتظامی بود و معمولا برای ماموریت و دوره آموزشی سيستان و بلوچستان می رفت خیلی کم پیش می آمد که قزوین باشد، حتی روزی که صیغه کردیم و همه فامیل مهمان ما بودند آقا سعيد زاهدان بود. حمید گفت : نه داداش شما تازه از ماموریت اومدی با خانمت برو بیرون ما پای پیاده رفتنمون بد نیست. از بقیه خداحافظی کردیم و بعد از خواندن نماز در مسجد به سمت بازار راه افتادیم .به خاطر رانندگی شوماخری حمید و نحوه پارک کردن ماشین و افتادن در جوی آب فرصت نکرده بودم دنبال جوراب بگردم با عجله یک جفت جوراب سفید پوشیده بودم، به حمید گفتم:با این جوراب سفید من خیلی معذبم، اولین مغازه ای که دیدیم بریم جوراب مشکی بخریم. پای پیاده نبش چهار راه عدل به خرازی رسیدیم فروشنده گفت: جوراب نازک بدم بهتون یا ضخیم؟ گفتم مهم نیست فقط رنگ مشکی که توی چشم نباشه، حمید بالافاصله گفت: نه خانم ،ضخیم باشه بهتره. خنده ام گرفته بود این رفتارش خیلی تو دل برو بود این که احساس می کردم همه جا حواسش به من هست. سبزه میدان که رسیدیم به رستوران رفتیم حمید طبق معمول کوبیده سفارش داد،تا غذا حاضر بشود پانزده هزار تومان شمرد به دستم دادو گفت : این هم مهریه شما خانوم!. پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید و گفت: هزار تومان بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که اونجا بود انداختم و گفتم: نذر سلامتی آقای من! ادامه دارد....
اشتیاقی که به دیدارِ تو دارد دلِ من، دلِ من داند و من دانم و دل داند و من✨ 🌌شبتون امام رضایی💚
محبوبِ من مافقط واژه‌نامه‌هایۍ را قبول داریم کھ مترادفِ «مھربانی»، نامـِ شما را نوشتھ باشند.. حضرتِ ضامن ما آهوے دلمان را بھ رأفتِ شما آرامـ مۍڪنیم یا سریعَ الرضا بحقِ علی بن موسی الرضا عجل لولیڪ الفرج..✨
karimkhani-amadam-ey-shah(128).mp3
4.43M
لایقِ وصلِ تو کہ من نیستم ؛ اِذن بہ یك لحظھ نگاهم بدھ . . (: |
🍂تو کیستی که ز دستت بهار می‌ریزد بهار در قدمت برگ و بار می‌ریزد... 🍂ز چشم گرم تو خورشید،نور می‌گیرد چو مِهرِ روی تو بر شام تار می‌ریزد... 🍂به زیر پای تو،ای یاس گلشن یاسین نسیم عشق،گل انتظار می‌ریزد...
ڪاش‌باشد‌عید؎میلاد‌رضا؏ پابـرهنھ؛اربعیـن؛ڪرب‌و‌بـلا..‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 🌿 خدایا خانوادمون رو در راه اسلام خرج کن! 🌟🌿
🥀 🌱السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ... ☀️سلام بر تو ای گنج ودیعه شده در خزائن الهی. و سلام بر روزی که به یُمن جاری شدن احکام خدا، درخت شادی انسان شکوفه خواهد زد. 📕صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اولِ‌صبح‌حسین ظهر‌حسین شام حسین هر‌دمُ‌و‌هرثانیه،آقام،حسیـن..♥️ السلام علیڪ‌یا‌اباعبدالله الحسین 🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عنایت امام رضا (ع) به شهید حسن طهرانی مقدم حسن می گفت: رفته بودیم روسیه یک موشک فوق پیشرفته ای را از روس ها تحویل بگیریم. به افسر روسی گفتم: «فناوری ساخت این موشک را هم در اختیارمان بگذارید». به من خندید و گفت: «این امکان ندارد. این تکنولوزی فقط در اختیار روسیه است». ولی بهش گفتم ما بالاخره این را می سازیم. باز هم خندید. وقتی برگشتیم ایران، هر چه در توان داشتیم گذاشتیم؛ اما به در بسته خوردیم. دست به دامن امام رضا (ع) شدم. سه روز در حرم برای پیدا کردن راهی، متوسل حضرتش شدم تا اینکه روز سوم در حرم طرحی در ذهنم جرقه زد. سریع آن را در دفتر نقاشی دخترم کشیدم. وقتی برگشتم عملیاتی اش کردیم. شد موشکی بهتر از موشک های روسی. کتاب خط عاشقی ۳؛ خاطرات عشق شهدا به امام رضا (ع)، ✍️سیره امام رضا علیه السلام علیه السلام